فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Monday, December 31, 2007
سريال‌هايي از روزهاي دور و نزديك
اين هفته براي صفحه شبكه چلچراغ رفتيم سراغ سه تا سريال قديمي كه داره دوباره پخش مي‌شه. چيزي كه در ادامه مي‌خوانيد قسمتي از اين مطلب اغست. اگر مي‌خواهيد گپ‌وگفت ما رو هم با عوامل اين سريال‌ها بخونيد بد نيس يك سر به مجله شماره 278 ما بيندازي.

... بوي نا گرفته‌اند

يكي از سنت‌هاي هميشگي تلويزيون پخش چند باره فيلم‌ها و سريال‌هايي است كه قبلاً پخش شده است. برنامه‌هايي كه شايد گاه مدت‌ها از تاريخ انقضاي آنها (با توجه به شرايط و بايدها و نبايدهاي زمان ساخت آنها و يا موضوعي كه در مقطعي قابل تأمل بوده و حالا نيست) گذشته باشد. اما خب به هر حال به قول خود تلويزيوني‌ها آنتن پركن بي‌هزينه است. مدتي اين قضيه كم‌رنگ شده بود، اما رسانه ملي با رجعتي دوباره به برنامه‌هاي مديريتي گذشته خود دوباره و در سطحي وسيع شروع به پخش اين برنامه‌ها كرده. در اين ميان گاه بعضي از فيلم‌ها و سريال‌ها هستند كه به خاطر حس نوستالژيكي كه در مورد آنها داريم، دوباره مشتاقمان مي‌كند كه گه‌گاه به سراغشان برويم و نقبي بزنيم به خاطرات تلخ و شيرين گذشته. خاطراتي كه بخش اعظمي از دوره نوجواني و جواني هم‌نسلان من است كه تفريحي جز ديدن برنامه‌هاي تلويزيوني زمان خودشان نداشتند. برنامه‌هايي كه شايد براي آنها بي‌ربط هم مي‌نمود، اما وقتشان را پر مي‌كرد به هر حال. بگذريم. به بهانه پخش مجدد سه تا از اين سريال‌ها مي‌خواهيم برويم سراغ آن روزها. «پدر سالار» و «خانه سبز» كه مربوط به حدوداً 10 سال قبل است و «شهر قشنگ» كه مربوط به دوره شروع و كيا و بياي 90 شبي‌ها در حدود چهار پنج سال قبل است.

پدرسالار: تقابل سنت و مدرنيسم

يكي از موفق‌ترين سريال‌هاي تلويزيون بدون شك «پدرسالار» است. اين سريال كه محصول سال 72 شبكه دو بود در زمان خودش توانست مخاطبان زيادي را به خودش جلب كند. مخاطباني كه بحث روزمره‌شان هم شده بود ماجراي اين سريال؛ پدري (محمدعلي كشاورز) با ديدگاه‌هاي سنتي كه حالا آخرين عروس (كمند اميرسليماني) خود را در مقابل اين ديدگاه‌ها مي‌بيند. نمونه‌اي از تقابل سنت و مدرنيسم كه بحثش در آن روزها داغ داغ بود. نام كمند اميرسليماني با اين سريال روي زبان‌ها افتاد. خيلي‌ها او را نفرين مي‌كردند و خيلي‌هاي ديگر هم حق مسلم را به او مي‌دادند. البته اميرسليماني بعد از اين سريال هرگز نتوانست موفقيت قبلي خودش را تكرار كند و حتي بعد از مدتي از يادها رفت تا اين‌كه اين روزها دوباره با «ساعت شني» به تلويزيون بازگشته. «پدرسالار» فيلمنامه‌خوبي داشت كه آن را علي‌اكبر محلوجيان نوشت. فيلمنامه‌اي روان كه نشان از آشنايي نويسنده‌اش با اكثريت جامعه آن روزها داشت. اكبر خواجوي هم تهيه‌كننده و كارگردان اين كار بود.
البته شايد بتوان محبوبيت اين سريال را در آن روزها به خيلي از عوامل جداي از بازي و كارگرداني و اين جور حرف‌ها ربط داد. هجمه سريال‌هاي آب‌دوغمكي خانوادگي تلويزيون مردم را خسته كرده بود و سريالي حتي با اين مضمون كه هم به خانواده مي‌پرداخت و هم مضموني (براي آن روزها) نو داشت مي‌توانست خيلي زود جاي خودش را در بين مخاطبان تلويزيون پيدا كند. نبود شبكه‌هاي تلويزيوني متعدد و پخش مقطعي برنامه‌ها در آن زمان و نبود خيلي از امكانات ديگر نيز خودش دليل ديگري بود.
تيم بازيگري سريال هم شايد يكي ديگر از دلايل موفقيت كار بود. بازيگراني مثل محمدعلي كشاورز، حميده خيرآبادي، مرحوم جميله شيخي، مرحوم جعفر بزرگي، ناصر هاشمي، سيامك اطلسي، كمند اميرسليماني، كتايون رياحي و... البته اين سريال سكوي پرتاب خيلي از اين بازيگرها شد. هر چند امروز شايد ديگر ديدن اين سريال براي هيچ كدام از ما جذابيتي نداشته باشد، اما ديدن قيافه اصلي خيلي از بازيگرها در آن خالي از لطف نيست.

خانه سبز: هميشه سبز باشيد

باز هم يك سريال خانوادگي ديگر و البته باز هم با رويكردي نو براي آن روزها. كاري از تيم موفق بيژن بيرنگ و مهران رسام كه قبل از آن هم تجربه موفق سريال «همسران» را با هم داشتند. سريالي به قولي تلويزيوني‌ها آپارتماني كه بخشي از موفقيت آن به خاطر سوژه‌هاي خوبي كه براي آن انتخاب مي‌شد، بود. البته حضور خسرو شكيبايي هم دليل ديگري براي پرمخاطب شدن اين سريال بود. سريالي كه تقريباً مي‌شود گفت معرف رامبد جوان به دنياي بازيگري شد و در زمان پخش خودش خيلي از مسائل اجتماعي را تحت‌الشعاع قرار داد. «خانه سبز» شايد يكي از معدود سريال‌هاي آن روزها بود كه ترانه‌اي براي تيتراژ پاياني خودش داشت و احتمالاً شروع كننده استفاده از تيك‌ها در بازي‌هاي تلويزيوني براي جذب مخاطب بيشتر. شايد يادتان نيايد اما از اين سريال به بعد بود كه تكيه‌كلام‌ها يا تيك‌هاي بدني بازيگران بين مردم همه‌گير شد و هر كسي كه بهتر اين كارها را تقليد مي‌كرد آدم موفق‌تري مي‌نمود.
موفقيت اين سريال در جذب مخاطب سبب شد خيلي‌ها بعد از آن بخواهند از اين مدل به ظاهر آسان سريال‌سازي تقليد كنند كه نتيجه كار همه آنها چيزي جز شكست نشد. در همان سال‌ها تيم سازنده سريال هم با توجه به محبوبيتشان تصميم به ساخت ادامه آن گرفتند و آن را هم ساختند و اسمش را گذاشتند «سرزمين سبز» كه بنا به دلايلي پخش نشد و اين روزها بعد از 10 سال تازه دارد پخش مي‌شود. شايد اگر اين سريال آن روزها پخش مي‌شد، مي‌توانست به موفقيتي همچون «خانه سبز» برسد اما امروز وقتي نگاهش مي‌كني، چيز دلچسبي به نظرت نمي‌رسد. حتي خود همان «خانه سبز» هم اگر براي اولين بار مخاطبش باشي، همين‌طور است شايد چون اينها جزو همان سريال‌هايي هستند كه موضوعشان مربوط به زمان خودشان است و امروز به نظرمان موضوعيتي ندارند. شايد اگر به سنت سريال‌سازي بين‌المللي اين طور سريال‌هاي موفق هم به صورت دوره‌اي و به روز ساخته مي‌شدند الان «خانه سبز» چيزي در قواره‌هاي friends بود، چون قابليت آن را هم داشت. اما بنا به شرايط و قوانين تلويزيون ما كه هر روز تغيير مي‌كند شايد اين فقط يك خوش خيالي بيش نباشد. شايد... درباره محبوبيت اين سريال همين بس كه در آن روزها هر كجا كه سر مي‌زدي يك پسوند سبز جلوي چشمت سبز مي‌شد. «خانه سبز»، «مسكن سبز»، «اتومبيل سبز»، و... حتي خيلي‌ها هم به جاي خداحافظي مثل «خانه سبز»ي‌ها مي‌گفتند «هميشه سبز باشيد».

بدون شرح: ژانگولر با كلام طنز

مجموعه‌اي 90 شبي در ادامه رويكرد شبكه سه به پخش مجموعه‌هاي طنز از اين دست. «بدون شرح» اوليه تجربه كارگرداني مهدي مظلومي در عرصه طنز بود كه خيلي‌ها عقيده دارند تا امروز بهترين كار او هم در اين زمينه است. در آن روزها خيلي‌ها «بدون شرح» را سريالي بي‌مزه و بي‌محتوا مي‌دانستند و آن را با كارهاي مهران مديري مقايسه مي‌كردند، اما باز هم با اين حال اين مجموعه توانست در بين بينندگان عام تلويزيوني مخاطبان خودش را جذب كند و احتمالاً دليلش هم حضور بازيگراني غير از بازيگران مجموعه‌هاي روتين طنز مثل فتحعلي اويسي و امير جعفري بود.
شايد بتوان گفت بازپخش اين سريال براي كليت آن يك برد و شانس بود، چون خيلي از كساني كه آن را به بي‌مزه‌گي متهم مي‌كردند، با ديدن دوباره آن و مقايسه با حافظه طنز امروزي‌شان آن را يك كار موفق با طنزي بكر قلمداد مي‌كنند.
«بدون شرح» قرار بود ماجراي ما باشد. ماجراي دفتر يك هفته‌نامه با نويسندگان آسمان جلش كه عين ما براي بودن تلاش مي‌كنند و گاهي هم موفق مي‌شد چيزهاي درستي را از دنياي ما نشان بدهد. البته بهتر است بگوييم اين سريال حديث نفس نشريات زرد بود كه در قالب ماجراهايي طنز مي‌خواست مردم را بخنداند. طنز كلامي معمول در اين نوع سريال‌ها در «بدون شرح» تحت‌الشعاع بازي‌هاي اغراق شده بازيگران نقش اصلي‌اش قرار مي‌گرفت و در حقيقت اين مجموعه ملغمه‌اي بود از بازي‌هاي فيزيكي و طنز كلامي. شايد كمي بي‌رحمي باشد، اما «بدون شرح» در حقيقت مخاطب عامش را با ژانگولر بازي‌هايش مي‌خنداند نه متن‌هاي قوي و پر از تكه‌هاي طنز. در نهايت نبايد موفقيت اين سريال را (هر چند كمتر از بعضي از مانندهايش) در نظر نگرفت و شايد بشود گفت اين مجموعه پايه‌گذار مدلي از طنزهاي روتين تلويزيوني شد كه نسخه‌‌هاي كپي آن (حتي آنهايي كه توسط گروه خودش ساخته شد) چيزهاي بي‌مزه‌اي از آب درآمد و موضوعاتي دم دستي و دستمالي شده بود كه بهتر است درباره‌شان حرفي نزنيم. اين‌كه هر بار سراغ شغلي برويم و با حواشي و اطرافش شوخي كنيم، حداقل تا امروز كه جواب نداده. اما «بدون شرح» چون شروع اين كار بود و مسلماً وقت بيشتري روي آن گذاشته شده بود، حرف‌هايي داشت كه امروز باز هم نگاهي به آن بيندازيم.

Labels: , ,

Technorati Profile