فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Sunday, July 29, 2007
درباره طرح جديد ارتقاي امنيت اجتماعي












عكس‌هايي كه مي‌بينيد مربوط به طرح جديد امنيت اجتماعي است. همه اين عكس‌ها را رضا جلالي گرفته. دقيقا در همان روزي كه قرار بود طرح جديد شروع بشود.همان روزي كه به همراه عده‌اي ديگر از خبرنگاران براي آشنايي با طرح جديد به مقر اصلي نيروي انتظامي رفتم و حاصلش گزارشي است كه در ادامه مي‌بينيد. گزارشي كه در صفحات اجتماعي اين هفته «چلچراغ» هم چاپ شده. بدون توضيح اضافه‌تر فكر مي‌كنم بهتر است خود ماجرا را بخوانيد. گفت‌وگوي من با دو تا از افسران پليس زن به اضافه حضور در سه نقطه از تهران به همراه گشت‌هاي ارشاد.



آنها خودشان را معرفي نمي‌كنند


«طرح تشديد برخورد با بد پوشش يا نه بهتر است بگوييم طرح ارتقاي امنيت اجتماعي با رويكرد اخلاقي» اين جمله‌اي است كه سرهنگ مهدي احمدي مسئول مركز اطلاع‌رساني ناجا براي معرفي طرح جديد نيروي انتظامي به ما مي‌گويد. اين طرح مدتي است كه در مراحل مختلف مخصوصاً در تهران اجرا مي‌شود و حالا با اضافه شدن 100 نيروي جديد با تجهيزات به گروه قبلي شديدتر ادامه پيدا مي‌كند. عصر روز دوشنبه اول مرداد خبرنگارها در مقر اصلي ناجا جمع شدند تا در مورد اين طرح جديد توجيه‌ شده و از نزديك با آن آشنا بشوند.
«اصلاح آقايان به شيوه‌هاي غربي، اوباشيگري، بدپوششي، تجاوز به حقوق اجتماعي، عدم پوشش مناسب موي سر براي خانم‌ها، مانكني براي خانم و... از جمله مواردي است كه در اين طرح با آن برخورد مي‌كنيم.» بعد از اين از سرهنگ احمدي مي‌پرسيم: طرح قرار است تا چه مدتي پي‌گيري شود؟ «تا زماني كه نياز جامعه باشد ادامه دارد.» خبرنگاران دورتادور مسئول اطلاع‌رساني ناجا را گرفته‌اند و سؤال‌هايشان را پشت سر هم از او مي‌پرسند.
اين طرح در تهران تشديد شده؟ «نه تهران به عنوان Pilot، است اما اين يك طرح سراسري است.» ديگري ادامه مي‌دهد مراحل طرح هنوز مثل قبل است؟ «ما اقدامات خودمان را در سه مرحله متمركز كرده‌ايم. اول تذكر و ارشاد، بعد انتقال به پايگاه پليس و مشاوره و تعهد و در نهايت اگر اينها جواب نداد اقدام قضايي.»
جناب سرهنگ اگر در اين ميان كسي مورد ضرب و شتم قرار گيرد و آسيبي ببيند، چه‌ كار بايد بكند؟ همه ما شنيده‌ايم يا ديده‌ايم كه چنين اتفاقاتي افتاده. «ببينيد هيچ‌كس تا مجبور نشود حق ضرب و شتم ندارد. يعني فقط در مواردي خاص چنين امكاني شايد وجود داشته باشد. به همين خاطر هر كس در جايي چنين برخوردي ديد مشخصات فرد را با تلفن 197 به ما اطلاع بدهد تا با او برخورد كنيم.» غير از اين گشت‌هاي ارشاد شما گشت نامحسوس هم داريد؟ «ما در بزرگراه‌ها گشت نامحسوس داريم.» برنامه بعدي شركت خبرنگاران در گشت ارشاد نقاط مختلف شهر است.

***
دور تا دور محوطه بزرگ جلوي ساختمان را ماشين‌هاي گشت ارشاد گرفته‌اند. يكي در ميان بنز و استيشن‌هايي كه پليس‌هاي خانم را حمل مي‌كنند و كساني را كه براي ارشاد گرفته‌اند. همه سرنشينان جلوي ماشين‌هايشان ايستاده‌اند و سرهنگ مطهر براي آنها صحبت مي‌كند. «همه شما عزيزان بايد حدود اربعه‌اي كه برايتان گذاشته شده را رعايت كنيد. خواهران در اين تيم‌ها وظيفه اصلي برخورد را دارند كه بايد با مصاديق بدحجابي و بدپوششي باشد. دقت كنيد كه اين برخوردها كاملاً محترمانه و برابر پنج مصداقي كه از قبل هم بود، باشد. در اين ميان بايد خيلي مراقب برخوردهايتان باشيد چون بعضي‌ها مي‌خواهند تنش ايجاد كنند. خواهش مي‌كنم خيلي با سعه‌صدر و خيلي لطيف و نرم‌افزاري برخورد و ارشاد كنيد. امروز آمايش و گسترش كارما در تهران سه‌‌برابر شده. ما با هم عهد كرده‌ايم تا نگذاريم بدپوششي و بدحجابي عفت عمومي را خدشه‌دار كند و...»

***

گفت‌وگو با دوتا از پليس‌هاي زن طرح امنيت اجتماعي

از سرهنگ احمدي رئيس مركز اطلاع‌رساني نيروي انتظامي مي‌خواهيم كه شرايط گفت‌وگو با خانم‌هاي گشت ارشاد را براي ما فراهم كند و ايشان هم مي‌گويند كه در حضور خودشان دو تا از اين خانم‌هاي پليس گفت‌وگو كنيم. هر دو فارغ‌التحصيل دوره دوم پليس در سال 85 هستند و در مورد آموزش‌هايي كه ديده‌اند، مي‌گويند: «ما با روش استانداردسازي رفتار پليس آموزش ديده‌ايم. اين‌كه رفتار پليس با مردم بايد كاملاً محترمانه باشد تا آنها هم حرف ما را گوش بدهند و بتوانيم مؤثر باشيم.» مي‌پرسم خب اگر مجبور شديد به خاطر حرف گوش نكردن يا هر علت ديگري برخورد فيزيكي داشته باشيد چه‌كار مي‌كنيد؟ آيا در اين مورد هم آموزش ديده‌ايد؟ «ما در چنين موقعيت‌هايي هم محترمانه برخورد مي‌كنيم. ما خانم‌ها برخورد فيزيكي نمي‌كنيم و قطعاً با صحبت‌ كردن طرف مقابل را راضي مي‌كنيم. ما اصلاً تجهيزاتي هم براي برخورد نداريم. همه تجهيزات در اختيار سر اكيپ ماست كه در صورت نياز خودش از آنها استفاده مي‌كند.» يكي از خبرنگارها گير داده تا اسم اين خانم‌ها را بداند، اما آنها خودشان را معرفي نمي‌كنند.
سرهنگ احمدي مي‌گويد: «اين بخشي از آيين‌نامه‌ آنهاست، حالا شما چرا گير داده‌ايد به اسم اينها. تا اين لحظه زنان پليس ما اسم ندارند. قرار نيست وارد جزئيات بشويم. برويد سراغ سؤال‌هاي بعد.» يكي از خانم‌هاي پليس ادامه مي‌دهد: «اگر قرار بود هويت ما هم مثل آقايان مشخص بشود، خب ما هم اسممان را با اتكيت روي لباسمان مي‌زديم. هويت ما نبايد مشخص بشود.» دوباره بحث مي‌رود روي برخورد فيزيكي. «ببينيد ما درگير نمي‌شويم. آقايان از ما در برابر چنين درگيري‌هايي حمايت مي‌كنند. ما به ندرت با خانمي برخورد فيزيكي مي‌كنيم.» اگر مجبور بشويد چه؟ «به هر حال هدايتش مي‌كنيم. اگر نشد نمي‌زنيمش، اما دو نفري دستش را مي‌گيريم و بالاخره سوارش مي‌كنيم.»از يكي از خانم‌هاي پليس مي‌پرسم موقع كارت چه حسي داري؟ «ما مسئوليت داريم و به جنبه شغلي و وظيفه‌مان عمل مي‌كنيم. ما وقتي وارد سازمان ‌شديم، مي‌دانستيم براي نشستن پشت ميز نيامده‌ايم.»
بعد از اين جواب است كه خانم‌هاي پليس از ما جدا مي‌شوند تا براي مأموريت اعزام شوند. از سرهنگ احمدي مي‌پرسم. آيا شما مجوز ورود به دانشگاه‌ها را هم داريد؟ «قطعاً اگر دانشجويي مشكلي داشته باشد اين وظيفه حراست خود دانشگاه است كه با آن برخورد كند و به ما هيچ ربطي ندارد. ما براي چه بايد وارد دانشگاه‌ها بشويم كار ما چيز ديگري است.» اينها را مي‌گويد و ما هم مي‌رويم تا به اكيپ‌هاي داخل شهر بپيونديم و ماجرا را از آنجا پي‌گيري كنيم.

ميدان ونك

پليسي كه اينجا ايستاده از تجمع خبرنگارها شكايت دارد. «الان يك بنده خدايي كه كارش با يك ارشاد كوچك حل مي‌شد، به خاطر ديدن شما و اين‌كه ازش عكس گرفته‌اند ناراحت شد و كار به بگومگو كشيد. شما اگر دورتر بايستيد و جريان را ببينيد بهتر است.» مي‌روم و نگاهي به داخل ماشين استيشن گشت مي‌اندازم. سه تا دختر داخل آن نشسته‌اند و منتظرند تا چهارمي هم سوار شود و به مركز اعزام بشوند. احتمالاً به كلانتري وزرا. يكي از‌ آنها داد مي‌زند «آقاي پليس من تعهد نمي‌دهم و...» مأموري جلو مي‌آيد و در استيشن را مي‌بندد. مردم دور خبرنگارها تجمع كرده‌اند و صحبت مي‌كنند. مأمورها ما را به جايي بالاتر هدايت مي‌كنند. اين‌قدر شلوغ شده كه ماشين‌ها حركت مي‌كنند و مي‌روند. ما مانده‌ايم و مردم. فضا عينهو ميتينگ‌هاي تبليغاتي شده. موافقان و مخالفان با هم جدل مي‌كنند و هر كدام مي‌خواهند ديگري را راضي كنند و خودشان پيروز ميدان باشند.


ميدان تجريش

اينجا هم مثل ميدان ونك شلوغ شده. تقريباً مثل همانجا مردم جمع شده‌اند و حرف مي‌زنند. مثل هميشه اينجا هم پليس ما را به مكاني جلوتر از گشت ارشاد هدايت مي‌كند. پيرزني مي‌گويد: «خب بگذاريد حرفمان را بزنيم. مگر چه اشكالي دارد؟» پليس هم محترمانه جوابش را مي‌دهد: «مادر حرفت را بزن، اما لطفاً برويد جلوتر تا ما هم كارمان را بكنيم.» اينجا هم مخالف و موافق زياد است. بحث‌ها كم‌كم بوي سياست مي‌گيرد و بعدش هم از موضوع اصلي خارج مي‌شود. ما هم تصميم مي‌گيريم برويم سراغ نقطه بعدي.


خيابان جردن

خدا را شكر اينجا ديگر خبرنگاري غير از من نيست. جلو مي‌روم و خودم را معرفي مي‌كنم، مأموران هم با خوشرويي با من برخورد مي‌كنند. مادري كه دخترش را سوار استيشن كرده‌اند مي‌گويد: «دستتان درد نكند. بايد با اينها اين‌طور برخورد كنيد. حالا كي دختر من را آزاد مي‌كنيد؟» در همين حين مأمورهاي زن با دو تا خانم ديگر صحبت مي‌كنند. اينها هم مادر و دختر هستند. دختر عصبي شده و خيلي تند با مأمورها رفتار مي‌كند. مي‌گويند: «شما حجابت را درست كن و برو.» دختر هم خيلي عصبي جوابشان را مي‌دهد: «حجاب من هيچ مشكلي ندارد. هيچ كاري هم نمي‌كنم.» انگار موضوع دارد بالا مي‌گيرد. مأموري كه كنار من ايستاده مي‌گويد: «به خدا حاضرم بروم مرز خدمت كنم و اين‌قدر بگومگو را هر روز نبينم. خسته‌ شده‌ايم از دست اينها.» و مي‌رود جلو و خودش محترمانه با دختر شروع به صحبت مي‌كند. اما انگار مرغ دختر يك پا دارد. مادرش هم مي‌گويد: «من نمي‌توانم چيزي به او بگويم.» ماجرا همين‌طور ادامه پيدا مي‌كند. دختر شروع مي‌كند به داد و هوار. مأمور زن مي‌گويد: «من هم بلدم داد بزنم، اما محترمانه خواهش مي‌كنم. اگر نمي‌خواهي حجابت را درست كني بيا تعهد بده و برو.» دختر باز هم سروصدا مي‌كند. مأمورهاي زن از سراكيپشان اجازه عكس‌العمل مي‌گيرند و دوتايي دست‌هاي دختر را مي‌گيرند و كشان‌كشان تا جلوي ماشين مي‌آورندش. دختر اين‌قدر سروصدا كرده كه مي‌خواهند او را هم به مركز ببرند. سراكيپ مي‌رود و آرام به دختر مي‌گويد: «لطفاً سوار شو.» اما او سوار نمي‌شود. انگار اعصاب مأمور به هم ريخته. يكدفعه داد مي‌زند: «چرا الكي براي خودت دردسر درست مي‌كني. انگار از برخورد محترمانه خوشت نمي‌آيد و حتماً بايد با زور با تو رفتار كنيم.» اما اين حرفش هم فايده‌اي ندارد. دست آخر خانم‌هاي پليس سه نفره او را سوار ماشين مي‌كنند و در را مي‌بندند تا به مركز بروند. مادر دختر مي‌پرسد كجا بيايم دنبال دخترم. «كلانتري وزرا. اگر مشكلش رفع‌شدني باشد كه تعهدي مي‌گيرند و بعد از صحبت با پزشك‌هاي ما آزاد مي‌شوند. وگرنه با شما تماس مي‌گيريم تا چادر يا مانتويي پوشيده براي آنها بياوريد و تحويلشان بگيريد.» اين را مي‌‌گويد و سوار ماشين بنز پليس مي‌شود. بنز پليس آژيركشان سربالايي جردن را بالا مي‌رود و در شلوغي خيابان محو مي‌شود.

Labels: , , ,

Technorati Profile