فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Monday, August 14, 2006
همايش فرهاد


فرهاد. تنها جمله اي كه مي توان درباره اوگفت اين است « يه مرد بود يه مرد». قرار شده هفته آينده پنجشنبه 2 شهريور يك همايش براي بزرگداشت او در حضور همسر و دوستدارانش برگزار كنيم. در كنار اين همايش نمايشگاه عكس ها و دستنوشته ها و وسايل شخصي فرهاد هم برگزار مي شود كه بازديد عموم از آن آزاد است. محلش هم سينما ايران واقع در خيابان شريعتي است. نمايشگاه تا روز يكشنبه به كارش ادامه مي دهد. اخبار تكميلي اين مراسم را كه براي اولين بار است در ايران برگزار مي شود به زودي در اختيارتان مي گذارم. فعلا تا بعد...ط

Sunday, August 13, 2006
احمد محمود














احمد محمود. كسي كه هميشه برايش احترام قائل بوده و هستم. يادم مي آيد دو-سه سال پيش بود كه توي چلچراغ مطلبي براي
بزرگداشتش نوشتم. تيترش راهيچ وقت از ياد نمي برم . «محمود اهل جنوب بود». هيچوقت يادم نمي رود طعم درخت انجير معابد و مدار صفر درجه را. بهرحال چيزي كه باعث شد اين چيزها را بنويسم سايت احمد محمود بود كه به تازگي راه افتاده. حتما سري به آن بزنيد و ... اين عكس هم مال همان جاست. همان سايت جديد. مال ايام خوش چلچلي محمود. ببينيد و يادش را زنده نگه داريد كه محمود از ياد رفتني نيست.ط
Wednesday, August 09, 2006
روزهاي گرم تابستان
سلام. بعضي وقت ها آدم نمي دونه بايد راجع به چه چيزي بنويسه. گيج گيجي. الان دارم يه مجموعه داستان كوتاه اسپانيايي فوق العاده مي خونم به اسم جن زده و پيشنهاد مي كنم حتما شمام اونو بخونين. بعدشم ديگه شايد دوباره نوشتنو توي چلچراغ شروع كنم و ... نمي دونم اين روزا خيلي سردرگمم كار تلويزيونم همين طوري رو هواست كار كاستم به كندي داره پيش مي ره و... بهرحال هر چي كه هست الان هستم و در حال حاضر مي خوام زندگي كنم و به راهم ادامه بدم تا... فعلا
Sunday, August 06, 2006
آغاز فصلي ديگر
اينقدر كار روي سرم هوار شده بود كه 6 ماهه نتونستم حتي يه روزم برم مرخصي و مجبور شدم از هر دوتا دانشگاهي كه توي اونا درس مي‌خوندم مرخصي بگيرم. بهرحال همين سر شلوغيم هم باعث شده كه اين وبلاگ هم دير به دير به روز بشه. اينجا قراره يه اتفاقايي بيفته. توي نگاه ورزشي رو مي‌گم. بعد از رفتن بچه‌ها و اينكه من سردبير شدم حالا بازم يه سري تغيير و تحول اساسي داريم كه فكر مي‌كنم البته فقط فكر مي كنم باعث بشه لااقل بتونم يه ذره بيشتر به خودم برسم. نگاه ورزشي قراره از شنبه 21 امرداد توي يه قالب تازه با كلي تغيير و تحول چاپ بشه. يكي از اين تغييرات هم اينه كه ديگه خدا رو شكر من مجبور نيستم تنهايي بار همه مسئوليت‌ها رو به عهده داشته باشم. فكرش رو بكني كار ساده‌اي نيست كه 3 ماه با چندتا نيرو كه هر كدوم كلي ادعا و ناز و افاده دارن و خودت مجبور باشي هروز كلي مطلب توليد كني يا چيزاي ديگه چقدر مي‌تونه مشكل باشه. اما خدا رو شكر من از پسش بر اومدم. حالام منتظر اين تغييراتم تا ببينم آخرش چي مي‌شه. فعلا كه از اول استارت نگاه تا حالا اين تنها منم كه توي اين روزنامه باقي موندم. از اين به بعدش هستم. تا ببينيم خدا چي مي‌خواد...ظ
Technorati Profile