فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Wednesday, March 05, 2008
با اصغر هاشمي کارگردان «يك مشت پر عقاب»

در ادامه مطالب یک مشت پر عقاب هفته گذشته چلچراغ. عکس مهگامه پروانه.
نمي‌گذارند كار خودمان را بكنيم
1-اصغر هاشمي، كارگردان سريال «يك مشت پر عقاب» اين روزها خيلي عصباني است. از جرح و تعديل‌هايي كه روي كارش انجام شده و خيلي چيزهاي ديگر. اين قدر كه قالب گفت‌وگوي ما پيرامون همين عصبانيت‌ها مي‌گذرد.
2-با وجود همه حواشي اطراف اين كار، سريال توانسته مخاطبان خودش را پيدا بكند. سريالي در بستر روزهاي انقلاب و متفاوت با بيشتر چيزهايي كه تا به حال ديده‌ايم.
3-از اصغر هاشمي سريال «آپارتمان» را هم ديده‌ايم. او بيشتر در حوزه سينما فعاليت مي‌كند و به گفته خودش كارهاي نئورئاليستي و طنز را بيشتر دوست دارد. اصغر هاشمي يكي از كارگردان‌هايي بود كه دهه 60 و اوايل 70 در كنار ديگراني مثل سيروس الوند و مهدي صباغ‌زاده در حوزه سينماي اجتماعي فعاليت داشت و كارهايي مثل «روزهاي انتظار»، «زير بام‌هاي شهر»، «در آرزوي ازدواج»، «دو همسفر» و «مهريه بي‌‌بي» را ساخت كه هر كدام از آنها در زمان خودشان فيلم‌هاي مطرحي بودند. «دوست دارم به مسائل روز اجتماعي بپردازم و آنها را تجربه و تحليل بكنم. اما متأسفانه فعلاً امكانش نيست. فيلم «نگين» اين‌گونه بود، اما از نظر نظارتي خيلي برايم گران تمام شد. مي‌گويند پرداختن به اين نوع مسائل و مطرح كردنش خوب نيست. ما مي‌خواهيم همه چيز را شوخ و شنگ نشان بدهيم. فضاهايي مثل فيلم «مجردها» را دوست دارند و...» همان‌طور كه خود او مي‌گويد، حالا بالاجبار و يا به هر دليل ديگر از اواسط دهه 70 به ساختن فيلم‌هايي مي‌پردازد كه بيشتر به فكر گيشه‌اند تا چيزهاي ديگر؛ فيلم‌هايي مثل «زندگي»، «نگين» و «مجردها»
!4-توضيح بيشتري لازم نيست، خود گفت‌وگو گوياي همه چيز است
-تجربه ساختن سريال‌هاي تاريخي مخصوصاً در بستر انقلاب تجربه جالبي نبوده. يعني اكثر كارهايي كه ساخته شده اين قدر دم دستي بوده‌اند كه مردم هم از ديدن چنين چيزهايي خسته شده‌‌اند. اين يك ريسك بود كه شما در اين بستر كاري را بسازيد. «يك مشت پر عقاب» چه چيزي داشت كه قبول كرديد اين ريسك را بپذيريد؟
خود قصه چون مستقيماً به انقلاب نمي‌پرداخت و تأثير اتفاقات روز بوده و ما آن را آورده بوديم بين يك خانواده و روابط آنها، مي‌توانست جذابيت داشته باشد. ما غيرمستقيم به مسائل انقلاب مي‌پرداختيم. همين كمك كرد كه من از شعارها پرهيز بكنم. يعني فكر كردم اگر ما از اين زاويه به مسائل انقلاب نگاه بكنيم. جذابيت بيشتري ‌خواهد داشت تا آن چيزي كه مردم خودشان از نزديك درگيرش بوده‌اند.اين آدم‌ها چون دارند زندگي عادي خودشان را طي مي‌كنند، ديگر ضرورتي براي شعار دادن ندارند. در كارهايي از اين دست معمولاً خيلي مستقيم به شخصيت‌هايي كه درگير مسائل انقلاب بوده‌‌اند مي‌پردازند و به همين خاطر مجبور مي‌شوند وارد ديدگاه‌هاي آنها بشوند و وقتي عقايد بيان بشود خب آن بعد شعاري ماجرا هم مطرح مي‌شود. -«يك مشت پر عقاب» چطور شروع شد و شكل گرفت؟در ابتدا قصه ديگري را قرار بود با آقاي توحيدي و خوش‌رزم بسازيم. داستان زندگي آقاي دادگر. تحقيقات اوليه اين كار انجام شده بود و حتي چند جلسه هم با ايشان صحبت كرديم و قرار بود همين مقطع تاريخي را با شخصيت ايشان پي‌گيري بكنيم. اما به دلايلي ايشان موافق ساخته شدن كار نبودند و ساختن آن پروژه به تعويق افتاد. اما در سيما فيلم چون براي ساختن اين سريال فايلي باز شده بود، بايد حتماً يك كار جايگزين آن مي‌شد. اين بود كه با پيشنهاد خود آنها قرار شد يك سريال داستاني در همان مقطع توليد بكنيم. بعد از چند جلسه نشست و گفت‌وگو اين قصه طراحي شد و به مرور زمان شكل تكاملي خودش را پيدا كرد تا شد «يك مشت پر عقاب».
-حواشي دور و بر «يك مشت پر عقاب» هم موقع ساخته شدن و هم الان موقع پخش زياد بوده. اين‌كه مثلاً به خاطر لهجه كاراكتر آقاي خمسه از طرف پخش ايرادهايي گرفته‌اند و شما با دوبله مجبور به رفع آن شده‌ايد و... درباره اين طور مشكلات و خط قرمزهايي كه براي كار شما بود صحبت كنيد.
ما مشكلات زيادي براي پخش كار داشتيم. اول كه روي انتخاب شبكه براي پخش كار مشكل داشتند. يك مدت قرار بود شبكه سه كار را پخش بكند و حتي تبليغ آن را هم رفت، اما بعد موضوع منتفي شد و پخش ما را به شبكه يك دادند. واقعيت اين است كه وقتي شبكه يك براي پخش كار انتخاب شد، مي‌دانستيم كه سانسور و نظارتي كه روي اين شبكه هست بيشتر از باقي شبكه‌هاست. اولين اتفاقي كه افتاد پيشنهاد دادند كه بايد لهجه آقاي خمسه تغيير پيدا بكند و من خيلي تلاش كردم و استدلال آوردم كه اين كار به ضرر سريال است. اما مورد قبول واقع نشد. ما مي‌خواستيم اين‌ را كه در يك فضا مخالف و موافق وجود دارد، در تقابل افسر سرمدي و شه‌پرست نشان بدهيم. قطعاً من به منظور طنز از آقاي خمسه استفاده نكرده بودم. اينها در منطقه‌اي آذري زبان زندگي مي‌كردند و خودشان هم آذري بودند. كار ما قصد توهين به كسي را نداشت و ذات خود كار چنين شخصيتي را مي‌طلبيد. در نهايت هم خودشان قبول كردند كه مشكلي در كار وجود ندارد، اما باز هم روي دوبله شدن تأكيد داشتند. چون استدلالشان اين بود كساني هستند كه مي‌خواهند از آنها آتو بگيرند و همين ممكن است بهانه‌اي شود براي حمله‌اي مثل جنجال روزنامه ايران. من اين توجيه را خيلي نمي‌پذيرم، چون مردم آذري ما اين قدر باشعور و بافرهنگ هستند كه بدانند هر شخصيتي كه دارد اين نقش را بازي مي‌كند پشتش چه نوع تفكري هست. اين طور نيست كه هر كس با لهجه آذري حرف بزند آدم بدي است و قصد توهين دارد. نهايتاً ما كار را دوبله كرديم، اما بسياري از جذابيت‌هاي بازي خمسه از دست رفت. هر چند هنوز هم عده‌اي مي‌گويند كار او قابل تأمل و شيرين است. بعد از اين‌كه به زمان پخش نزديك شديم، يك‌سري حذفي و اصلاحيه از طرف تأمين برنامه شبكه يك به ما داده شد. سكانس حذف شد، پلان درآمد، اين‌كه پلاني درشت است و بايد دورتر بشود، به بعضي از عكس‌هاي روي ديوار گير دادند مثلاً تمثال حضرت علي (ع) روي ديوار بود و گفتند تمام اينها بايد حذف بشود و ما تا جايي كه شد همه اين كارها را انجام داديم و حتي مجبور به حذف پلان شديم. بعد از اين به ديالوگ‌ها هم ايراد گرفتند و گفتند بايد بعضي از آنها را تغيير بدهيم يا حذف كنيم. وقتي كار رفت به واحد پخش، يك‌سري اصلاحات را هم آنجا به ما تحميل كردند من بعد از 30 سال كار كردن در جمهوري اسلامي تمام قواعد و اصول پخش و تصوير را مي‌شناسم و مي‌دانم چه تصاويري اجازه ‌پخش ندارند. از آن بابت كاملاً رعايت كرده‌ام، اما خب بعضي وقت‌ها شرايط اجتماعي ما تصميم‌گيرنده است و جناحي كه قدرت دست آن مي‌افتد. هر دوره رياست جمهوري و تفكري كه جامعه را اداره مي‌كند بر اين تصميم‌گيري تأثير مي‌گذارد. برخي از آنها آزادي‌هاي اندكي را براي مسائل فرهنگي قائل مي‌شوند و برخي هم نه. متأسفانه ما خورديم به دوره بد ماجرا و تنگ‌نظري آن و به شدت دارند فيلمنامه را تغيير مي‌دهند. حتي گفته‌اند كه اين دختر و پسري كه دارند قتل را تعقيب مي‌‌كنند و مي‌خواهند قاتل را پيدا بكنند، بايد با هم ارتباط زناشويي داشته و مثلاً با هم نامزد باشند و اگر اين طور نشود، مجبوريم همه صحنه‌هاي اينها را حذف بكنيم. ما هم مجبور شديم اين را در يك ديالوگ بگنجانيم. خب اگر نامزد هم هستند، چرا در قسمت اول هيچ صحبتي نمي‌شود كه او كجاست و از اين طور حرف‌ها. يعني نشانه‌هايي وجود ندارد كه اينها نامزد هستند و دليلي هم ندارد. يك نفر وكيل است و تصميم دارد كه از يك مقتولي احقاق حق بكند و مجبور مي‌شود با خانواده او رفت‌و آمد بكند و ماجرا را پي‌گيري بكند. حالا اين دليل نمي‌شود كه هر كس وكالت يك‌نفر را به عهده گرفت، بايد حتماً زن فاميل او هم بشود! من هنوز اين را نفهميده‌ام، اما به ما گفته‌اند چون اينها با هم رابطه خانوادگي دارند، حتماً بايد پيوند زناشويي هم داشته باشند! اين طوري متأسفانه تماشاچي‌ ما با فيلم‌هايي روبه‌روست كه بايد در مورد آنها حدس بزند، چون تلويزيون هميشه در حذفيات يك ردپايي از خودش به جا مي‌گذارد كه تماشاچي متوجه آنها مي‌شود و براي اين‌كه قصه‌اي براي آن بسازد ذهنش را به كار مي‌گيرد و اين طوري قصه از مسير اصلي خودش خارج مي‌شود و كار از يكدستي در مي‌آيد.
-با اين چيزهايي كه مي‌گوييد، پايان‌بندي داستان هم تغييري كرده يا نه، همان چيزي است كه از ابتدا بود؟
پايان‌بندي تغيير نمي‌كند، ولي روابط آدم‌ها تغيير كرده. مثلاً با حذف يك جمله يا يك صحنه. ما از اول هم گفته بوديم كه داريم دوره‌اي را بازسازي مي‌كنيم كه حجاب اجباري نبوده؛ بعضي‌ها محجبه بودند و بعضي‌هم نه. حالا ما بايد براي نشان دادن اين دوره چه كار بكنيم؟ مثلاً خانم غزاله كه يك دختر محجبه است از يك خانواده مذهبي با دختر يك خانواده مذهبي ديگر كه محجبه هم نيست بايد به آن شكل تفاوت داشته باشد؟ يا زن خلعت‌بري كه خودش با شخصيت‌هاي مهم آن دوره رفت و آمد دارد خب نمي‌تواند به اين شكل محجبه باشد كه غزاله هست! به ما گفتند حالا شما يك تفاوت‌هايي را در نظر بگيريد. ما آن تفاوت را درنظر گرفته‌ايم. مي‌گويند مثلاً چون اين كمي از گردنش پيداست يا لباسش فلان است، صحنه‌هاي مربوط به آنها بايد درست بشود تا همه يكدست بشوند. يعني همه آدم‌هايي كه قبل از انقلاب زندگي مي‌كرده‌‌اند مثل هم بوده‌اند؟
‌-شما با اين سبك پخش كار به صورت يك روز درميان موافق هستيد؟ فكر مي‌كنيد در موفقيت كار تأثير‌ي دارد يا نه؟
مسئله مهم‌تر براي من اصلاحاتي است كه به سريال لطمه مي‌زند. پخش يك سليقه است و مديران به خاطر برنامه‌هايي كه طراحي مي‌كنند دوست دارند نوع مخاطبشان را خودشان تعيين ‌كنند. اين از پيش تعيين شده نيست و تماشاچي هم تابع تصميم‌گيري مديران است. ممكن است از فردا بگويند مي‌خواهيم سريال‌ها را 10 صبح پخش كنيم. خب ما هم تابع همان زمان مي‌شويم. با اين وضع الان نمي‌دانم آيا مخاطب فرصت دارد اين سريال را ببيند يا نه؟ آيا روز جمعه كه تا حالا هيچ‌كس سريال پخش نكرده هم جزو همان سليقه مديريتي است؟ و.... همه اينها نشانگر اين است كه خود سريال براي آنها جذابيت ندارد. شايد اين نوع سريال‌ها را دوست ندارند و دوست دارند سريع جمع و جور بشود و سريال‌هاي جذابي در راه دارند كه آنها را جايگزين اين سريال بكنند. مديريت صدا و سيما براي هر شبكه الان ساز خودش را مي‌زند و قواعد و قوانين خودش را دارد. به همين خاطر نه اعتراضات ما مؤثر است و نه آنها را تأييد مي‌كنم.
-در بين كارهاي تلويزيوني سريال‌هايي مثل «يك مشت پر عقاب» كم پيدا مي‌شود. سريال‌هايي كه مي‌شود آنها را big production ناميد. مي‌خواهيم درباره مزيت‌ها و سختي‌هاي اين طور كارها صحبت بكنيد.
چيزي كه بيش از پيش كار ما را طولاني كرد، وقفه‌هايي بود كه از طرف سيما فيلم به وجود مي‌آمد. مثلاً قسط‌هاي تهيه كننده به موقع داده نمي‌شد و ما مجبور مي‌شديم كار را متوقف كنيم. وقتي هم داده مي‌شد تا دوباره شرايط را مهيا مي‌كرديم يك زماني طول مي‌كشيد. اگر ما مديريت درستي داشتيم، مي‌شد وقتي داريم يك صحنه را كار مي‌كنيم، لوكيشن بعدي آماده بشود. اما اين اتفاق نمي‌افتاد و اين طور ما عقب مي‌افتاديم. الان مثلاً به طور هم‌زمان پنج شش سريال در دست ساخت است و يك مقدار بودجه كه يك مقداري از آن را به اين مي‌دهند و يك مقدار ديگرش را به آن و... كار ما هم به همين دليل طول كشيد. البته پشت‌سر من اين حرف‌ها هم هست كه كند يا تند كار مي‌كنم. اگر تند كار كردن به معني شلخته بودن است، خب من اصلاً تند كار نمي‌كنم. هر گروه فيلم‌برداري يك پتانسيلي دارد. در تلويزيون و سينماي ما با توجه به توانايي‌هاي افراد امكان ندارد بيش از سه تا سه‌ونيم دقيقه يك گروه بتواند درست كار بكند. حالا هستند كساني كه روزي چند ثانيه كار مي‌گيرند و از آن طرف هم هستند كساني كه 17-16 دقيقه مي‌گيرند. هيچ‌كدام از اينها براي من مطلوب نيست. تو اگر بخواهي 16 دقيقه براي تلويزيون بگيري بله مي‌شود؛ شما يك دكوپاژ ساده سكانس پلان مي‌گيري و مجبور نيستي براي يك سكانس 10 تا پلان بگيري. اين فرق مي‌كند با كار ما كه براي هر پلان طراحي مي‌كنيم و سعي كرده‌ايم ميزانسن‌هاي جذاب‌تري درست بكنيم. بله ما نسبت به سريال‌‌سازهاي تلويزيوني و با 90 شبي‌ها كه روزي يك اپيزود مي‌گيرند كندتر بوده‌ايم، اما نمي‌خواهيم خودمان را با كسي مقايسه بكنيم. حرف ما اين است كه ما را دعوت كرده‌ايد تا يك تفاوت را به وجود بياوريد. ما اين تفاوت را به وجود آورده‌ايم. حالا اين حرف‌ها چيست نمي‌دانم. اين همه كار تند و سريع ساخته‌اند كه هيچ‌كدام كيفيت پخش ندارند، چرا در مورد آنها حرف نمي‌زنيد؟ بگذريم.
*با توجه به همه اتفاقاتي كه تا الان افتاده از موقع توليد تا پخش الان كه به عنوان يك بيننده سريال را مي‌بينيد چند درصد از كار خودتان راضي هستيد؟
آن چيزي كه از ابتدا در ذهن خودم بود حدود 50 درصدش در توليد از دست رفت. خيلي از اتفاقاتي كه قرار بود بيفتد، نيفتاد. ما حتي نتوانستيم يك خيابان داشته باشيم كه بتوانيم پلان‌هاي خارجي‌مان را بگيريم. من يك سريال ساخته‌ام كه قرار بوده كلي صحنه خارجي داشته باشد و هيچ‌كدام را ندارد. ما مجبور شده‌ايم براي پلان‌هاي خارجي از پرده آبي استفاده كنيم كه آن هم به شكل بسيار ابتدايي‌اش اتفاق افتاده. خب وقتي شما سريالي از دوره‌اي را مي‌سازي كه خودت آن را ديده‌اي و اين اتفاق‌ها مي‌افتد، اذيت مي‌شوي. الان از تمام ادارات ما زن حذف شده است و... اين طور مي‌گويم 50 درصد كار را از دست داده‌ايم. من اصلاً صحنه خارجي كه دوست داشته باشم منهاي پادگان ندارم. يك پلان از تهراني كه دلم مي‌خواست ندارم. يك پلان از يك خيابان يا يك كوچه ندارم. حتي ما نتوانستيم يك خيابان داشته باشيم كه پنج تا ماشينمان از توي آن رد شود. شما هنوز وقتي نگاه مي‌كني با تمام تلاشي كه ما كرده‌ايم، يهو مي‌بيني آن ته يك پرايد سفيد رد شد. نمي‌شود در تهران 15 ميليوني جايي را غرق كرد. مردم اين روزها مثل دوره قديم نيستند و مثلاً مي‌گويند اصلاً نمي‌خوام صد سال سياه فيلم بسازي، به من چه تو داري فيلم مي‌سازي و.. ديگر حوصله اين حرف‌ها وجود ندارد. 20 درصد ماجرا را هم در موقع Post production مثل موسيقي، افكت، تروكاژهاي تصويري و... از دست داده‌ام. مثلاً قرار بوده من ميدان راه‌آهن را با مجسمه رضاخان داشته باشم يا فرودگاه مهرآباد را با سبك آن روزهايش، اما در نهايت مجبور شده‌ايم با ترفندهاي بسيار ساده اينها را به چيزهايي قابل قبول تبديل كنيم، شايد هم تماشاچي اصلاً اين چيزها برايش قابل قبول نباشد.

Labels: , ,

Technorati Profile