فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Wednesday, October 17, 2007
گفت وگو با طناز طباطبايي


اگر طناز جاي غزاله بود اين كار را نمي‌كرد

1- اولين باري است كه تصوير او را بر صفحه تلويزيون مي‌بينيم. با اين‌كه پنج سال است به‌طور حرفه‌اي بازيگري را شروع كرده. طناز طباطبايي با بازي در سريال «ميوه ممنوعه» ثابت كرد بايد منتظر يك استعداد نورسيده باشيم.
2- مي‌گويد زياد آدم معاشرتي نيست. منطق خاص خودش را دارد و براساس آن عمل مي‌كند،‌حالا مي‌خواهد بقيه خوششان بيايد يا نيايد. كمي عصبي است و به روان‌شناسي هم علاقه دارد. اصولاً آدم عجيبي نيست، اما عجيب است!
3- طناز طباطبايي فكر مي‌كند الان در حد خودش می‌تواند آدم موفقي باشد، اما حالاحالاها با آن موفقيتي كه ته ذهنش را قلقلك مي‌دهد، فاصله دارد.
4- زياد كتاب مي‌خواند و بيشتر نمايشنامه. «خاطرات يك گيشا» و «بادبادك‌باز» را خيلي دوست دارد و اين كتاب‌ها روي او تأثير زيادي گذاشته‌اند.

*چطوري براي نقش غزاله انتخاب شديد؟
خب اين مسئله يك پروسه طولاني داشت. من در دانشگاه هنر تهران مركز تئاتر مي‌خوانم. آقاي كيومرث مرادي يكي از اساتيد خوب ما هستند كه من را به آقاي فتحي معرفي كردند. البته قبل از اين من به‌خاطر كار «جواني» در دفتر آقاي عفيفه كار كرده بودم و ايشان هم دورادور من را مي‌شناختند. رفتم و آقاي فتحي را ديدم. آن موقع يك فيلمنامه اوليه دستمان بود. اولش نقش را دوست نداشتم اما آقاي فتحي با محبتي كه نسبت به من داشتند، كلي با من حرف زدند و گفتند قرار است فيلمنامه بازنويسي شود كه همين‌طور هم شد و نقش غزاله نقش خوبي شد. يك چيز را هم بگويم كه به هر حال تجربه كار كردن با آقاي فتحي چيزي است كه فكر مي‌كنم آرزوي هر بازيگري باشد.

*اين چندمين تجربه بازيگري شما بود؟
اين اولين كار تلويزيوني جدي من است. قبل از اين من فقط چند تجربه كوتاه سينمايي داشتم كه البته با كارگردان‌هاي بزرگي بود كه خيلي براي من مفيد بود. فيلم‌هايي مثل گريه عباس كيارستمي، جبعه موسيقي فرزاد موتمن، چهارانگشتي و ديشب باباتو ديدم آيدا. البته در سريال در چشم باد مسعود جعفري‌جوزاني هم بازي كرده‌ام كه چيزي كم از فيلم سينمايي نداشت. همه اين تجربه‌ها جمع شد و در ميوه ممنوعه بروز پيدا كرد.

*اينجا هم يكي از نقش‌هاي تقريباً اصلي را داشتيد.
بله. يكي از نقش‌هاي تقريباً اصلي است و به نظرم نقش كليدي است. حالا باز بايد كار را تا آخر ببينيد، چون به لحاظ روان‌شناسي هم يك نكته دارد كه آن موقع معلوم مي‌شود. اين‌كه وقتي يك‌جايي توي يك دلي خالي باشد مي‌شود كس ديگري بيايد و آن را پر بكند، ولي نه به شكل‌هايي كه مردم عادي حدسش را مي‌زنند حداقل. بعداً معلوم مي‌شود.

*خب حالا شما هم تجربه سينمايي داري و هم تجربه تلويزيوني. كدام يك را بيشتر دوست داري؟
من علاقه شديد به سينما دارم. نمي‌دانم يك‌جورهايي مجذوب آن پرده هستم.

*فكر نمي‌كني شهرت تلويزيون بيشتر باشد؟
من دنبال شهرت نيستم.

* چرا؟
اگر قرار بود من تا الان دنبال شهرت باشم خيلي راحت مي‌توانستم به آن برسم، ولي اين‌كه آمدم از كارهاي كوتاه شروع كردم با آدم‌هاي خاص كار كردم، روي اين تأكيد مي‌كنم، با هر كارگرداني كار نكردم، هر فيلمي را حتي كوتاه قبول نكردم، خودش نشان‌دهنده همه چيز است. براي من تجربه به دست آوردن مهم‌تر از اين است كه يك‌دفعه چهره و مشهور بشوم. من دوست دارم طوري بازي كنم كه نقشم اگر حتي خيلي كوتاه هم كه باشد، تماشاگر فقط نگاهش نكند و از كنارش بگذرد. بايد يك بازي باشد كه او تو را به عنوان بازيگر بپذيرد نه يك آدمي كه حالا آمده يك كاري بكند و برود. در ميوه ممنوعه من به اين فكر مي‌كردم كه حالا بايد از تجربياتم استفاده كنم و مردم را متقاعد كنم كه به من به چشم يك بازيگر نگاه بكنند نه يك دختر كه حالا آمده و چند تا كار انجام بدهد و برود. از همين چيزهايي كه اين روزها زياد مي‌بينيم. بازيگري قرار است حرفه من باشد و بايد حواسم را جمع كنم. من الان پنج سال است دارم كار مي‌كنم، اما كسي من را نمي‌شناخت جز آدم‌هاي معدودي. دوست دارم بعدها وقتي مردم من را ببينند با خودشان بگويند اين بازيگر است نه يكي مثل بقيه.

*يعني شهرت اصلاً برايت مهم نيست؟
چرا، اما هنرم بيشتر برايم مهم است.

*در اين سريال كنار بازيگرهاي مشهور و خوبي قرار گرفتي. كنار اين آدم‌ها بازي كردن چه حسي برايت داشت؟ سخت بود، آسان بود يا...
در كار بين من و آقاي نصيريان، البته اين حس من است و تا حالا درباره اين موضوع با آقاي نصيريان صحبت نكرده‌ام، يك حس عجيبي برقرار بود. زماني كه به من نگاه مي‌كردند من واقعاً فكر مي‌كردم پدرم است. سواي اين، روزهاي اول يك ترس و دلهره‌اي در من وجود داشت كه واي قرار است جلوي آقاي نصيريان بازي كنم، واي قرار است جلوي خانم خيرانديش بازي كنم و... ولي موقعي كه سر كار آمدم،‌ديدم اينها چقدر آدم‌هاي بزرگ و خاكي هستند. در كنارشان خيلي آرام شدم. آن‌قدر به من ميدان دادند و كمك كردند و آن‌قدر پيشنهادهاي خوب به من مي‌دادند كه واقعاً آن ترس در من از بين رفت و من با خودم گفتم حالا كه دارم جلوي اين آدم‌ها بازي مي‌كنم حداقلش اين است كه كم نياورم و براي اين كار تمام تلاشم را كردم و از جان و دل مايه گذاشتم.

*پارتنر اصلي‌ات در فيلم نيما رئيسي است. حضور او در كنارت چقدر مؤثر بود و به تو كمك كرد؟
ما سر كار و بر سر اجرا خيلي با هم بحث مي‌كرديم و بعدش با آقاي فتحي هم خيلي بحث مي‌كرديم، طوري كه مي‌گفتند من از دست شما دو تا 80 سال بيشتر عمر نمي‌كنم. اما يك نكته‌اي كه بين و نيما وجود داشت اين بود كه شيوه بازيگري ما با هم خيلي فرق داشت. نيما اعتقاد داشت كه بايد در لحظه همه چيز به وجود بيايد اما من عقيده داشتم بايد از شب قبل به نقشم فكر كنم. من خودم از شيوه بازيگري متد استفاده مي‌كنم. من خيلي قديمي فكر مي‌كردم، اما نيما خيلي مدرن بود. اما در نهايت كار اين‌طور كه داريم مي‌بينيم خوب از آب درآمده. مي‌دانيد من بيشتر بازيگر حسي هستم. تكنيكي نيستم. بعضي وقت‌ها آقاي فتحي به من مي‌گفت مي‌ترسم آخرش تو تيمارستاني بشوي اين‌قدر كه به كار فكر مي‌كني.

*غزاله در سريال آدم جسوري است كه همه كار مي‌كند، اين شخصيت چقدر به خودت نزديك است؟
شايد باورتان نشود، روز اولي كه رفتم سر لوكيشن خانه مصطفي و غزاله، وقتي كه در را باز كردم پيش خودم گفتم: «اين دختره روانيه! اون خونه رو با اون پدر و مادر و اون همه امكانات رو ول كرده و پا شده اومده اينجا براي چي؟» واقعاً به شوخي به بچه‌ها هم مي‌گفتم: «اين دختره خله. براي چي اين كارو كرده؟» ولي در عمل پشتش يك تفكر و فلسفه است. اين‌كه اين آدم واقعاً معيار و انتخابش نه پول است نه امكانات. غزاله نه شبيه برادرش جلال است نه شبيه سمانه خواهرش. آنها هر كدام تفكر جداگانه‌اي براي خودشان دارند. او به‌خاطر تفكر خاص خودش اين انتخاب را كرده و به نظر من انتخاب درستي بوده براي آن تفكر. ولي شايد الان در روزگار ما هيچ دختري حاضر نباشد اين كار را بكند. اما باز با همه اين احوال پشتوانه خانواده براي دختري كه ازدواج مي‌كند خيلي مهم است و اگر نباشد آن دختر تا مرز بدبختي روحي هم پيش مي‌رود. غزاله از لحاظ روحي به‌شدت دچار تنش و فشار است و من تمام تلاشم را كردم تا اين سختي را كه او دارد از درون تحمل مي‌كند، نشان بدهم. در نهايت اگر طناز جاي غزاله بود هيچ وقت اين كار را نمي‌كرد.

*تو خودت چقدر حاضري هزينه بدهي براي هدفت؟ حالا براي عشق يا هر چيز ديگري.
براي طناز يك سري چيزها در زندگي حكم است و بايد بشود. من نبايد ندارم. من به نبايد و نمي‌شود و اما و اگر اصلاً فكر نمي‌كنم. براي من بايد هر چيزي كه مي‌خواهم بشود. البته خيلي موقع‌ها هم ممكن است نشود. اگر نشود درست است كه خيلي ضربه مي‌خورم، اما باز كوتاه نمي‌آيم. شايد همين جسارتم هم باعث انتخاب آقاي فتحي شد.

از اولي كه فكر كردي مي‌خواهي بازيگر بشوي دوست داشتي شبيه چه كسي باشي؟
من هيچ وقت به اين فكر نكرده‌ام كه دوست دارم شبيه چه كسي باشم. خيلي‌ها به من مي‌گويند تو به‌خاطر نوع بازي و فيزيكت بايد بيشتر دنباله‌روي نومي واتس باشي، اما خودم اين طوري فكر نمي‌كنم و عقيده دارم كه هر كس بايد ببيند كه خودش چه توانايي‌هايي دارد. من يك آدمي هستم جداي بقيه، من كسي هستم براي خودم.

*الان كه بازيگري پيشه‌ات شده، غير از آن چه كاري مي‌كني؟
بازرگاني. پيش پدرم كار مي‌كنم. كار واردات و صادرات.

*تمكن مالي چقدر مي‌تواند در پيشرفتت مؤثر باشد؟ از دو جنبه‌اش مي‌گويم.
فكر مي‌كنم چون من به پول اين ماجرا خيلي نگاه نمي‌كنم و تكيه نمي‌كنم، توي انتخاب‌هايم مي‌توانم خيلي راحت‌تر و بازتر فارغ از دغدغه‌هاي مالي عمل كنم. چون به نظر بازيگري از نظر مالي نمي‌تواند تأمين كننده يك زندگي باشد.

*فكر كن قرار است براي يك نقش كل چهره‌ات را به‌هم بريزند. آيا قبول مي‌كني؟
عاشق اين كارم. شايد توي كشور ما خيلي‌ها قبول نكنند، اما اگر امكانش باشد صد در صد قبول مي‌كنم. اين يكي از آرزوهاي من است كه دوست دارم چنين اتفاقي برايم بيفتد، چون اصلاً به چهره‌ام خيلي فكر نمي‌كنم.

Labels: , ,

1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
Mishe lotfan az khanom Tanaz tabatabaee khahesh konid be address
"nazakt@yahoo.com" ba man tamas begirand, ya shoma email address eshan ra barayeh man beferestid.

besyar sepasgozaram
Nazak Tehrani
Orange County
California, USA

Technorati Profile