يك شكارچي پشت دوربين
1- محمدعلي اينانلو به خاطر فعاليتهايي كه در حوزه طبيعت و گردشگري دارد، يك چهره شناخته شده جهاني است.
2- او از سال 1349 براي كار دانشجويي رفته راديو و كارش را از سال 53 بهعنوان مفسر ورزشي در تلويزيون شروع كرده تا سال 57. دوباره از سال 71 با برنامههاي «با طبيعت» و «ايران جهاني در يك مرز» به تلويزيون بازگشته است. در حال حاضر هم دو تا برنامه دارد. يكي «مردم ايران سلام» از شبكه دو و ديگري «گردش» كه از شبكه چهار پخش ميشود.
3- او سالها هم روزنامهنگاري كرده. خودش ميگويد اولين مطلبش را با پارتيبازي چاپ كرده. اما كار حرفهاياش را در روزنامه آيندگان بهعنوان يك ورزشينويس شروع كرده. بعد از انقلاب هم سردبير مجلههايي مثل «گردش» «Silk road»،«شكار و طبيعت» و «طبيعت» بوده. اما ميگويد ديگر حوصله روزنامهنگاري را ندارد.
4- براي گفتوگو قرارمان ميشود يك كلوپ تيراندازي در يك بعدازظهر گرم تابستاني.
5- در هياهوي صداي شليك گلولهها ساعتي با محمدعلي اينانلو از طبيعت و روزنامهنگاري و گردش و خيلي چيزهاي ديگر گفتيم كه در ادامه بخشي از آن را ميخوانيد.
-جايي خواندم كه گفتهايد روزنامهنگاري درجهان سوم فايدهاي ندارد.
نه فايدهاي ندارد واقعاً. الان زمان ديگر زمان نشر مكتوب نيست. موقعيكه يك بچه 14 ساله مينشيند پشت اينترنت و با ميليون ميليون آدم طرف است، تو با 20 هزار تا مجله چه چيزي ميخواهي بگويي؟ بيخود وقتت را تلف ميكني و آخر برج هم از چاپخانه و ليتوگرافي و اين جور جاها برايت فاكتور ميآيد و… امروز ديگه زمان نشر مكتوب نيست.
-درباره ساز وكار برنامه «گردش» صحبت كنيم. برنامه زنده است و مهماني كه معمولاً يك مسئول است دارد و صحبتها و كلكلهايي با او ميكنيد، به اضافه يكسري آيتمهاي تصويري كه پخش ميشود و... موضوعات و مهمانهاي برنامه را چطور انتخاب ميكنيد؟ آيا از قبل تداركات خاصي ميبينيد يا نه همه چيز خودش اتفاق ميافتد؟
نه، تدارك خاصي براي برنامه نداريم. برنامه «گردش» دنبال چند تا سؤال ميگردد كه مسئولان دولتي و بخش خصوصي و كارشناسها بايد در مجموع به اين سؤالها جواب بدهند. برنامه «گردش» يك برنامه نيست كه در يك برنامه جواب بگيرد. در مجموع برنامه قرار است به جواب سؤالها برسيم تا بيننده دستگيرش بشود قضيه چيست. سؤالها هم اين است كه گردشگري در دنيا اوضاعش چطور است؟ در كشور ما چطور است؟ آيا خوب است؟ اگر خوب است چه كار كنيم كه بهتر بشود و اگر هم بد است چرا بد است و راه حلش چيست؟ دنبال اين سؤالهاست.
-تا الان چقدر جواب گرفتهايد؟
هيچي. تا حالا خودم از روند برنامه راضي نيستم.
-چقدر براي اجراي برنامه و پرسيدن سؤالها دستتان باز است؟
محدوديتي ندارم. شما اصولاً هر كار حرفهاي را كه انجام بدهيد، فكر نميكنم برايتان محدوديتي قائل بشوند. كما اينكه الان من 10 سال است در شبكه جامجم برنامه دارم. يك كار حرفهاي انجام ميدهم و با هيچ محدوديتي هم روبهرو نيستم. برنامه شبكه دو هم همين طور و بقيه برنامهها. شما كار حرفهاي كه بكنيد، كسي به كارتان كاري ندارد.
-توي اينترنت اگر اسم شما را جستوجو بكنيم، دو صفحه اول آن كلاً مطالبي است در مورد طبيعت و گردشگري.
من خودم تا حالا نديدهام. چون كامپيوتر بلد نيستم و ندارم.
-وقتي گفتيد عصر ارتباط و اينترنت عمر رسانه مكتوب را به پايان برده، گفتم خودتان حتماً كلي با آن سروكار داريد!
خب آدمهايي دارم كه ادارهشان ميكنم. آنها اين كار را براي من انجام ميدهند. حالا در آن جستوجوها چه ديدي؟
بحثم اين بود كه اسم شما الان همه جا با طبيعت و گردش گره خورده. ميخواستم بدانم اينها اول براي شما تفريح بود و بعدش شد دغدغه يا نه از همان ابتدا به صورت حرفهاي به آن پرداختيد؟
نه، اول بهعنوان تفريح مطرح بود. هم براي تفريح و هم براي شكار. چون من اولش شكارچي بودم. بعدش به قول شما تبديل به دغدغه شد.
-چه چيزي درخودش داشت كه شما را اين قدر مجذوب كرد كه زندگيتان را پاي آن بگذاريد؟
خب من در طبيعت به دنيا آمدم و همين هم هست كه به طبيعت علاقهمندم.
-جايي هم گفته بوديد كسي كه ميخواهد طبيعت را حفظ كند، بايد از جنس خود طبيعت باشد.
يك مصاحبه با خانم جوادي داشتم كه بعدش ناراحت شده بود، من هم اين را در مطلبي نوشتم تا نصيحتش كنم كه نبايد عصباني بشوي. كسي كه درباره طبيعت كار بكند، بايد مثل خود طبيعت باشد.
-چطوري بايد مثل خود طبيعت شد؟
طبيعت خيلي تعريفها دارد كه من در اين مدت كوتاه نميتوانم برايت بگويم، ولي چيزي كه هست طبيعت به شدت صبور است. كما اينكه ميبينيم اين همه اذيت ميشود و عكسالعمل كمي از خودش نشان ميدهد. اما وقتي عكسالعمل نشان ميدهد، بد نشان ميدهد. مثل همين زلزله هشت درجهاي آمريكاي جنوبي يا مثل آب شدن يخهاي قطبي. طبيعت خيلي مشخصهها دارد. صبور است، بخشنده است. ساكت است. شلوغ است. بايد زبانش را بلد باشي، تا با تو حرف بزند.
-الان شما به جوانها كه ميگوييد خب به جاي فلان تفريح بزن به طبيعت، سواي بحث بيحوصلگي ميگويد پولش را ندارم. اين فاكتور مهمي است. ميشود سادهتر و كمهزينهتر هم اين كار را كرد؟
بله. صد در صد. ميشود كاملاً اين كار را ساده انجام داد. به شرط اينكه مطالعه داشته باشي و بداني كه كي، كجا بروي. اين طوري اگر باشد، ميتواني خيلي كمهزينه به يك جاهاي خاص با مثلاً يك دوچرخه و كوله پشتي و چند تا ساندويچ بروي توي طبيعت و احتياج به هزينه زياد هم نداري.
-شما خودتان اين كار را كردهايد؟
نه. با دوچرخه رفتهام اما زياد نه.
-جايي خواندم كه گفتهايد روزنامهنگاري از قديم در ايران رواج داشته و به سنگنوشتههاي قديمي اشاره كرده بوديد.
يك چيزهايي در اين كتيبهها هست – شايد اصلاً كتيه اسم درستي نباشد – كه سلطنتي و درباري است، مثل سنگنوشتههاي داريوش كبير كه توضيح ميدهد عقايدش چيست، چه چيزهايي برايش محترم است، چه امپراتورياي دارد، ملتش چه كساني هستند و... يك نوع ديگرش هست مثل لوح گلي كورش بزرگ كه درباره حقوق بشر است يا قانون حمورابي. بعضيهايش شرح فتوحات است. بعضي از الواح گلي كه در تختجمشيد پيدا شده مربوط به حساب و كتاب و صورت حسابو اين طور چيزهاست. ولي آن چيزهايي كه پيش از تاريخ مردم خودشان بدون هيچ دستوري نقل كردهاند، آنها بيان اتفاقات روزمره است. بنابراين وقايع اتفاقيه است. وقايع اتفاقيه هم اولين روزنامه ايران بوده. آنها وقايع اتفاقيه را مينوشتهاند. «امروز كل ديدم؛ اينجا كل فراوان است. خدا كند امسال كل زياد باشد. امروز اينجا قوچ ديدم. يوزپلنگ ديدم و...»
-گفتيد شكارچي هم هستيد؟
الان ديگر نه. سابق شكار ميكردم. الان تفنگ گلوله زنيام را به پسر بزرگم آرش دادهام و تفنگ ساچمه زنيام را هم دارم ميدهم به البرز پسر كوچكم كه قهرمان تيم ملي تيراندازي است.
ديگر دنبال شكار نيستم. ديگر هيچ لذتي از آن نميبرم.
-آن موقع برايتان لذت داشت؟
بله، اما الان ديگر نوع آن لذت را نميپسندم. الان لذتي كه در پشت دوربين از طبيعت ميبرم، خيلي بيشتر است. اگر آن موقع ميفهميدم يك چنين لذتي هست، شايد آن موقع هم اين كار را نميكردم.
-شما مستند هم ميسازيد...
اين قدر طبيعت ما بهشدت و سرعت رو به زوال است كه من فقط دارم ميدوم و آن را ثبت ميكنم. شايد مردم به اينها ميگويند مستند، اما من خودم ميگويم ثبت وقايع. ثبت چيزهايي كه داريم تا آيندگان ما بدانند چه چيزهايي داشتيم. من دارم ميدوم كه فقط ثبت كنم.
-پس حقيقت دارد كه اوضاع طبيعت ايران بدفرم خراب است؟
بله. بهشدت دارد تخريب و نابود ميشود.
-كاري ميشود كرد؟
كار خاص اين است كه هم ملت بخواهد و هم دولت. بايد جلوي اين همه تخريب را گرفت. اين همه جاده به درد ما نميخورد. ما براي چه بايد اين همه ماشين توليد كنيم كه جاده بخواهد و طبيعت را خراب بكند. نبايد اين همه ماشين توليد و وارد ميكرديم. مابه اين همه ماشين نياز نداريم. ما تازه به فكر درست كردن مسافرت ريلي و وسايل نقليه عمومي افتادهايم. اگر اين زودتر اتفاق ميافتاد، ما احتياجي به اين جاده جديد شمال نداشتيم. بايد فرهنگ سفر دستهجمعي را جا ميانداختيم. مثل چيزي كه در هند يا چين يا خيلي جاهاي ديگر هست. آدم لزوماً كه نبايد با ماشين خودش برود سفر. هي بيحساب ساختند و دادند بيرون، حالا ماندهاند توش. هم بنزين جيرهبندي شده هم طبيعت تخريب شده. اين همه طبيعت البرز را خراب كردهايم كه جاده تهران-شمال بكشيم. فرهنگسازي نكردهايم. اين ميشود كه مردم فكر ميكنند تفريح فقط در شمال است.
در حالي كه اگر تقسيمبندي ميكرديم، تفريح در بلوچستان هم بود، در گلپايگان هم بود، در همدان و شاهرود هم بود و... اين همه جاده براي شمال نميخواهيم. هراز و چالوس و رشت و حالا شنيدهام يك جاده از لار دارند ميكشند. براي چه؟ كه ميخواهند يكساعت زودتر برسند شمال! ميخواهم اصلاً نرسند. ما چه كار لازمي داريم كه بايد يكساعت زودتر برسيم و اين همه جاده بكشيم. فرهنگ داشته باشيم و يك ذره آرامتر رانندگي كنيم. اين همه خودمان را ميكشيم كه زودتر برسيم و بعدش بنشينيم همديگر را نگاه كنيم. سفر شما كه فقط مقصد نيست. ما بايد ياد بگيريم از جاده هم لذت ببريم. مثلاً دم اين سد اميركبير بايستيم و هوايي تازه كنيم و چاي بخوريم. ما بچههايمان را بد تربيت كردهايم. نه از راه چيزي ميفهميم نه از سفر.
-شما جاهاي زيادي را گشتهايد،چه در ايران و چه در خارج از ايران. جايي بوده كه دلتان آنجا گير كند و پيش خودتان بگوييد روزي دوباره بايد برگردم اينجا؟
بله. شاهرود. يك مجموعه طبيعت دارد كه من خيلي دوستش دارم.
- يعني اگر قرار باشد به كسي پيشنهاد بدهيد كه يك جاي بكر را تجربه كند ميگوييد برود آنجا؟
نه، ديگر پيشنهاد نميدهم، براي اينكه شلوغش ميكنند و اين بعدش ميشود خرابي و نابود شدن طبيعت بكر.
-شما دو تا فيلم هم بازي كردهايد؛ «ارتفاع پست» و «به رنگ ارغوان». حال و هواي بازيگري چطور است؟ در «ارتفاع پست» خيلي باورپذير خلبان شده بوديد.
آره، خلبانها اين را خيلي به خودم هم گفتهاند. مخصوصاً كه توي خاكي هم هواپيما را نشاندم كه كسي جرأتش را ندارد. كمكخلبان فيلم خودش خلبان بود و چندساعتي با هم كار كرديم به خاطر همين دستم روان شد. من سينما را دوست ندارم. براي اينكه در سينما آدم خودش نيست. در «ارتفاع پست» هم به نوعي خودم بودم.
- در برنامه معمولاً شما خودتان همه كارها را ميكنيد و نويسندهاي هم در كنارتان نيست. يعني يكجورهايي كارتان بداههپردازي است. اين طور شايد كار سخت بشود.
معمولاً نيمساعت قبل از برنامه ميروم تلويزيون و 10 دقيقهاي قدم ميزنم و فكرم را مرتب ميكنم و بعد ديگرخودش ميآيد. دنده يك را كه زدي، خودش ادامه ميدهد و كار را تكميل ميكند. (ميخندد)
-اجراي «گردش» يك جورهايي جسورانه است. يعني كمتر مجرياي غير از برنامههاي ورزشي به خودش اجازه ميدهد كه اينطور اجرا كند و مثلاً يك مسئول را به دوئل كلامي دعوت بكند.
اين هم يك چهارچوبي براي خودش دارد. بعضي از همكاران جوان من از اين فضا و قدرتي كه تلويزيون به آنها ميدهد استفاده ميكنند، ولي چون احساساتي ميشوند نميتوانند در آن چهارچوب مانور بدهند. در آنجا هم ما يك جاهايي داريم كه نرسيده به پرتگاه دور ميزنيم و ميدانيم بايد چه كار كنيم. فرمانش دست خودمان است. اما در همان چهارچوبي كه دور ميزنيم، به خودمان حق ميدهيم كه مردم را واقعاً آگاه كنيم. براي من مهم نيست چه كسي جلويم نشسته. مهم اين است كه مردم بدانند چه اتفاقي دارد ميافتد. چون پول راديو و تلويزيون را مردم ميدهند و حق دارند بدانند چه چيزي دارد اتفاق ميافتد و من به عنوان چشم و گوش مردم در آنجا وظيفه دارم به مردم بگويم اين آقا چه كسي است و دارد چهكار ميكند.
-يك سؤال كليشهاي براي پايان گفتوگو؛ جوانهاي امروز با دوره شما چقدر فرق كردهاند؟
نسل قابل ترحم سرگشتهاي هستند. يعني از اينجا رانده و از آنجا ماندهاند. اكثراً. متأسفانه فشار اجتماعي روي آنها زياد است. خودشان هم سعي نميكنند به خودشان كمك بكنند. طبيعت به آدم اين را ياد ميدهد كه تحت هر شرايطي بايد بتواند بهترين زندگي را بكند. چرا تو بايد بروي كراكي بشوي يا شيشه بزني. خب بيا به طرف ورزش يا برو به طبيعت. مطالعه بكن و تفريحت را بكن. چرا افسرده ميشوي؟ نسل قابلترحمي است.