فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Monday, May 14, 2007
يك شب شيشه اي با رضا رشيدپور
اين متن كامل گفت و گوي من با رضا رشيدپوره كه در شماره244 چلچراغ چاپ شده. آن را بخوانيد و نظرهايتان را برايم بنويسيد.
اين مجري پارتي اش خيلي كلفت است

1- با رضا رشيد‌پور قبل از شروع برنامه شيشه‌اي در دفترتوليد برنامه «شب شيشه‌اي» قرار مي‌گذارم. ساعت هفت دوشنبه دهم ارديبهشت ماه.
2- رضا رشيدپور آدم خوبي است!
3- موقع گفت‌وگو اين‌قدر عوامل توليد به اتاق ما آمدند و رفتند كه فضاي مصاحبه كلي مشوش شد. تا آنجايي كه رشيدپور به همه گفت تا پايان گفت‌وگو كسي داخل اتاق نشود!
4- رضا رشيد‌پور واقعي اين كسي است كه الان روبه‌روي من نشسته. اين را خودش گفت. قبول نداريد گفت‌وگو را بخوانيد.
5- حتماً «شب‌ شيشه‌اي» و اجراي رشيد‌پور اين‌قدر جذابيت داشته كه اين همه آدم معروف مهمان برنامه‌‌اش مي‌شوند و به برنامه‌اش مي‌روند و خب ما هم به سراغش رفته‌ايم.
6- گفت‌وگو را بخوانيد. بعد با هم مي‌رويم به پشت صحنه «شب شيشه‌اي» و مهمان و موضوع جذابي كه داشت. سردار رادان رئيس پليس تهران و موضوع «طرح امنيت اجتماعي».ط

س- «شب شيشه‌اي» كه شروع شد خيلي‌ها نگران تكرار همان برنامه قبلي بودند، اما به نظر برنامه بهتر از سري قبل از آب درآمده. خودتان هم اين را قبول داريد؟
«عبور شيشه‌اي» ذاتاً بستر مناسبي براي جذب مخاطب داشت، چون بين دو سريال پرمخاطب پخش مي‌شد و مردم براي اين‌كه از اين سريال به آن سريال پل بزنند «عبور شيشه‌اي» تماشا مي‌كردند. بنابراين ما آن موقع پتانسيل خوبي براي جذب بيننده داشتيم و مي‌دانستيم بيننده پاي سفره است و براي اين‌كه از اين سريال به آن سريال برسد برنامه ما را هم مي‌بيند. براي همين خيلي مشقت لازم نبود كه بيننده جذب كنيم، ولي در سري جديد احساس كرديم كه آن بيننده‌ها مديون ما نيستند كه بيايند و سري جديد برنامه ما را هم ببينند، بنابراين بايد طرحي نو دراندازيم كه علاوه بر اين‌كه متهم به تكرار خودمان نشويم به سرعت هم بتوانيم جذب مخاطب بكنيم. در جذب مخاطب سريع خوشبختانه موفق بوديم و ظرف يك هفته به اوج ميزان بيننده‌مان رسيديم. وقتي تو خيلي زود به اوج بيننده‌ات مي‌رسي يك خطر به وجود مي‌آيد، قانع نگه داشتن اين اوج بيننده برايت خيلي سخت مي‌شود. از اين طرف هم مشكلاتي هست. چه در حوزه هنر، چه در حوزه فرهنگ و چه در حوزه رسانه. تعامل اين سه حوزه با هم بعضي وقت‌ها باعث مي‌شود كه من برنامه‌ساز تحت فشار قرار بگيرم؛ اما تمام تلاشمان را مي‌كنيم كه ويژگي‌هاي شب شيشه‌اي كماكان پررنگ باشد و بتوانيم اوج بيننده را تا پايان بهار حفظ كنيم.ط

س- يكي از نقاط قوت برنامه شما آوردن مهمان‌هايي به تلويزيون بوده كه يا از طرف تلويزيون تا به حال به آنها اجازه حضور داده نمي‌شد، يا اين‌كه خودشان علاقه‌اي به حضور در تلويزيون نداشتند. پارتي شما خيلي كلفت است يا خوش شانسيد؟ درباره پروسه دعوت مهمان‌هاي برنامه‌تان صحبت كنيد.ط
يك سوءتفاهم بزرگ از طرف تلويزيون و جامعه هنري باعث ايجاد اين‌طور مطالب شده، يكسري هم به اين مسئله دامن مي‌زنند. اجازه بدهيد من گلايه بكنم. برنامه‌اي داشتم با ايرج نوذري كه در آن به صراحت از او پرسيدم كه اين انگشترهايي كه در دستت داري براي چيست؟ چرا اين همه انگشتر در دستت داري؟ جالب است بدانيد كه اين سؤال را خود ايرج نوذري گفته بود از من بپرس. ديروز مقاله‌اي مي‌خواندم كه واقعاً متأسف شدم به حال عده‌اي كه با اخ اخ كردن و اداي روشنفكري درآوردن دارند اين شكاف را عميق‌تر مي‌كنند. دوستي كه قلم خيلي خوبي هم داشت نوشته بود كه بايد به حال تلويزيون گريست كه در برنامه‌اي كه فلان و بيسار است دارد تفتيش عقايد مي‌كند و به زور از مخاطبش مي‌پرسد تو چرا انگشتر دستت است و مي‌خواهد او را متهم كند، خيلي از ما ادعا مي‌كنيم كه بزرگيم چون با تلويزيون حرف نمي‌زنيم. تو اگر بزرگي حرف بزن كه از روي حرف‌هايت بزرگي‌ات را بفهمند. اگر ايده‌اي در ذهنت است كه فكر مي‌كني تو روشنفكري، بيا اين ايده‌ات را مطرح كن. همان‌طور كه گفته‌ايم «نمي‌دونم خيلي از ما نقشمون تو قصه چي بود؟/ اگه رو مي‌شد دلامون اگه اين شب شيشه‌اي بود» خيلي از ما فقط پز روشنفكري داريم. بايد به حال جامعه‌اي گريست كه حرف نزدن دليل خوبي باشد اين خيلي معيار بدي است كه بسياري از دوستان منتقدمان به آن اشاره مي‌كنند و باعث مي‌شوند كه سلب جرأت بشود از آدم‌هايي كه دوست دارند بيايند و حرف بزنند. چرا دوست داريد لب‌هاي هنرمندها را بدوزيد تا فيگور روشنفكري به خودشان بگيرند. بايد تشكر كرد از هانيه توسلي، ايرج نوذري و همه كساني كه حرف‌هايشان را مي‌زنند. اگر اصحاب رسانه، مطبوعات و روزنامه‌نگارها اين فضا را تلطيف و اينها را تشويق كنند، صد در صد اين فضا شفاف‌تر خواهد شد. ذهنيتي هم در مورد تلويزيون خلق كرده‌اند كه اجازه حضور آدم‌ها را نمي‌دهد، خداوكيلي در اين چند مدت خودم احساس مي‌كنم كه اين روند با مديريت مهندس ضرغامي بسيار دگرگون شده. ما تقريباً هيچ مشكلي براي آمدن هيچ‌كسي نداريم، مگر اين‌كه در مباني اصلي اعتقادي دچار مشكل‌هايي باشيم، غير از اين آمدن امثال بنيامين، رضا صادقي، حتي محسن چاووشي، هديه تهراني، نيكي كريمي و ... مگر چه مشكلي دارد؟! چرا ما بايد اين شكاف را به دست عده‌اي عميق‌تر بكنيم. ما مال هم هستيم. تلويزيون، سينما، تئاتر و موسيقي اگر دستشان توي دست هم نباشد همه‌مان شكست مي‌خوريم. آقاي قنبري (تهيه‌كننده) يادداشتي نوشته بودند كه جمله آخرش خيلي قشنگ است. «ما به هم محتاجيم». بايد اين را باور كنيم.ط

س- اما خيلي از كساني كه كار هماهنگي كرده‌اند اين را مي‌گويند كه مثلاً فلان آدمي را كه هر روز مهمان برنامه‌هاي شبكه پنج است، به شبكه يك راه نمي‌دهند و برعكس حتي مي‌گويند اسم بعضي‌ها توي ليست سياه است.ط
اگر چنين اتفاقاتي مي‌افتد در سطوح خيلي خيلي پايين مديريتي است. من اين را به عينه امروز هم تجربه كرده‌ام كه در سطوح پايين مديريتي تصميم‌گيري‌هايي مي‌شود كه اصلاً ربطي به مديريت كلان ندارد. تو وقتي با مديريت كلان صحبت مي‌كني، مي‌بيني سياست چيز ديگري است، ولي وقتي پله پله مي‌آيد پايين و مي‌رسد به پايين‌ترين سطوح مديريتي بعضي وقت‌ها آنجا به مشكل برمي‌خورد.ط

س- يعني مديران پاييني سليقه‌اي عمل مي‌كنند؟
بله. اگر ده درصد مخاطبان شما به من اعتماد داشته باشند، به آنها مي‌گويم كه سطح كلان مديريت سازمان صدا و سيما بسيار بازتر از آن چيزي است كه فكر مي‌كنيد، فكر مي‌كند.ط

س- بگذار صريح برويم سراغ گفت‌وگو با بهروز صفاريان. فكر كنم يك بار در «عبور شيشه‌اي» مهمان شما بود و همين چند وقت پيش هم آمده بود «شب شيشه‌اي». راجع به مسائل اين گفت‌وگوي آخر و حرف و حديث‌هاي آن بگوييد. انگار هفت دقيقه تا پايان برنامه وقت بوده و چون او داشته از تلويزيون انتقاد مي‌كرده گفته‌ايد يك دقيقه مانده و برنامه را تمام كرده بوديد...ط
آقاي صفاريان در آن پنج دقيقه‌اي كه به توهم خودش از برنامه كم شد، چه چيزي مي‌خواست بگويد كه در آن 55 دقيقه قبل نگفت. اين يك شيطنت خيلي بي‌نمك از طرف بهروز بود كه من رسماً در روزنامه‌اي از او گلايه كردم و گفتم بهروز صفاريان دوست صميمي من است و قبل از برنامه مي‌دانست تايم برنامه آن شب ما 55 دقيقه است. با علم به اين قضيه و با علم به اين‌كه همه حرف‌هايش را زد. اين شيطنت خيلي بي‌نمك از طرف بهروز توهم توطئه را بارورتر كرد و ارزش زحمت من برنامه‌ساز را هم از بين برد. مگر من احمق بودم كه 120 دقيقه تريبون بدهم كه بخواهم پنج دقيقه آخرش را بگيرم؟! اين چيزها من را اذيت مي‌كند. وقتي مي‌بينم چهار تا روزنامه و پنج تا سايت مقاله مي‌زنند دلم به حال خودم مي‌سوزد.ط
س- حالا كه بحث دلخوري شد، در اين چند وقتي كه اين برنامه را ساخته‌ايد چقدر از دست مهمان‌هايتان دلخور شده‌ايد و چقدر از دست بقيه؟
من از هيچ‌كس دلخور نيستم جز بهروز كه دوست صميمي من بود. خداوكيلي 75 تا عبور شيشه‌اي و 30 تا شب شيشه‌اي داشته‌ام. از هيچ‌كدام ذره‌اي ناراحت نشدم. هيچ دلخوري نه بين آنها با من وجود داشته نه من با آنها. الان هم مسلماً بهروز از من گلايه ندارد ولي من از بهروز گلايه دارم كه مزه اين صد نفر مهمان را با يك جمله ناجور خراب كرد.ط

س- شما از قبل با مهمان‌هايتان هماهنگ مي‌كنيد كه مي‌خواهيد چه چيزي از آنها بپرسيد، يا نه همان موقع برنامه‌ همه چيز شكل مي‌گيرد؟
اتفاقاً «عبور شيشه‌‌اي» اين طوري بود، قبلش نيم ساعت مي‌نشستيم با هم بحث مي‌كرديم، اما در سري جديد احساس كرديم جذابيت وقتي به اوج مي‌رسد كه مهمان نداند قرار است چه چيزي از او پرسيده شود، وقتي همه چيز روي آنتن اتفاق مي‌افتد خيلي براي مردم جذاب‌تر است. به همين خاطر در اين سري دو دقيقه مانده به آنتن با مهمان وارد استوديو مي‌شويم و برنامه شروع مي‌شود.ط

س- راستي، طرح اين برنامه از كجا آمد؟
طرح اصلي اين كار مال خودم بود. عبور شيشه‌اي چون در زمان پخش سريال‌ها بود، مديران شبكه گفتند طرح برنامه‌اي را بياوريد كه بتواند دو سريال را بهم وصل كند. اين‌قدر جذاب باشد كه مردم بنشينند پاي برنامه. من فكر كردم چه كار مي‌شود كرد كه جلوي جذابيت نمايش ايستاد، چون سريال‌ها ميليون‌ها تومان هزينه‌شان شده بود و ما بايد كاري مي‌‌كرديم كه جلوي اينها حرفي براي گفتن داشته باشيم. بنابراين با توافق مديران شبكه به اين رسيديم كه تنها راه حل اين است كه ساختار شكني كنيم در گفت‌وگو و اگر اين كار را انجام دهيم مي‌گيرد. طرح اوليه‌اش مال خودم بود. اتفاقاً بعد از طرح اوليه بود كه يك سري برنامه‌هاي ماهواره‌اي راه افتادند و گفت‌وگوهاي اين چنيني باب شد. هيچ ايرادي ندارد شايد تشابهاتي هم وجود داشته باشد، گفت‌وگو است بالاخره. همه جاي دنيا هم هست.ط

؟Hard Talk؟س-چيزي شبيه
اصلاً Hard Talk يك ژانر توليد برنامه است. در تلويزيون ZDF آلمان هم هست. در تلويزيون arte فرانسه هم هست. ما هم داريم، ولي طرح ايجاد چنين برنامه‌اي در تلويزيون ايران در شبكه پنج مال من بود، حالا نمونه خارجي دارد يا ندارد را، نه تكذيب مي‌كنم نه تأييد.ط

س- براي ساختن اين يك ساعت چقدر وقت مي‌گذاريد؟ آيا همه سؤال‌ها و ديالوگ‌ها مال خودتان است يا نه نويسنده‌اي هم شما را همراهي مي‌كند؟
ما تقريباً يك تيم براي تحقيقات داريم، ولي نهايتاً خروجي از طرف خود من صورت مي‌گيرد و در عين حال خيلي روي اين قضيه سرمايه‌گذاري كرده‌ايم. به هر حال تمام مهمان‌هاي برنامه، دانش كار خودشان را دارند، به همين خاطر ما تلاش مي‌كنيم كه از مهمان‌هايمان در سواد هنري برنامه جا نمانيم. تحصيلات من علاوه بر مهندسي در زمينه هنر هم بوده. دوره كارگرداني گذرانده‌ام و پايه تئاتري دارم و با تئاتر شروع كردم، به همين خاطر غريبه نيستم، ولي اين تيم خيلي به من كمك مي‌كند كه برنامه با سؤال‌هاي پخته‌تري پيش برود.ط

س- درآمد «شب شيشه‌اي» خوب است؟
اگر از حرفه‌اي ها بپرسيد، برنامه‌هاي اين‌طوري برآورد بسيار پايين دارند. يك برآورد گفت‌وگوي بسيار ساده كه شايد مبلغش به نظر شما خنده‌دار باشد.ط

س- مثلاً چقدر؟
دقيقه‌اي هفت، هشت هزار تومان.ط

س- برويم سراغ تيتراژ. تيتراژ اول «عبور شيشه‌اي» را علي لهراسبي خواند. اجراي خوبي بود و حتي همان تيتراژ باعث شد خيلي‌ها بيايند سراغ برنامه. اما در «شب شيشه‌اي» تيتراژ را روزبه بماني كه ترانه‌سراي خوبي است، اما اصلاً خواننده نيست خواند. خيلي‌ها مي‌گويند ترانه، ترانه خوبي است اما اجراي خوبي ندارد. چرا اين كار را كرديد؟
ترانه اول برنامه منشور برنامه ماست. به لحاظ كلامي بسيار قوي است. صداي روزبه سليقه شخصي ما بود. ما سه چهار گزينه داشتيم. احساس مي‌كرديم كسي كه بايد اين منشور را بخواند بايد صدايي رسمي و جدي داشته باشد. صداي احساسي به درد نمي‌خورد، صداي تين‌ايج به درد نمي‌خورد. دنبال كسي بوديم كه صدايي اعتراضي داشته باشد. بين گزينه‌هايي كه داشتيم مانديم بين نيما مسيحا و روزبه بماني. احساس كرديم نيما مسيحا به اندازه كافي فرصت براي مطرح شدن دارد چقدر خوب است كه برنامه ما يك صداي جديد را هم معرفي كند. بعد وقتي شما مي‌خواهيد يك منشور را بخوانيد، اگر اين منشور را كسي بخواند كه بيننده نسبت به آ‌ن پيش‌زمينه ذهني دارد، بيشتر به جذابيت آن آدم فكر مي‌كند تا منشوري كه دارد مطرح مي‌كند. ولي زماني هست كه آدمي را كه هيچ‌كس نمي‌شناسد مي‌آيد و يك خطابه مي‌خواند. ذهن بيننده به آن خطابه متمركز مي‌شود، نه آن آدم. به همين خاطر تصميم گرفتيم يك آدم ناشناس به لحاظ بيننده بيايد و با صداي خوب اين خطابه را به لحاظ هنري هم خوب اجرا كند تا بيشتر ذهن‌ها منعطف به خود كلام بشود. اين در مورد تيتراژ اولمان. در مورد تيتراژ پاياني هم كه يك صداي عاشقانه است، من صداي مهدي را خيلي دوست دارم. دليلش هم براي اين است كه چون فتيله برنامه هي بالا مي‌رود و مخاطب داغ مي‌كند، آخرش با يك ترانه عاشقانه آرام با آسانسور پايين مي‌آيد.ط

س- رضا رشيدپور تا چه حد به خودش اجازه مي‌دهد در پرسيدن سؤال‌ها از مهمانش پيش برود. تا حدي كه او را بياندازد گوشه رينگ و مدام سؤال‌پيچش كند، يا نه تا يك جايي مي‌رود و بعد يكهو مي‌رود سراغ سؤال بعد؟
دين ما خيلي دين خوبي است. مي‌گويد تو در مورد خدا هم مي‌تواني سؤال بپرسي. از اين واضح‌تر كه قضيه‌اي وجود ندارد. تو به عنوان بشر اجازه داري در مورد خداوند هم سؤال بپرسي. بنابراين من به عنوان يك انسان، طرف مقابلم هر چقدر هم آدم بزرگي است، حق دارم همه سؤال‌هايي را كه در ذهنم هست بپرسم. به يك شرط. اين سؤال قصد تخريب نداشته باشد، قصد تمسخر نداشته باشد، قصد بي‌احترامي نداشته باشد. من با رعايت اين اصول مجازم تا جايي كه در ذهنم سؤال هست از طرف مقابلم بپرسم. تا جايي كه طرف مقابلم احساس نكند مضحكه‌اش كرده‌ام يا مي‌خواهم بكوبمش. اگر اين حس به وجود نيايد من هيچ حد و مرزي براي سؤال پرسيدن در اين برنامه نمي‌بينم.ط

س- اين درست است. بعضي چيزها هم البته به نظر من بيننده مي‌آيد. مثلاً گفت وگو با باران كوثري اين حس را به آدم مي‌داد كه دو طرف مصاحبه خيلي اذيت شده‌اند، اما خود باران كوثري مي‌گفت اين يكي از گفت‌وگوهاي خوبي بوده كه تا حالا داشته. اين هم يك بخش ماجراست.ط
حلقه مفقوده برنامه‌هاي اين چنيني همين است. فرهنگ گفت‌وگوي اين چنيني بين مخاطب ما ايجاد نشده. علي‌رغم اين‌كه مهمان روبه‌رو هيچ آزاري نمي‌بيند و هيچ مشكلي ندارد، مخاطب مي‌گويد ديدي رشيد‌پور باران كوثري را خراب كرد. در حالي كه باران كوثري خودش اين عقيده را ندارد. مادرش اين عقيده را ندارد. پدرش اين عقيده را ندارد. ما هم اين عقيده را نداريم ولي مخاطبمان مي‌گويد نه، بي‌احترامي شد، حرمتش شكست. بنابراين هنوز فرهنگ برنامه‌هاي اين چنيني بين مخاطبان به آن صورت كه بايد و شايد جا نيفتاده. مگر ما چه چيزي از باران كوثري پرسيده‌ايم كه به او اهانت كرده‌ايم. جز اين‌كه من مي‌خواستم بدانم كه اين دختر جوان به عنوان يك بازيگر سيمرغ گرفته، تا چه حد روي حرف خودش پافشاري مي‌كند در مورد ابراهيم حاتمي‌كيا. اين‌قدر از صراحت لهجه اين آدم خوشم آمد. اين نقطه‌قوت باران كوثري بود. گفت من اگر حرف زدم پاي حرفم مي‌ايستم. گفتم كه با لطيفي كار مي‌كنم با حاتمي‌كيا هم كار نمي‌كنم. برنده برنامه، باران كوثري بود. خيلي خوب بود كه وجهه‌اي از خودش نشان داد كه مقتدر است. به حرفش ايمان دارد. حرفش را براساس تخيل نمي‌زند. به نتيجه‌اي رسيده و آن را اعلام مي‌كند. بنابراين بياييد از مخاطبمان خواهش كنيم كه زودتر از خود مهمان عصباني نشود. ما بايد پله‌ها را آرام آرام طي بكنيم تا به جايي برسيم كه مثل يك برنامه ورزشي كه هيچ‌كس دلخور نمي‌شود و همه حرف‌ها هم خيلي وقت‌ها گفته مي‌شود و تند هم زده مي‌شود، بايد اين فضا در جامعه هنري هم به وجود بيايد. برنامه ما پل خوبي است براي رسيدن به اين قضيه.ط

س- شما به مهمان‌هايتان هديه مي‌دهيد؟ مثل رسمي كه در تلويزيون هست و سكه يا پول مي‌دهند؟
به هيچ‌كس. فقط دي‌وي‌دي برنامه را مي‌دهيم. اين فرهنگ اشتباهي است كه در برنامه‌هاي تلويزيوني جا افتاده. شأن هنرمند يكي دو تا سكه نيست. اگر قرار است به هنرمند هديه بدهيم بايد در خور شأنش با او برخورد كنيم. ما در برنامه‌مان به هيچ هنرمندي، هيچ مبلغي تقديم نمي‌كنيم چون اگر قرار باشد اين كار را بكنيم بايد سراغ مبالغ گنده برويم.ط

س- خيلي‌ها آمده‌اند و شما را با خيلي از مجري‌هاي ديگر مقايسه كرده‌اند. مي‌خواهم رضا رشيدپور اينجا از خودش دفاع كند.ط
من همه همكارانم را دوست دارم. با خيلي از آنها خيلي صميمي‌ام و جزو دوستان خانوادگي من هستند مثل فرزاد حسني. ما دوستان خيلي نزديكي هستيم. بسيار مجري مؤدب، مسلط و كار بلدي است و در ژانر خودش بسيار خوب اجرا مي‌كند، شايد شباهت‌هاي برنامه‌هاي ما به خاطر مهمان محروم بودنشان است، ولي به شدت معتقدم كه فرزاد كار خودش را مي‌كند و من هم كار خودم را. خوشبختانه فرزاد آدم بسيار موفقي است و خوشحالم كه من را با آدم غيرموفق نمي‌سنجند. در اينجا اعلام مي‌كنم كه مرز بين اجراي من و فرزاد حسني مرز بسيار پررنگي است.ط

س- انتخاب و چيدمان مهمان‌هاي شما يك نمودار سينوسي را طي مي‌كند. روزهاي اول با توپ پر آمديد و بعدش يكهو برنامه آرام شد و حالا كه دارم به مهمان‌‌هاي جديدتان نگاه مي‌كنم باز سر و صدا مي‌كنيد. درباره نحوه انتخاب مهمان‌هايتان بگوييد.ط
ما مي‌دانيم كه تعداد آدمي‌هايي كه حضورشان در تلويزيون غيرمترقبه باشد خيلي زياد نيست. مخصوصاً كه ما 75 برنامه را سپري كرده‌ايم كه تقريباً بيشتر مهمان‌هايمان اولين بار بود به تلويزيون مي‌آمدند. مهتاب كرامتي، پرويز پرستويي، امين حيايي و ... بنابراين براي سري جديد از اين دست آدم‌ها خيلي كم داريم. نهايتاً 20 نفر. كل آدم‌هايي كه مي‌شود از آنها به عنوان تلنگر به مخاطب نام برد. نمي‌توانيم 20 شب همه اينها را بياوريم. بعد 70 شب بقيه را چه كار كنيم؟ بايد سماق بمكيم براي همين ما مي‌خواهيم لابه‌لاي جذابيت‌هاي نهفته در مصاحبه‌هاي سوپراستارها يكسري بحث‌هاي چالشي ديگر را هم مطرح كنيم. اصلاً به نظر من آفت برنامه‌هاي گفت‌وگو زماني پيش مي‌‌آيد كه محور و پايه تو، چهره طرف مقابل باشد نه حرف‌هاي او. خب مثلاً ما امروز خانم ايكس را دعوت كرده‌ايم. مردم تلويزيون را روشن مي‌كنند و مي‌بينند كه اَ خانمx توي شب شيشه‌اي است. بعدش كه چي؟ چه حرف‌هاي مهمي مي‌خواهيم با او بزنيم؟ ولي زماني هست كه مرضيه برومند را مي‌آوريم، چهره‌اش خيلي جذاب نيست ولي حرف‌هاي خيلي استخواندار و پرمغزي در آن برنامه زده مي‌شود. من بيشتر هدفم اين است كه گفت‌‌وگو براي مردم جذاب باشد نه ديدن آن چهره خاص در تلويزيون. اگر من الان رضا صادقي را براي برنامه‌ام مي‌آورم چون احساس مي‌كنم او علاوه بر چهره، حرف‌هايي هم براي گفتن دارد، يا بهرام رادان هم همين‌طور. اما شما فكر كن من خانم فلان را بياورم كه فقط چهره دارد. او چه چيزي مي‌تواند جز سلام و احوالپرسي بگويد؟ من چه چيزي مي‌توانم از او بپرسم؟ او فقط جذابيت آني دارد.ط

س- اگر الان رضا رشيدپور را مثل يك ورزشكار در وضعيت آمادگي بدانيم، به نظر خودش چكار بايد بكند كه در اين آمادگي بماند؟
استراحت. رضا رشيد‌پور به شدت به ديده نشدن احتياج دارد. من معتقدم بعد از برنامه شب شيشه‌اي بايد رضا رشيدپور برود اردو و فعلاً در صحنه‌هاي مسابقه نباشد تا بتواند با فكر بهتري برگردد.ط

س- چقدر بايد توي اردو باشد؟
فكر مي‌كنم حداقل شش ماه. فكر كنم بعد از فصل بهار اين اتفاق بيفتد. بعد از عبور شيشه‌اي هم همين‌طور بود اصلاً قرار نبود اجرا بكنم. به غير از آن ده شب دهه فجر كه خودم دوست داشتم بيايم و گفت‌وگو بكنم. الان بعد از شب شيشه‌اي هم مطمئناً نظرم اين است كه هم بيننده احتياج دارد رشيد‌پور را نبيند، هم رشيدپور به شدت به اين مسئله نياز دارد. از مديرانم هم خواهش كرده‌ام كه بعد از شب شيشه‌اي اجازه بدهند من بيشتر پشت صحنه باشم تا جلو دوربين.ط

س- قشنگ‌ترين ترانه‌اي كه هميشه با خودت زمزمه مي‌كني را براي ما بگو.ط
يك ترانه براي بهروز صفاريان نوشتم كه خواند. فكر مي‌كنم قشنگ‌ترين ترانه‌اي كه گفته‌ام اين است: « به من چيزي بگو شايد هنوزم فرصتي باشه/ هنوزم بين ما شايد يه حس تازه پيدا شه/ يه راهي رو به من واكن تو اين بيراهه بن‌بست/ يه كاري كن براي ما اگه‌ مايي هنوزم هست»ط

س- غير از ترانه خودت چي؟
«بگذر ز من اي آشنا چون از تو من ديگر گذشتم...» ترانه‌اي كه رسول ملاقلي‌پور هم در فيلمش استفاده كرد. اين را خيلي به لحاظ حسي و نوع كلامش دوست دارم.ط

- تو چطور آدمي هستي؟ خوشحال، غمگين، نوستالژيك يا ...ط
رضا رشيدپور آدم غمگين و رمانتيكي است.ط

س- چقدر رمانتيك هستي؟
رمانتيك بودن رضا رشيدپور تا جايي پيش مي‌رود كه گاهي خودش را آزار مي دهد و احساس مي‌كند كه دارد تنهاتر مي‌شود. به خاطر همين رمانتيك بودن بيش از حد و بيشترين فشارش هم در اين حالت روي نوشتن است. من بهترين ترانه‌هايم را زماني مي‌‌نويسم كه خيلي رمانتيكم.ط
Technorati Profile