فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Sunday, December 02, 2007
براي آنان كه عاشقانه بر زمين مردند
اين هفته يك پرونده داشتيم براي 16 آذر. پرونده چلچراغ براي اين روز كه قسمت‌هايي از آن را توي وبلاگم مي‌گذارم. پرونده كه تمكام خستگي اش وقتي از تنم درآمد كه پوران شريعت رضوي به من گفت بهترين چيزي است كه در اين 30 سال گذشته درباره اين روز خوانده و ديده...

در آذر 86، هيچ آذر اهورايي داريم؟

نمي‌دانم چند بار ديگر مجبور مي‌شوم كه به اين نكته اعتراف كنم. نمي‌دانم. واقعاً متأسفم به خاطر نسلي كه در آن به دنيا آمده‌ام. انگار قرار نيست حواسمان را جمع كنيم. انگار قرار نيست كمي هم به اطرافمان نگاه كنيم و بعضي چيزها به غير از اين ملغمه ذهني احمقانه‌اي كه براي خودمان ساخته‌ايم برايمان مهم باشد. چند روز ديگر 16 آذر است.
اسم خياباني درست چسبيده به دانشگاه تهران و... اما اصلاً آيا مي‌دانيد چرا اين روز شده روز دانشجو؟ آيا با خودت فكر كرده‌اي؟ من كه فكر نمي‌كنم، چون از خيلي‌ها پرسيدم و نمي‌دانستند. حتي آنهايي كه ادعايشان مي‌شود. حتي آنهايي كه خودشان هم دانشجو هستند و حتي خيلي از آنهايي كه فعال سياسي بودند! واقعاً آدم شرمش مي‌آيد. باور كنيد اين را از ته دل مي‌گويم. دانشجو باشي و نداني چرا 16 آذر روزت شده؟ خودت چه مي‌گويي؟ خداوكيلي راستش را بگو، چرا؟ ولش كن بي‌خيال. به خودت زحمت زياد نده و انرژي زيادتر هم مصرف نكن، چون به جايي نمي‌رسي. چون چيزي برايت مهم نيست، چون بي‌خيالي. چون... ولش كن. به رسم خودت بي‌خيال. بگذار اين بار من برايت بگويم كه حتي خيلي‌ها حتي آنهايي كه آن روز بوده‌اند يادشان رفته كه چه شد و چه بر سر دانشجوها و براي چه آمد كه روز شد روز دانشجو. بگذار من برايت بگويم.
***
سال 1332 و روزهاي پرالتهاب بعد از كودتا عليه دكتر مصدق. بيشتر از 50 روز از كودتاي آمريكايي ارتشبد زاهدي نگذشته. هنوز مردم با شرايط وفق پيدا نكرده‌اند كه خبر مي‌رسد رژيم مي‌خواهد دوباره با انگليس ارتباط برقرار كند. دقيقاً 16 آذر 32 بود كه كابينه زاهدي مذاكرات مخفيانه‌اش را با دولت انگلستان آغاز كرد. همان استعمارچي‌هايي كه چند وقت پيش و به همت مصدق و مردم دستشان از منافع ملي‌مان كوتاه شده بود.
در تاريخ 24 آبان اعلام شد كه نيكسون كه آن موقع معاون رئيس‌جمهور آمريكا آيزنهاور بود، قرار است به ايران بيايد. همين خبر هم در بين دانشجويان ولوله‌اي به پا كرد و آنها تصميم گرفتند در روز ورود او با تظاهراتي نفرت و انزجار خودشان را به دستگاه كودتا اعلام كنند.
درست روز 14 آذرماه بود كه زاهدي رسماً اعلام كرد كه دولت مي‌خواهد روابطش را با انگلستان از نو از سر بگيرد. با اعلام اين خبر تظاهراتي در گوشه و كنار كشور شروع شد و اين اعتراض‌ها به بازار و دانشگاه هم سرايت كرد. رژيم شاه براي اين‌كه بتواند اوضاع را در موقع ورود نيكسون تحت كنترل داشته باشد، نيروهاي نظامي خود را در سطح دانشگاه مستقر كرد. آن موقع دكتر سياسي رئيس دانشگاه تهران و مهندس خليلي رئيس دانشكده فني بودند.
با اين‌كه روساي دانشگاه اصلاً راضي به حضور نظاميان در دانشگاه نبودند كاري نمي‌توانستند در مقابل دستور حكومتي انجام بدهند تا اين‌كه نظاميان به بهانه اين‌كه چند دانشجو آنها را مسخره كرده‌اند به تعقيب آنها پرداخته و وارد كلاس‌هاي درس مي‌شوند. مهندس شمس هم كه اين بي‌حرمتي را تاب نمي‌آورد كلاس را تعطيل مي‌كند. رئيس دانشكده فني هم اعلام مي‌كند كه «تا هنگامي كه دست نظاميان از دانشگاه كوتاه نشود، دانشكده فني به اعتصاب خود ادامه مي‌دهد.» و به اين ترتيب دانشكده فني به دستور رؤساي دانشگاه تعطيل مي‌شود. به تبعيت از دانشكده فني رئيس دانشگاه تهران دستور تعطيلي كل دانشگاه را مي‌دهد. حضور نظاميان در صحن دانشكده باعث مي‌شود كه بين آنها و دانشجويان زد و خورد به وجود بيايد. در اين ميان يكي از دانشجويان فرياد مي‌زند: دست نظاميان از دانشگاه كوتاه! و همين جمله كافي است كه رگبار مسلسل نظاميان به سوي او روانه شود. آذر شريعت‌رضوي به شدت مجروح و بعد از آن به خاطر خونريزي زيادش به شهادت مي‌رسد و بعد از او مصطفي بزرگ‌نيا به ضرب سه گلوله از پا درمي‌آيد. احمد قندچي كه در رگبار اول جان سالم به در برده توسط يكي از جانيان دسته «حاجيباز» با رگبار مسلسل مورد حمله قرار مي‌گيرد و به شدت زخمي مي‌شود. بعد از پايان درگيري‌ها او هنوز زنده است و به يكي از بيمارستان‌هاي نظامي منتقل مي‌شود، در حالي كه از تركيدن لوله‌هاي شوفاژ اطرافش با آب داغ هم به شدت سوخته است. در اين حال مسئولان بيمارستان از مداوا و حتي تزريق خون به او ابا مي‌كنند و سرانجام بعد از 24 ساعت او شهيد مي‌شود.
اين تنها بخشي از حكايت طولاني 16 آذر 32 است كه براي تو گفتم. مي‌دانم حوصله‌ات خيلي كمتر از اين حرف‌هاست پس به همين خاطر حرف را بيشتر ادامه نمي‌دهم و باقي ماجرا را مي‌گذارم به عهده‌ات تا اگر قلقلكت آمد و كمي به خودت آمدي پي‌اش را بگيري.
***
16 آذر 1386 در راه است. 54 سال از آن روز، روز سه آذر اهورايي به قول دكتر علي شريعتي گذشته. پرونده‌اي كوچك براي اين روز بزرگ آماده كرده‌ايم تا در اين هياهوي امروز و هنوز يادمان باشد چه خون‌هايي براي آزادي‌مان ريخته شده است. اگر خواستي سري به چلچراغ بزن ونگاهي به آن بينداز

Labels: , ,

Technorati Profile