فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Sunday, August 19, 2007
با رامبد جوان و اشكان خطيبي در خانه‌اي با طرح نو

شبكه اين هفته چلچراغ و گفت‌وگو با رامبد جوان و اشكان خطيبي. عكسش هم مال مهگامه پروانه‌ست.


عمراً لنگه اين گفت‌وگو را پيدا كنيد


1- رامبد جوان آدم بانمك و عجيبي است. اين را تمام كساني كه او را از نزديك مي‌شناسند، مي‌گويند. آدمي درست مثل نقش‌هاي فاني كه بازي كرده.
2- اشكان خطيبي همكار رامبد در اين مجموعه جديد است. «خانه‌اي با طرح نو» كه اين روزها مخاطبان زيادي براي خودش دست و پا كرده. كاري از مهدي مظلومي. يك نكته ديگر در مورد اشكان اين‌كه او جايگزين آتيلا پسياني در اين برنامه شده.
3- قرار گفت‌وگوي ما پنج‌بار عقب افتاد و آخرش رفتيم سر صحنه كار و قبل از پخش برنامه با اين دو نفر گفت‌وگو كرديم. همه‌اش هم تقصير رامبد جوان و اسباب‌كشي خانه‌اش بود.
4- خيلي‌ها عقيده دارند «خانه‌اي با طرح نو» برنامه خوبي از آب درآمده و تعجب اين مسئله وقتي بيشتر مي‌شود كه تو اين برنامه را از شبكه دو مي‌بيني.
5- گفت‌وگوي ما در شرايط عجيب و غريبي انجام شد. روي مبل‌هاي دكور صحنه و در حالي كه اشكان خطيبي مدام به اين طرف و آن طرف مي‌رفت و خيلي‌ها مثل آگهي‌هاي بازرگاني مدام بين حرف‌هاي ما مي‌پريدند و همه چيز را قر و قاطي مي‌كردند.
6- يكي از جذاب‌ترين بخش‌هاي ديدار ما موقع عكاسي بود كه كلي از دست بچه‌ها و فيگورهايشان خنديديم و همين باعث عصبانيت عكاسمان شد تا از همه بخواهد مثل بچه آدم ساكت بشوند.
7- رامبد جوان با مهگامه پروانه هم‌دانشگاهي و هم‌دوره بوده و دقايق عكاسي با تعريف خاطرات گذشته اين دو سپري شد.
8-گفت‌وگوي ما را با رامبد جوان و اشكان خطيبي را بخوانيد و مطمئن باشيد نظير اين گفت‌وگو را نه ديگر شما مي‌خوانيد و نه شايد ديگر روزي انجام شود
.

- بگذار مثل بعضي‌ها با يك سؤال استاندارد شروع كنم. چطور شد كه قبول كرديد...
رامبد: خب همين را از اول بگو. چطور شد كه ما اين كار را قبول كرديم؟ در اين باره تا حالا خيلي گفته‌ايم به خدا.


- نه من اين را نمي‌خواستم بپرسم. چطور قبول كرديد مجري‌گري بكنيد؟
رامبد: ما مجري‌گري نمي‌كنيم. داريم بازيگري مي‌كنيم. فقط بازيگري.


- خب آن موقع كه مهمان برنامه مي‌آيد كه ...
اشكان: آن موقع هم داريم بازيگري مي‌كنيم. يعني اين طوري كه الان نشسته‌ايم با تو حرف مي‌زنيم كه با مهمان حرف نمي‌زنيم.


- من برنامه شما را زياد ديده‌ام...
اشكان: خيلي آدم بيكاري هستي! هاها...


- شما چقدر به خودتان اجازه مي‌دهيد كه با مهمانتان صميمي شويد و شوخي كنيد؟
رامبد: تو جواب بده.
اشكان: نه تو بگو.
رامبد: چيزي كه وجود دارد به هر حال ادب يك شرايطي را براي تو به وجود مي‌آورد، خود تلويزيون و يك برنامه زنده هم شرايط خودش را دارد. غير از تمام اينها خود ما هم صاحب ادب و عقل و يك طراحي هستيم و براساس آن چيزي كه به عنوان صميميت و راحتي و شادي از آن ياد مي‌شود، رفتار مي‌كنيم. خب مهمان برنامه ما مي‌تواند صاحب روحيه‌اي خيلي جدي‌تر از اندازه‌هايي كه ما مي‌گوييم باشد، ولي ما قصد نداريم يا نمي‌خواهيم خيلي با او شوخي كنيم. ما سعي مي‌كنيم خيلي راحت‌تر و صميمانه‌تر با او ارتباط برقرار كنيم. همه آدم‌ها هم اين جنس رابطه را دوست دارند و به آن نياز دارند و خيلي‌ها هم كه انجامش نمي‌دهند، وقتي از جانب تو به عنوان نفر روبه‌رويشان مطمئن شوند كه نه قصد بي‌احترامي داري، نه قصد دست انداختن و فقط يك رابطه صميمانه، راحت، دوستانه است، با تو هم‌سو و همراه مي‌شوند.
اشكان: براي من و رامبد مهم است به مهمان برنامه موقع رفتن خوش گذشته باشد و احساس نكند كه به او توهين شده. به دليل اين‌كه قرار نيست ما كسي را اينجا نقد بكنيم يا بگوييم اين كارتان بد است يا آن كارتان خوب است.
رامبد: ما با مهمان‌هايمان معاشرت مي‌كنيم.
اشكان: همه آدم‌ها هم يك Funny side براي خودشان دارند. تو خودت هم كه هميشه جدي نيستي. ما اول برنامه به مهمان‌هايمان مي‌گوييم راحت باشيد.


- به خاطر همين است كه كمتر مهمان خانم داريد؟
اشكان: شايد.


- خيلي‌ها در ابتداي برنامه فكر مي‌كردند شماها داريد بداهه‌كار مي‌كنيد، اما بعدش معلوم شد يك متن هست و كارگرداني كه اين نمايش‌ها را هدايت مي‌كند و ... مي‌خواهم بدانم شما چقدر در اجراي اين متن آزادي داريد و مي‌توانيد در آن دخل و تصرف داشته باشيد؟
رامبد: نويسنده كار اميد سهرابي است كه الان روبه‌رويت نشسته و دوست ماست. اولاً چيزي به عنوان اجازه در آن مطرح نيست. به خاطر اين‌كه متن‌هاي خوبي مي‌نويسد، ترجيح مي‌دهيم بي‌خودي دستكاري‌اش نكنيم. مرض كه نداريم. يك جاهايي هست كه به هر حال نظر داريم و با همديگر حرف مي‌زنيم و خودش اعمال مي‌كند. اما خودش يك جور مي‌نويسد كه نيازي به دستكاري ندارد. آن كسي كه دارد مي‌نويسد، فكر همه جايش را هم كرده. چون به زبان ما و براي ما مي‌نويسد، احتياجي به تغيير ندارد. جمله را همان طوري كه از دهان من درمي‌آيد مي‌نويسد.


- اين جور كارها به نظر شما سخت‌تر است، يا بازي كردن در يك سريال يا فيلم سينمايي يا روي صحنه تئاتر؟
رامبد: ببخشيد همه اينها را من دارم جواب مي‌دهم. اشكان چرا مشاركت نمي‌كني و اين‌قدر اين طرف و آن طرف مي‌روي. به هر حال اين گفت‌وگو براي من و تو است.
اشكان: پس بگذار اين سؤال را من جواب بدهم. در يك تئاتر نهايت اجراي تو اين است كه در تالار وحدت اجرا بروي. چند نفر مي‌گيرد؟ خيلي پر بشود 800 نفر. ما اگر بگوييم ميانگين بيننده‌هاي هر شبمان چند نفر است... راستي چند نفر است؟
محمودي(يكي از عوامل توليد): 300 ميليون نفر. [صداي خنده رامبد]
اشكان: ببخشيد ما براي چين برنامه نمي‌سازيم، در ايران هستيم. مثلاً بگوييم 30 يا 40 ميليون نفر، هر چي، اصلاً 10 ميليون چيزي در اين مايه‌ها...
رامبد: جدي چقدر بيننده داريم؟ پنج ميليون داريم؟
محمودي: نه بابا پنج ميليون بي‌كارند ساعت 12 شب قيافه شما را ببينند. پنج ميليون ...
رامبد: نه جدي چقدر است آقاي محمودي؟
اشكان: من نمي‌دانم. به هر حال هر چند نفر. اين همه يك اجراي زنده است. اگر بگوييم حتي براي پنج ميليون نفر، فكر مي‌كنم بار و فشار استرسي كه قبل از برنامه به آدم وارد مي‌شود، خيلي زيادتر است. من هميشه قبل از اين‌كه بروم روي صحنه دستم عرق مي‌كند، تپش قلب مي‌گيرم. فكرش را بكن چطور است؟! اين درست كه داري جلوي دوربين‌بازي مي‌كني، اما به هر حال هم‌زمان يك عده دارند تو را مي‌بينند.
رامبد: يك شب‌هايي ما يك متن‌هايي داشته‌ايم كه واقعاً نياز بود. تمرين درست و حسابي داشته باشيم. بعد اين‌كه از يك ساعتي مثلاً يك ربع ديگر اينجا داخل استوديو پر از آدم مي‌شود - همه هم عواملي هستند كه دارند كار انجام مي‌دهند - حالا تو فكر كن ما داريم اينجا تمرين مي‌كنيم و تمركز و سكوتي وجود ندارد. بدو بدو بدو... همه چيز همين طور است. حالا تو تغيير نقش داري، ديالوگ داري، مونولوگ داري و ... اصلاً فشار رواني دارد. تو در تئاتر و فيلم و پلان، سر فرصت وقت داري و رويش كار مي‌كني و تعريفي دارد. اگر مشكلي هم داشته باشد، تكرار مي‌كني. اما اينجا اصلاً چنين چيزي وجود ندارد.
اشكان: مخصوصاً اين اتفاق بيشتر در شب‌هايي مي‌افتد كه متن يك مقدار تكنيكي نوشته شده. مثلاً بازي در بازي دارد، نقالي دارد و ... وقتي اين اتفاق‌ها مي‌افتد و اميد هم سر حال بوده و هشت صفحه متن نوشته و سه‌گونه نمايشي در آن گذاشته، حالا فكرش را بكن هم‌زمان بايد بازي در بازي بكني، ديالوگ‌هايت را حفظ بكني، برايش ميزانس خلق بكني، برايش اكت‌بگذاري و ... اين طوري مي‌شود كه مي‌گويم به نظرم كار دشواري است.
رامبد: بعد حالا استرس خود برنامه زنده هم هست.


- خب خودتان با كدام يك از اين نوع بازي‌ها راحت‌تريد و بيشتر دوستش داريد؟
اشكان: معمولاً آدم‌از هر جايي كه آمده باشد به آنجا تعلق خاطر دارد. تئاتر، تلويزيون، نمي‌دانم سينما. به هر حال ما عاشق بازيگري هستيم.


- تعريف شما از يك كار خوب و موفق چه چيزي است؟
رامبد: وقتي تو مخاطبت زياد مي‌شود، وقتي درباره اين‌كه برويم فيلم ببينيم حرف مي‌زنيم، وقتي سينما الان اوضاعش خراب است، وقتي مي‌داني كه بعد از اين‌كه اين حرف را مي‌زني، مردمي كه دوستت دارند، حرفت برايشان جلب توجه كرده و مي‌روند و واقعاً فيلم مي‌بينند، خب برايمان ارزش دارد. وقتي كتاب معرفي مي‌كنيم، اين ارزشمند است. همين طور وقتي مي‌گوييم برويم فلان تئاتر را ببينيم و ... اين قشنگ است. اين به نظرم كار خوب و موفقي است. نه آقاي محمودي؟


- شما بعد از يك برنامه تكراري پنج‌ساله آمديد كه نه جذابيت داشت و نه آنچنان مخاطب. بازخوردهاي بيروني با شما چطور بوده؟
محمودي: برنامه قبلي مخاطب داشت، به همين خاطر ما نگذاشتيم اسم برنامه‌شان «جشنواره» باشد و اسمش را گذاشتيم «خانه‌اي با طرح نو». جشنواره هم مخاطب داشت هم جذاب بود.
رامبد: اين آقاي محمودي يكي از مديران بسيار عزيز است. درجه يكي شما. [مي‌خندد]


- جواب سؤال من چه شد؟
رامبد: ما واكنش‌هاي خوبي از مردم مي‌بينيم. همين.


- واكنش‌هاي كلي همكاران و دست‌اندركاران را مي‌گويم. اين‌كه شما مورد توجه مطبوعات قرار گرفته‌ايد و ...
رامبد: ما راضي هستيم.
محمودي: برنامه اينها همين بخش نمايشي است و چيز ديگري ندارد.


- به هر حال اطلاعاتي در مورد فيلمي كه قرار است بعدش نمايش داده شود، مي‌دهند و ... يعني آن جداست؟
رامبد: بله ما «خانه‌اي با طرح نو» هستيم.
محمودي: آن هم برنامه جشنواره فيلم‌هاي تابستاني است.
اشكان: و دست بر قضا آن فيلم در شبكه دو نمايش داده مي‌شود و دست بر قضا ما قبل از آن پخش مي‌شويم.
رامبد: يعني اگر بعد از ما فوتبال نشان مي‌دادند، ما در مورد فوتبال حرف مي‌زنيم.
محمودي: درباره چيزهاي مهم‌تر بپرس.


- اين چطور است؟ رامبد و اشكان همديگر را در يك جمله تعريف كنند.
اشكان: مردي براي تمام فصول.
رامبد: مردي كه زياد مي‌داند. خدا را شكر اين فيلم‌ها وجود داشتند. هاها...
- خب از برنامه كمي دور بشويم. رامبد چند وقتي بود از تو خبري نداشتيم و ...
اشكان: از اينجا به بعد را براي يك روزنامه ديگر مي‌خواهد.


- نه خيالت راحت ...
رامبد: من رسماً كم‌كار نبودم و در طول اين سال‌ها كه سريال بازي نكردم، تيزر تبليغاتي مي‌ساختم.


- به خاطر مسائل مالي بر بقيه كارها ترجيحش دادي؟
رامبد: بله خب، تيزرسازي حرفه تخصصي پول‌سازي است و من كلي چيز از آن ياد گرفتم. همه جا گفته‌ام كارگرداني و كار كردن با دوربين را از تيزرسازي ياد گرفته‌ام. البته الان ديگر يك ‌سال است كه تيزر نمي‌سازم.


- چرا؟
رامبد: چون يكهو از آن خسته شدم. اما اصلش اين بود كه تيزرسازي يك كار تمام‌وقت است. تو نمي‌تواني هم بازي كني، هم فيلم بسازي و هم بروي و بيايي و در كنارش تيزر بسازي. اين يك حرفه كاملاً شش‌دانگ تخصصي است. مستقل است و بايد به آن برسي. [اينجا يكي از عوامل مي‌آيد و اعلام مي‌كند كه ما براي ادامه گفت‌وگو پنج دقيقه بيشتر وقت نداريم] اما خب چون زندگي من در حقيقت در دنياي فيلم جريان دارد و حرفه اصلي‌ام اين است، برگشتم اينجا. سال‌ها تيزرسازي و از آن راه امرار معاش كردم و خيلي چيز ياد گرفتم.


- و اين كار جديدي كه در راه است؟
رامبد: يك سريال براي شبكه يك. 26 قسمت 45 دقيقه‌اي كه كارگردان كار هستم.


- تو چي اشكان؟
اشكان: من كارم خوب است [مي‌خندد] يك سريال با آقاي اصغر هاشمي كار كرده‌ام كه از پاييز پخش مي‌شود.


- درآمد شما از اين برنامه چقدر است؟
رامبد: ببخشيد...
اشكان: يكهو بيا يك سؤال ناموسي از ما بپرس!


- من اين سؤال را از خيلي‌ها پرسيده‌ام و جواب گرفته‌ام!
اشكان: ما خيلي‌ها نيستيم. اين مردي براي تمام فصول است.
رامبد: اين هم مردي است كه زياد مي‌داند.


- خب پس برويم سراغ همان سؤال آخر كذايي.
اشكان: حرف ديگري نداريد؟ حرف ديگري نداريد؟ نه نداريم.
رامبد: اشكان بدو كه پنج دقيقه ديگر بايد روي آنتن برويم. من هفت‌ساله بودم كه به دنيا آمدم. مرسي.

Labels: , ,

1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
"آدمي درست مثل نقش‌هاي فاني كه بازي كرده"
این هم شد فارسی حرف زدن و نوشتن خبرنگارمون!

Technorati Profile