فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Sunday, December 16, 2007
10 تكه از حضور سيدمحمد خاتمي در دانشگاه تهران
شايد به نظر كمي دير بيايد برا نقل اين مطلب اما هر چه كه باشد حضور سيد محمد خاتمي در دانشگاه تهران يك اتفاق خوب و دلپذير بود. چيزي كه در ادامه مي خوانيد تكه‌هايي از پشت صحنه اين حضور است كه در چلچراغ اين هفته هم چاپ شده...


استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم

1- توي خانه نشسته‌اي كه اس‌ام‌اسي با اين مضمون به دستت مي‌رسد: «سلام. سه‌شنبه بيستم آذر خاتمي مياد دانشگاه تهران، دانشكده فني. اگه ميايي خبر بده تا كارت ورودي برات بگيرم...» آدم محبوب زندگي‌ات قرار است بيايد جايي و حرف بزند. فكرش را بكن. اگر هم كار داشته باشي مگر مي‌شود نروي؟ مگر مي‌شود...
2- ساعت 12 ظهر بيستم آذر. درهاي ورودي به دانشگاه تهران شديداً كنترل مي‌شوند تا به قول خودشان كسي غير از دانشجويان دانشگاه وارد محوطه نشود. خدا را شكر كارت ورودي به ما رسيد، هر چند انگار قرار است امروز ورود خبرنگاران هم آزاد باشد.
3- سالن دانشگاه فني با اين‌كه همه درها بسته شده نيمه‌پر است و خيلي‌ها هم جلوي درها تجمع كرده‌اند. درها كه باز مي‌شود تا وضعيت سالن به حالت عادي دربيايد، 45 دقيقه‌اي طول مي‌كشد. حالا سالن تا جلوي سن پر از جمعيت است. شايد بدون اغراق بيش از دو هزار نفر. بيرون هم كه بدتر از داخل. سالن‌هاي جنبي كه در آنها LCD نصب شده و تمام كريدورها پر شده. آدم ياد روزهاي خوب و دوست‌داشتني دوم خرداد مي‌افتد. همان روزهايي كه همه يكصدا به كرامت انساني و اخلاقي رأي داديم كه نمادش يك چهره دوست‌داشتني بود؛ سيدمحمد خاتمي.
4- همه منتظر لحظه ورود آقاي خاتمي به سالن هستند. كليپ و ترانه «يار دبستاني من» پخش مي‌شود و ناگهان سالن منفجر مي‌شود. همه يكصدا با هم مي‌خوانند و دست مي‌زنند و بعدش هم كليپي از آغاز راه اصلاح‌طلبي كه با تصاوير دكتر مصدق و شهداي 16 آذر 32 آغاز و در ادامه آن تصاوير امام خميني (ره) و دكتر شريعتي و دكتر چمران و مهندس بازرگان و... پخش مي‌شود و آخرش هم مي‌رسد به آخرين سخنراني خاتمي در دانشگاه تهران، 16 آذر 83 و جمعيت يكصدا او را تشويق مي‌كنند. به قول دوستي در آنجا دل آدم قنج مي‌رود براي اين همه محبوبيت.
5- جاي نفس كشيدن نيست. در اين فضا خاطرات تلخ و شيرين در ذهن آدم تداعي مي‌شود؛ جاي چسب‌هاي پلمپ قديمي روي درها و شعارهاي درود بر خاتمي و دانشجو- دانشجو، اتحاد- اتحاد و دانشگاه سنگر است، خاتمي را ياور است.
6- مجري اعلام مي‌كند آقاي خاتمي مي‌خواهد وارد شود و سكوت را رعايت كنيد. همه ساكت مي‌شوند و منتظر. منتظر ورود به قول خودشان منجي آزادي ايران. آقاي خاتمي وارد مي‌شود. سالن يكصدا فرياد مي‌زند و به احترامش مي‌ايستد و اينجاست كه نمي‌تواني جلوي اشكت را بگيري، وقتي مجري او را با عنوان مظهر رنج يك ملت مورد خطاب قرار مي‌دهد «اينجا دانشگاه تهران است صداي ملت ايران را از دانشگاه تهران بشنويد.» شروع جلسه و پخش سرود ملي و قرائت قرآن و بعد هم بيانيه انجمن اسلامي كه ميزبان اين برنامه است و آغاز سخنراني آقاي خاتمي.
7- آقاي خاتمي با خاطره‌اي از دوران دانشجويي‌اش و درباره فعاليتش در انجمن اسلامي دانشگاه اصفهان و احضار به ساواك به همين خاطر شروع مي‌كند و اشاره مي‌كند كه يكي از بزرگ‌ترين مشكل‌هاي رژيم گذشته و علل سقوطش تلاش براي حفظ وضع موجود به هر قيمت بود. آقاي خاتمي در ادامه صحبت‌هايش گفت: «همه بايد بدانند كه امروز هم دانشگاه زنده است.»
8- در ادامه از خيلي چيزهاي ديگر هم صحبت شد. از جنبش دانشجويي، از عدالت و اين‌كه نبايد مفهوم كلي اين مسئله را فقط در عدالت اقتصادي محدود كرد، از اين‌كه قانون اساسي ظرف يك بار مصرف نيست و از خيلي چيزهاي ديگر. از سنت‌پرستان مخالف تحول و ترقي تا...
9- در ميانه صحبت‌ها يكي گفت: «آقاي خاتمي شما كه هشت سال فقط حرف زديد.» اين جمله باعث اعتراض همه حاضران در سالن شد، اما آقاي خاتمي به اين صدا پاسخ داد كه بله شما درست مي‌گوييد من فقط حرف زدم، اما خيلي‌ها هستند كه همين حرف را هم نمي‌زنند و شهامت گفتن و تاب شنيدنش را هم ندارند. جمعيت فرياد مي‌زنند:« خاتمي پاينده، رييس جمهور آينده» كه خاتمي مي‌گويد:« ابدا، ابدا...»
10- آخرش هم آقاي خاتمي به سؤال‌هاي دانشجويان پاسخ داد. سؤال‌هايي در همه زمينه‌هاي سياسي و كشوري و جلسه تمام شد. كاش جا و وقت بيشتري داشتيم براي انعكاس همه حرف‌ها و واكنش‌ها اما حيف. روز آخر صفحه‌بندي و هزار تا بهانه ديگر هست. فقط اينها را گفتم تا شما هم در حظ دروني‌ام- دروني‌مان- شريك شويد و با هم به ياد روزهاي خوب بيفتيم و يادمان باشد كه بايد در انتخابات آينده دوباره حضور حداكثري داشته باشيم تا خاطره آن روزها تداعي شود كه به قول آقاي خاتمي همين حضور باطل‌كننده خيلي از سحرهاست.
تكمله: از دانشگاه كه بيرون مي‌زنيم هنوز مست حضور در جلسه يكي دو ساعته‌ايم. هواي خنك بيرون به صورتمان مي‌خورد و در خيابان انقلاب تنها تصويري كه جلوي چشممان رژه مي‌رود، حضور درجه‌داران زحمتكش نيروي انتظامي است كه براي حفظ آرامش به فاصله يك متر از هم در اين سرما مشغول پاس دادن و نگهباني‌اند. انتخابات نزديك است. يادمان باشد به قول آقاي خاتمي، استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم...

Labels: , ,

Technorati Profile