فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Sunday, February 24, 2008
تاريخ‌نگاري قاچاق‌فيلم‌هاي ايراني به بهانه توزيع «سنتوري»:
بخشي از اين مطلب بلند در شماره 286 هفته‌نامه چلچراغ چاپ شده است.

لبه تاريكي




بازار داغ فروش دي‌وي‌‌دي‌هاي فيلم «سنتوري» باعث شد تا يك بار ديگر بحث قاچاق فيلم‌هاي روي پرده يا هنوز پخش نشده سينماي ايران دوباره بر زبان‌ها بيفتد. فيلمي كه عوامل سازنده‌اش به فروش آن در اكران عمومي خيلي اميد بسته بودند و حالا به صورت يك توهم به آن مي‌نگرند. نسخه پخش شده از اين فيلم يك نسخه كامل و بدون حتي جرح و تعديل‌هاي نمايش آن در جشنواره بيست‌وپنجم‌فيلم فجر است و خودبه‌خود اين سؤال تكراري را به ذهن آدم متبادر مي‌كند كه واقعاً از كجا آمده؟ نسخه‌اي كه حتي زير‌نويس انگليسي هم دارد!
***
بحث قاچاق فيلم‌هاي ايراني چند سالي بيشتر نيست كه مطرح شده. اگر يادتان بيايد تا همين چندسال پيش اگر شما به نسخه‌اي از فيلم‌هاي اكران شده و آرشيوي سينما احتياج داشتيد، پيدا كردنش تقريباً برايتان غيرممكن بود و بايد براي آن خودتان را به آب و آتش مي‌زديد تا يك نسخه وي‌اچ‌اس آن هم با كيفيت نازل از فيلم را پيدا مي‌كرديد، اما حالا ... ورود تكنولوژي و استفاده راحت از آن اين روزها باعث شده حتي فيلم‌هايي را كه تصورشان را هم نمي‌كنيد، به راحتي خوردن يك ليوان آب به دست بياوريد. شايد اين نكته مثبت ماجراست، اما مثل خيلي از چيزهاي خوب ديگر اين مسئله براي ما ايراني‌ها نكته منفي‌اي هم دربر دارد. استفاده عده‌اي سودجو از چنين امكاناتي براي بردن سود بيشتر خودشان. البته در اين بين فرضيات ديگري هم مطرح است. مثل اين‌كه عده‌اي براي ضربه زدن مالي به يك گروه فيلم‌سازي اين كار را مي‌كنند يا بعضي كه مي‌دانند فيلمشان فروش خوبي ندارد، با درست كردن چنين جنجال‌هايي مي‌خواهند آن را توجيه كنند و ...
فارغ از همه غرغرهايي كه مي‌كنيم كه بايد فرهنگ‌سازي كرد تا مردم اين كارها را نخرند و ... به يك نكته مهم مي‌رسيم؛ اين‌كه كشور ما قانون كپي‌رايت درست و حسابي ندارد و نتيجه‌اش مي‌شود همين اتفاقات. تا وقتي چنين قانوني وجود ندارد، از مردم هم نمي‌شود توقع داشت كه چنين محصولاتي را خريداري نكنند. مي‌شود هزار و يك دليل آورد و از مشكلات اقتصادي شروع كرد و با بحث‌هاي فرهنگي ادامه‌اش داد. اما تجربه‌نشان داده كه اين‌طور بحث و جدل‌ها نه تنها تأثيري در اصل ماجرا ندارد كه كاروان اين حركت دارد با سرعت به جلو مي‌رود و اگر تا ديروز به فيلم‌هاي در حال اكران رسيده بود، حالا نوبت فيلم‌هاي در انتظار اكران است و فردا هم كه خدا مي‌داند مي‌خواهد چه بلايي بر سر آن بيايد. توزيع قاچاقي دي‌وي‌دي‌هاي «سنتوري» باعث شد كه سركي بكشيم به آرشيو اتفاقات اين چنيني سينماي ايران و اين موج را از شروعش بررسي كنيم. قضاوت را هم به خود شما واگذار مي‌كنيم. موجي كه احتمالاً شروعش با «نوبت عاشقي»‌و «شب‌هاي زاينده‌رود» بود كه هر دو از كارهاي محسن مخملباف هستند.
***
آغاز راه: مخملباف
بعد از جشنواره فيلم‌فجر سال 69 بود كه اين اتفاق افتاد. فيلم‌هاي «شب‌هاي زاينده رود» و «نوبت عاشقي» بعد از نمايش در جشنواره اجازه اكران حتي با جرح و تعديل هم نمي‌گيرند. خيلي‌‌ها سال 69 را سرآغاز مميزي فيلم در ايران مي‌دانند و شروع شدن خط قرمز گذاري‌هاي مشهود بر آن. در همين سال‌ها بود كه بحث بر سر اين فيلم‌هاي مخملباف بين‌اهالي مطبوعات بالا گرفت و آنهايي هم كه اين فيلم‌ها را نديده بودند بعد از شنيدن و خواندن اين جدل‌ها براق شدند تا هرطور كه شده اين كارها را به‌دست بياورند و ببينند. آن روزها بحث بر سر تغيير نگاه مخملباف بود و خيلي‌ها او را به اين خاطر مورد تاخت و تاز قرار مي‌دادند. در آن شرايط اگر مي‌خواستي اين فيلم را ببيني، بايد حدفاصل چهارراه ولي‌عصر تا ميدان انقلاب را بارها گز مي‌كردي و چندباري كلاه سرت مي‌رفت تا آخر سر يك نسخه نصفه و نيمه يا درب و داغان از اين فيلم‌ها را به‌دست مي‌آوردي و مي‌ديدي. كاري كه به نوعي حتي يك‌جور جرم محسوب مي‌شد و اگر به دام مي‌افتادي، بايد عواقبش را هم نوش‌جان مي‌كردي! راستي چه كسي آن روزها فكر مي‌كرد وقتي با اين حرص دنبال فيلم‌هاي مخملباف مي‌گردد، روزي در همين چهارراه ولي‌عصر آخرين ساخته او را به طور علني و با كيفيت عالي بفروشند و به راحتي از كنار دست‌فروش‌هاي اين فيلم بگذرد و برود؟ بايد قبول كنيم كه ساختار فرهنگي ما با سرعتي عجيب در حال تغيير است و تب‌هايمان امروزه به راحتي آب خوردن با ديروز فرق مي‌كند و عوض مي‌شود.
پخش قاچاق اين دو فيلم در آن روزها مناقشات را بيشتر كرد و هجمه مطبوعاتي به سمت مخملباف بيشتر شد. روزنامه‌هاي مهاجم نوشتند: «مخملباف، روشن‌ترين نمونه‌براي دريافت سياست‌هاي هدايتي، حمايتي و نظارتي حاكم بر سينماي ماست. مخملبافي كه با توبه نصوح وارد سينماي ما شد، چرا اكنون دچار نوبت عاشقي شده است؟ ...» اين سروصداها باعث شد تا مخملباف هم پاسخ آنها را بدهد و جنجال‌ها تا ماه‌ها ادامه پيدا كند. كاري با ادامه اين ماجرا نداريم كه مربوط به مطلب ما نيست. «نوبت عاشقي» و «شب‌هاي زاينده‌رود» علاوه بر اين جنجال‌ها آغازگر يك راه ديگر هم در سينماي ما بودند؛ آغاز بازار قاچاق عرضه فيلم. . فيلم به شكل زيرزميني توسط بسياري از دوستداران سينماي مخملباف و دانشجويان و تحصيل‌كرده‌ها ديده شد. اين اولين بار بود كه عدم صدور مجوز اكران فيلم به شكل معكوسي موجب شد تا جمع كثيري نسخه‌هاي ضعيف فيلم را ببينند.
* * *
آدم برفي: ادامه راه
بعد از فيلم‌هاي مخملباف كمتر فيلمي بود كه به بازار قاچاق هم برسد، چون در اين سال‌ها فيلم‌هاي پرحاشيه و پرسروصدا كمتر شده بود تا سال 73. سالي كه فيلم «آدم‌برفي» در جشنواره به نمايش درآمد و موجي از سروصدا را با خودش به ارمغان آورد. براي اولين بار بعد از انقلاب داود ميرباقري به خودش جرأت داد تا از يك مرد در لباس زنانه در فيلمش استفاده بكند. با نمايش اين فيلم دوباره گروه ناقدان هميشگي فريادهاي وااسفاهايشان درآمد و همين باعث شد تا فيلم مجوز نمايش و اكران عمومي نگيرد. بهار سال 74 بود كه خبرهاي درگوشي از آمدن فيلم «آدم برفي» به بازار خبر مي‌داد. كپي بدون كيفيتي كه آن روزها مشتري‌هاي زيادي داشت و در ديد و بازديدهاي نوروزي شده بود نُقل نَقل مجالس. بعد از چندماهي يك نسخه ديگر از اين فيلم به بازار آمد كه حتي بخش‌هاي سانسوري آن را هم دربر مي‌گرفت و كيفيت بهتري داشت. بالاخره سال 76 و بعد از روي كار آمدن دولت خاتمي «آدم برفي» توانست مجوز اكران بگيرد و فروش خوبي هم داشته باشد به مدد همان تبليغاتي كه از طريق كپي‌هاي كم كيفيتش داشت و سروصداها و جنجال‌هاي موقع اكرانش. اين روزها هنوز حرفي از همه‌گير شدن بازار فيلم‌هاي قاچاق نبود و هنوز براي به دست آوردن چنين فيلم‌هايي بايد از هفت خوان رستم مي‌گذشتي و كلي استرس و ترس را به جان مي‌خريدي.
***
مارمولك: ركورد
در جشنواره فيلم فجر سال 82 فيلمي از كمال تبريزي به نمايش درآمد كه خيلي‌ها آن را تحسين كردند و خيلي‌هاي ديگر هم عليه‌اش موضع گرفتند. «مارمولك» فيلمي بود كه فروشش تضمين شده به نظر مي‌رسيد. همان روزهاي بعد از جشنواره بود كه زمزمه‌هايي از آمدن سي‌دي‌هاي اين فيلم، البته به صورت پرده‌اي، شنيده شد و اين نسخه به دست بعضي‌ها هم رسيد، اما همه‌گير نشد. بهار سال 83 براي اكران عمومي تعيين شد و فيلم به نمايش درآمد و در كمتر از دو هفته توانست به ركورد فروش بيش از 700 ميليون تومان برسد. به دليل موضوع خاص فيلم فشارهاي خارجي باوجود حذف‌هايي كه براي گرفتن مجوز روي آن اعمال شده بود، روزبه‌روز بيشتر مي‌شد و همين هجمه سرانجام باعث شد مارمولك بعد از سه هفته از روي پرده‌ها برداشته شود و حتي اجازه پخش آن را در شهرستان‌ها ندهند. كه اگر اين اتفاق نمي‌افتاد احتمالاً اين فيلم ركورد فروش گيشه را تا امروز به دست مي‌آورد. خبر برداشته شدن فيلم از اكران باعث شد تا بار ديگر بازار سي‌دي‌هاي پرده‌اي اين فيلم داغ بشود و بعد از مدتي هم كار با كيفيت عالي و بدون سانسورهاي اعمال شده و به صورت كامل به بازار بيايد. مي‌شود به جرأت گفت تقريباً هيچ‌كس در ايران پيدا نمي‌شود كه اين فيلم را حداقل يك بار نديده باشد. اين اتفاق باعث شد تا سود فروش مارمولك به جيب كساني برود كه هيچ نقشي در توليد اين اثر نداشتند؛ انگل‌هاي سينمايي.
***
كما: يك داستان تكراري
دقيقاً چيزي مثل همين جريان هم براي فيلم كما اتفاق افتاد. بعد از چند روز كه از اكران فيلم مي‌گذشت، ايرادهايي بر آن وارد شد و در ادامه اكران چند صحنه از آن را كم كردند. اين اتفاق باعث شد كه در هفته سوم اكران اين فيلم صداي «كما بدون سانسور» بشود نوايي كه هر روز از كنار خيابان‌ها مي‌شنيديم. همين اتفاق روي فروش كلي فيلم هم تأثير زيادي گذاشت. اينجا بود كه قاچاق فيلم‌هاي سينمايي ايران وارد مرحله جديدي شد؛ قاچاق فيلم‌هاي روي پرده.
* * *
آفسايد: آغاز فصلي ديگر
با آمدن مؤسسه‌هاي ارائه فيلم‌هاي مجاز حضور فيلم‌ها در بازار كم‌كم عادي‌تر كه شد و تو مي‌توانستي اگر بخواهي فيلمي اكران شده را ببيني آن را راحت‌تر به دست بياوري. بازار قاچاق فيلم هم محدود مي‌شد به فيلم‌هاي قديمي، هاليوودي و باليوودي. با همه‌گير شدن تكنولوژي سي‌دي و بعد از آن DVD كار كپي و تكثير فيلم‌ها بالا گرفت و فيلم‌ها راحت‌تر در بازار عرضه مي‌شدند. فيلم‌هايي كه مجوز اكران عمومي نمي‌گرفتند هم طبق همين فرمول و مثل روزهاي گذشته راحت‌تر به دست مخاطبان مي‌رسيد. كارهاي جعفر پناهي و عباس كيارستمي اغلب جزو همين دسته بودند. «دايره» و «طلاي سرخ» بعد از كلي سروصداي مطبوعاتي به خاطر موفقيت‌هاي بين‌المللي‌شان روي زبان‌ها افتادند و به زودي وارد اين بازار شدند «ده» عباس كيارستمي هم همين‌طور. اين روال همين‌طور پيش رفت تا رسيديم به فيلم «آفسايد» جعفر پناهي. فيلمي كه در هياهوي فوتبالي آن روزها و براي نشان دادن حضور دخترها در استاديوم‌هاي ورزشي ساخته و در اكران جشنواره هم با اقبال عمومي روبه‌رو شد، اما به دلايلي مجوز نمايش نگرفت و مثل خيلي ديگر از فيلم‌هاي پناهي روانه بساط دست‌فروش‌ها شد، درست در همان روزهايي كه با دست پر از جشنواره برلين به ايران بازگشت.
* * *
يكي دو سال قبل: ماراتن
حالا ديگر بازار از فيلم‌هاي اكران نشده و شده قديمي اشباع شده. بازار فيلم‌هاي هاليوودي و غيره هم مشتريان خودش را دارد. سليقه عمومي هم تغيير كرده و فيلم‌هاي خصوصي مردم هم در بازار به وفور پيدا مي‌شود. حالا نوبت فيلم‌هاي روي پرده است. «اخراجي‌ها» به فروش قابل قبولي در گيشه‌ها رسيده و اميد رسيدن به يك ركورد فروش را دارد. يكهو خبر مي‌رسد كه سي‌دي‌هاي قاچاق فيلم در بازار پخش شده‌اند و... تهيه‌كننده اعلام مي‌كند كه همين مسئله روي فروش فيلم تأثير منفي گذاشته و پي‌گيري‌ها براي پيدا كردن عوامل اين حركت شروع مي‌شود.
بعد از مدت‌ها دستگاه‌هاي نظارتي به اين فكر مي‌افتند كه بايد با اين مسئله به صورت جدي برخورد كنند هر چند كه تا پيش از اين هم براي چند فيلم در حال اكران ديگر هم چنين اتفاقي افتاده بود،اما كسي به آن توجهي نداشت،تا اين مورد و... براي مبارزه با قاچاق و كپي فيلم‌هاي ايراني در حال اكران يك قاضي حكم دستگيري متخلفان و پلمب محل فروش اين اقلام را صادر كرد. در همين روزهاست كه خبر پي‌گيري اين مسئله توسط دو مأمور بلندپايه پليس مي‌آيد. خود جامعه هنري سينما هم كه بارها اعتراضشان را به اين مسئله اعلام كرده‌اند، تصميم مي‌گيرند در تجمعي اين اتفاقات را به صورت منسجم و همراه با هم محكوم كنند. تجمعي كه از ساعت 10:30 صبح 29 خردادماه 86 آغاز شد و تا ساعت يك بعدازظهر در باغ فردوس و محل خانه سينما ادامه پيدا كرد و در آن چهره‌هاي عرصه‌هاي مختلف سينما حضور داشتند. رضا ميركريمي به عنوان مديرعامل خانه سينما و يكي از فعالان اين حوزه در اين تجمع گفت: «بي‌تفاوتي‌اي كه در اين حوزه ديده مي‌شود، افراط در سياست‌زدگي و اقتصادزدگي، حوزه فرهنگ را در بوته فراموشي سپرده و همچنان سينما در كشور جايگاه مناسبي ندارد. متأسفانه ما شعار فرهنگي مي‌دهيم، اما رويكرد فرهنگي نداريم و اين بي‌تفاوتي باعث شده اين تجمع را برگزار كنيم تا نشان بدهيم سينما زنده است و مطالباتي دارد...» رضا كيانيان هم يكي ديگر از سخنرانان اين جلسه بود و اعتقاد داشت كه كاملاً مشخص است، معضل سي‌دي قاچاق چه بر سر سينماي ايران آورده. او خطاب به مردم ايران گفت: «وقتي كه سي‌دي قاچاق استفاده مي‌كنيد، درست است كه در خانه راحت آن را تماشا مي‌كنيد، اما بدانيد با ادامه اين روند بعد از مدتي سينما تعطيل خواهد شد و ديگر نمي‌توانيد فيلم و ما را ببينيد.» در اين تجمع چهره‌هاي سياسي‌اي مثل محمدرضا جعفري‌جلوه معاونت سينمايي وزارت ارشاد و اميررضا خادم عضو كميسيون فرهنگي مجلس هم حضور داشتند. خادم در آن روزها خبر از ارائه مصوبه‌اي به مجلس داد كه در آن قرار بود با موضوع قاچاق فيلم برخورد شود. رويا تيموريان، عليرضا رئيسيان، كيومرث پوراحمد، فرشته طائرپور و عليرضا داوودنژاد از ديگر سخنرانان اين تجمع بودند. هنرمندان در پايان تجمع اعتراض‌آميز خود به وضعيت بازار سي‌دي‌هاي قاچاق بيانيه‌اي را هم در اين زمينه صادر كردند كه در آن تأكيد شده بود كه اعتراض اهالي سينماي ايران در دفاع از حقوق حقه خود تا حصول پاسخ ادامه خواهد داشت.
بعد از اين اعتراضات، اما همچنان عرضه فيلم‌هاي قاچاق در حال اكران ادامه داشت و دامنگير فيلم‌هايي مثل نقاب، مهمان، سنگ، كاغذ، قيچي و... شد.
در همين اثنا سردار رادان خبر از اجراي طرحي چهار مرحله‌اي براي مبارزه با قاچاق فيلم‌هاي ايراني در بازار داد و اعلام كرد كه در روز اول اجراي اين طرح 150 هزار نسخه از اين سي‌دي‌ها كشف و ضبط شده‌اند. او ادامه داد: «واحدهاي صنفي متخلف كه اقدام به توزيع اقلام فرهنگي قاچاق بكنند، به طور يقين از سوي نيروي انتظامي پلمب شده و پرونده آنها به دستگاه قضايي ارسال مي‌شود.»
با اين اقدام نيروي انتظامي پاي سي‌دي‌هاي قاچاق از خيلي از مغازه‌ها برچيده شد، اما دست‌فروش‌ها همچنان بودند و حتي بر تعدادشان هم افزوده شد.
* * *

نقاب: جنجال
يكي از بحث‌هاي هميشگي روي قاچاق فيلم‌ها اين بوده كه نسخه‌هاي با كيفيت آنها از كجا مي‌آيد؟ سؤالي كه پاسخ‌هاي فراواني دارد و نمي‌شود همه آنها را هم نوشت. شايد كپي دي‌وي‌دي‌هايي كه براي سينماها ارسال مي‌شود، يكي از آنها باشد و شايد هم...
فيلم «نقاب» بعد از كلي حاشيه دوروبرش و بعد از كلي اصلاحيه بالاخره به اكران عمومي رسيد، اما بعد از يكي دو روز كه از نمايشش گذشت، صداي عده‌اي درآمد و ارشاد هم ادامه اكران آن را منوط به اعمال تغييرات جديد دانست و در نامه‌اي رسماً به خاطر پخش اين فيلم با اين صحنه‌ها از مردم عذرخواهي كرد. همين اتفاق باعث شد تا سي‌دي‌هاي نقاب به فاصله‌اي خيلي كم در بازار پخش شود؛ البته با يك تفاوت عمده با فيلم روي پرده، بدون هيچ‌گونه اعمال سانسوري؛ يعني نسخه اوليه فيلم. همان روزها خبري دهان به دهان گشت كه صحت آن را هم نمي‌شد تأييد كرد. اين‌كه اين همان نسخه‌اي است كه به شوراي نظارتي ارسال شده بود و... به هر حال بر سر «نقاب» هم همان آمد كه بر سر ديگران آمده بود.
***
سنتوري: فاجعه
بعد از حادثه بالا و پي‌گيري‌هاي زياد چند وقتي مي‌شد كه خبر داغي در بازار فيلم‌هاي قاچاق نبود. البته دست‌اندركاران اين تجارت به كار خودشان مشغول بودند و در روزهاي پاياني اكران فيلم‌ها همچنان آنها را عرضه مي‌كردند. اما چون فيلم پر سروصدايي اكران نشده بود، خبر خاصي هم در اين بازار يافت نمي‌شد.
«سنتوري» داريوش مهرجويي بعد از جشنواره بيست و پنجم ماه‌ها بود كه انتظار مجوز اكران را مي‌كشيد و بارها و بارها براي اصلاح رفت و آمد و كلي هم با نسخه اوليه‌اش تغيير كرد. اما همچنان اجازه اكران عمومي نمي‌گرفت. نسخه اوليه اين فيلم در چند جشنواره خارجي هم نمايش داده شد و بازخوردهاي خوبي در بين مخاطبان آن داشت و در جشنواره خودمان هم سيمرغ بهترين بازيگر مرد را براي بهرام رادان به ارمغان آورد اما... همه اميدوار و منتظر مجوز اكران اين فيلم بوديم كه ناگهان خبري مثل بمب در شهر و كشور صدا داد. نسخه كامل و با كيفيت «سنتوري» بدون هيچ كم و كاستي و حتي با زيرنويس انگليسي به بازار عرضه شد. و اين سور جديد قاچاقچيان فيلم به همه ما بود؛ پخش يك فيلم پيش از اكران عمومي آن هم با كيفيت عالي. داريوش مهرجويي و تهيه‌كننده كار فرزاد فرازمند تعجب‌زده از اين اتفاق هيچ حرفي براي گفتن نداشتند و فقط تعجب خودشان را از اين اتفاق اعلام مي‌كردند و بعد از چند روز به پيشنهاد روزنامه اعتماد ملي شماره حساب مشتركي را منتشر كردند و از مردم خواستند حالا كه دارند اين فيلم‌را در خانه‌هايشان نگاه مي‌كنند لااقل پول بليت‌آن را به اين حساب واريز كنند تا بيشتر از اين به عوامل توليد كننده فيلم ضربه وارد نشود. البته آنها در روزهاي اول اين اتفاق تقاضاي اجازه اكران اورژانسي فيلم را با ارشاد مطرح كردند، اما گويا تا حالا جواب خاصي در اين زمينه نگرفته‌‌اند. در همين بين و در همين روزها ابراهيم داروغه‌زاده، دبير ستاد مبارزه با تكثير و توزيع غيرمجاز محصولات سينمايي، از مكاتباتي درباره پخش غير مجاز فيلم «سنتوري» با دادستاني، نيروي انتظامي و وزارت اطلاعات خبر داد و گفت: «با فعاليت اين ستاد در معاونت امور سينمايي و سمعي و بصري در يك سال گذشته امنيت خاطر قابل قبولي براي اهالي صبور سينماي ايران ايجاد شده بود كه متأسفانه با توزيع غير مجاز «سنتوري» كه از طريق يك فعاليت اينترنتي خارج از كشور انجام شده بود، اين فضاي امن بار ديگر از سوي دشمنان سينماي ايران تهديد شده است. ما وظيفه خود مي‌دانيم تا با عوامل اين حركت ناشايست ضد فرهنگي تا احقاق حقوق همه خسارت ديدگان برخورد قاطع نماييم و اميدواريم كه با همكاري همه اين مشكل به شكل قابل قبولي حل و فصل شود.»
عليرضا داوودنژاد هم در نامه‌اي بلند بالا به اين موضوع اعتراض كرد. او در بخش‌هايي از اين نامه گفت: «آن‌چه را كه مي‌توان دشمني با سينماي ايران خواند، بيش از آن‌كه ناشي از اميال و اراده‌هاي شخصي باشد، وابسته به گرايشاتي است كه در حوزه «قدرت» به مفهوم معاصر آن قابل تعريف است. مثلاً در ايران رويكرد اغلب حاكمان به موضع قدرت، حاكي از گرايش آنها به سلب‌اختيار از اراده عمومي و انحصار قدرت به صورتي متمركز در دست پادشاه بوده است؛ و اين درست برعكس آن چيزي است كه ما بعد از انقلاب از امام (ره) ديديم و آن تمايل به توزيع قدرت در بين همه آحاد ملت بود.» او در ادامه نوشته‌اش اضافه مي‌كند: «گرايش به تمركز و انحصار در قدرت هيچ‌پايگاه مستقلي را در قلمرو توليد فرهنگي تاب نمي‌آورد. مگر آن‌كه آن را با لطايف‌الحيل به انفعال و تقليد بكشاند و از اين طريق محصولات آن را خنثي، بي‌اثر و محروم از مخاطب كند. خانه‌نشين كردن نيروهاي خوش قريحه و متخصص و خلاق جدايي انداختن بين زندگي بومي و فيلم داخلي، سخت كردن امر توليد فيلم، كاهش پشتيباني رسانه‌اي و تبليغاتي، عقب نگاه داشتن سخت‌افزاري، واگذار كردن بازارهاي ويديويي و تلويزيوني و ماهواره‌اي به آثار خارجي و بالاخره غلبه بخشيدن به سلطه فيلم‌هاي خارجي در تالارهاي نمايش داخلي روندي قابل شناسايي است كه براي به زمين زدن هنر و سينما در هر كشور مبتكر و خلاقي توسط سلطه‌جويان طراحي و اعمال شده و مي‌شود.
به اين ترتيب ما مي‌توانيم عملكرد افراد، گروه‌ها و مديريت‌ها را در شيوه برخورد آنها با توليد كالاهاي فرهنگي داخلي ارزيابي كنيم و عواقب و آثار اين عملكرد‌ها را در ارتباط با منافع و مصالح ملي بسنجيم و دربيابيم.
آيا جرياناتي كه فيلم‌سازان نخبه ما را نشانه مي‌گيرند و بي‌اعتنا به شخصيت، عواطف و عمر محدود آنها براي خدمت به سرزمين خويش هر گونه ضربه‌اي را نثار روح و روان و داشته‌هاي آنها مي‌نمايند، در جرگه دشمنان هنر و فرهنگ اين سرزمين تعريف نمي‌شوند و دانسته‌و نادانسته آب به آسياب قدرت‌هاي سلطه‌جو نمي‌ريزند و در جهت براندازي فرهنگي اين ممكلت گام بر نمي‌دارند؟ داريوش مهرجويي را بسياري از ما مي‌شناسيم و مي‌دانيم كه فيلم‌سازي پيشگام و اثرگذار و تعيين كننده در شكل‌گيري سينماي ملي ايران بوده است. او فيلم «گاو» را در شرايطي توليد كرد كه سينماي ايران در زير تسلط كليشه‌هاي وارداتي پرپر مي‌زد و حيات زنده و جاري ما ايرانيان به ندرت فرصت مي‌يافت كه ردپايي بر‌آثار سينمايي كشور برجا بگذارد.
«هالو»، «دايره مينا»، «اجاره‌نشين‌ها»، «هامون»، «پري»، «سارا»، «ليلا»، «مهمان مامان» نمونه‌هايي ديگر از آثار اين فيلم‌ساز يگانه سينماي ايران است كه هر كدام خشتي ماندگار از بناي انكارناپذير سينماي ملي ما را ساخته و برجا گذاشته است.
ما اكنون مي‌شنويم كه داريوش مهرجويي، بعد از ناكام ماندن از نمايش آخرين فيلم خود در سالن‌هاي سينماي كشور امروز بايد شاهد باشد كه دار و دسته‌هاي تبهكار و جاني همان فيلم را به تاراج مي‌برند و با انتشار ويديويي قاچاق آن مي‌روند كه به بهره‌برداري‌هاي ميليارد توماني دست پيدا كنند و به دست خالي مهرجويي و ديگراني كه براي تهيه اين فيلم از جان و مال مايه گذاشتند، بخندند.
شنيدن اين خبر چه احساسي را در شما برمي‌انگيزد و چه انديشه‌اي را از ذهنتان عبور مي‌دهد؟
آيا نحوه برخورد هر يك از ما با چنين ماجراهايي نمي‌‌تواند پرده از نيتمان نسبت به مصالح و منافع ملي كشورمان بردارد؟ ضربه زدن به يك هنرمند بي‌بديل و يك استاد كم‌نظير در حوزه فرهنگ ايران زمين چه كساني را غمگين و چگونه افرادي را شاد مي‌كند؟‌آيا امكان دفاع جدي و مستمر از سينماي ايران وجود ندارد؟‌ما براي بازگرداندن‌ده‌ها ميليون مخاطب به تاراج رفته توسط فيلم‌هاي ويديويي و ماهواره‌اي خارجي به بازار محصولات داخلي چه راه و رسمي را در پيش گرفته‌ايم؟ آيا در جهان امروز اسلامي‌تر از سينماي ايران سينمايي وجود دارد؟!»
سرو صداها پيرامون توزيع غيرمجاز «سنتوري» ادامه دارد. عده‌اي از طرفداران مهرجويي در خانه هنرمندان در اعتراض به اين عمل تجمع مي‌كنند. مهرجويي اعلام مي‌كند هر كسي كه اين فيلم را به صورت غيرمجاز ببيند، نفرين مي‌كند. هر كس هم از راه مي‌رسد حرفي در اين باره مي‌زند. اما همچنان در كنار خيابان‌هاي شهر آواي «سي‌دي «سنتوري» رسيد» را مي‌شنويم. آواي ناخوشي كه خيلي از ما براي كنجكاوي هم كه شده به آن گوش مي‌دهيم و به طرفش مي‌رويم. و اين طوري نتايج زحمات شبانه‌روزي عوامل يك فيلم رو به فنا مي‌رود و انگار هيچ كاري از دست هيچ كس هم برنمي‌آيد! هيچ كاري. و انگار اين سرنوشت محتوم سينماي ماست كه كناري بنشينيم و با غصه به اضمحلال آن نگاه كنيم. انگار...

***
فردا؟
نمي‌دانم، نمي‌دانيم قرار است چه سور ديگري بخوريم. اميدواريم اين بار ما برنده باشيم. اميدواريم... آقايان مسئول لطفاً به داد اين سينماي رو به موت برسيد كه نفس‌هايش به شماره افتاده و صداي خس‌خس سينه‌اش بدجوري به گوش مي‌رسد. لطفاً به داد دل اين سينما و ما گوش كنيد و تمهيدي بينديشيد.
لطفاً...

Labels: , , ,

Technorati Profile