فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Tuesday, March 11, 2008
با محمدعلي گلپايگاني (گلريز) درباره موسيقي انقلابي


از سزی گفت‌وگوهای نوستالژیک برای روزنامه نهران امروز. عکس امین محمدی.




اولين نفر بودم...


اگر حتي نامش را نشنيده باشيم به طور حتم صداي او را بارها و بارها از راديو و تلويزيون بنا به مناسبت‌هاي مختلف شنيده‌ايم. محمدعلي گلپايگاني معروف به گلريز خواننده بسياري از سرودهاي انقلابي و خاطره‌انگيز از همان روزهاي ابتدايي انقلاب تا به امروز است. خواننده‌اي كه به قول خودش سعي داشته تا براي هر اتفاق و موفقيتي در ايران سرودي بخواند و به اين ترتيب در پيشبرد اهداف عالي انقلاب خودش را سهيم بكند.گلريز ادبيات جالبي دارد و براي هر كدام از كارهايش دلايل مخصوص به خودش را. به اينكه اولين كسي بوده كه بعد از انقلاب خواندن را شروع كرده افتخار مي‌كند و از گفتن آن ابايي ندارد و خودش را به نوعي پايه‌گذار موسيقي انقلابي ايران مي‌داند. چند وقتي مي‌شد كه او نسبت به گذشته كم‌كارتر به نظر مي‌رسيد به همين خاطر به سراغش رفتيم و با او به گفت‌وگو نشستيم تا به همين بهانه نقبي زده باشيم به خاطرات گذشته و روايت او از موسيقي انقلابي.



آقاي گلريز چند وقتي مي‌شود كم پيدا شده‌ايد، اين روزها چه مي‌كنيد؟

والا من كم‌كار نشده‌ام منتها اوايل انقلاب به علت اينكه تعداد كمي از عزيزان خواننده بودند كارهاي ما بيشتر بود. شايد به جرات بتوانم بگويم كه من اولين خواننده‌اي بودم كه بعد از انقلاب شروع به كار كردم و در همان يكي دو سال اول تمام بار آهنگ‌هاي انقلابي به دوش بنده حقير بود به اضافه آقاي راغب كه آهنگساز كارهاي ما بودند و آقاي سبزواري كه با هم يك تيم را تشكيل داده بوديم. البته بعضي از عزيزان خواننده هم بودند، اما به عللي شايد دوست نداشتند آن موقع بيايند و كار بكنند. به هر حال ما از ابتداي انقلاب اين توفيق را پيدا كرديم كه با عنايات خداوند متعال كار بكنيم. من اگر بخواهم اين موضوع را به صورت خودماني براي شما توضيح بدهم به اندازه هشتاد سال از نظر سني تا حالا كار كرده‌ام و البته به اين هم افتخار مي‌كنم. در هر مقطع و مكاني، هر اتفاقي كه در ايران اسلامي افتاده من برايش حداقل يك كار خوانده‌ام. به قول يكي از دوستان تلويزيوني ما شده‌ايم تاريخ انقلاب. البته حمل بر خودستايي نباشد، اين تعبيري است كه آن دوست عزيز به كار مي‌برند.



همان‌طور كه گفتيد اسم شما با سرودهاي انقلابي به نوعي عجين شده است. به نظر شما اين سرودهاي انقلابي را بايد جزو كدام ژانر موسيقايي قرار بدهيم؟

همان‌طور كه از نام اين سرودها پيداست، كلام در هر اثري نقش بسيار موثري دارد. خب اين شعر است كه مشخص مي‌كند در وهله اول اين موسيقي در چه ژانري است و در درجه دوم ريتم كار. معمولا ريتم‌هاي جاندارتر در سرودهاي انقلابي بيشتر مورد استفاده قرار مي‌گيرند. ريتم‌هاي 4/2، 4/4 و 8/6 خوب و سنگين. اين دو مورد مشخصه آن كار هست. موسيقي ايراني هم كه مشخص است و اصل كار ما هم روي آن بنا شده و هر كسي مي‌تواند آن را تشخيص بدهد.



الان موسيقي در بسترهاي مختلفي در حال پيگيري است، اما ما اين روزها بيشتر نام موسيقي پاپ را مي‌شنويم. نظر شما درباره اين ژانر از موسيقي چيست؟

موسيقي پاپ را در حقيقت بايد به دو بخش تقسيم كرد؛ يك بخش آن موسيقي روز است و يك بخش ديگر هم موسيقي كلاسيك. در واقع موسيقي پاپ نوعي از موسيقي كلاسيك در قالب فانتزي است و بيشتر مورد پسند جوانان.متاسفانه موسيقي پاپ ما الان يك مقدار به بيراهه كشيده شده. در اين نوع موسيقي شعرهاي بي‌محتوايي را مي‌شنويم كه مبهوت مانده‌ام چطور اينها تصويب شده‌اند. شعرهايي كه اصلا ايده و محتوايي ندارند و به دنبال چيزهاي پيش‌پا افتاده‌اي هستند. من مخالف موسيقي پاپ نيستم اما بايد كارها طوري باشد كه به شأن جمهوري اسلامي ايران بخورد. در اين رابطه بحث زياد است، بگذريم.



در جايي آقايي مي‌گفت: «من اولين كسي هستم كه بعد از انقلاب در ايران كار پاپ انجام داده‌ام.» در همان جا دوستي جواب داد: «به نظر من شما نبودي، آقاي گلريز خيلي زودتر از شما اين كار را شروع كرده و...» نظر خود شما در اين رابطه چيست؟

اولين آهنگي كه بعد از انقلاب خوانده شد يك سرود بود به نام «معلم» كه ما در وصف آيت‌الله طالقاني خوانديم. اوايل سال 58 بود. يادم مي‌آيد آن موقع وقتي آمديم به راديو كه در همين ميدان 15 خرداد بود هنوز راديو سروسامان نداشت و توي حياط و راهروهاي آن شيشه‌هاي شكسته بود و خون ريخته بود و اوضاع و حال و هوا براي اجراي كار اصلا مساعد نبود. ما اين سرود «معلم» را به صورت همخواني در همان روزها خوانديم چون هنوز نمي‌دانستيم آيا مي‌توانيم به صورت سولو بخوانيم يا نه؟ منتها چون من خواننده اصلي بودم صدايم روي كر بود. در اين رابطه خيلي راحت مي‌شود به آرشيو مراجعه كرد. هر كسي ادعا دارد كه من اولين هستم مي‌تواند به آرشيو راديو سر بزند و به جواب برسد. از اين حرف‌ها اين روزها زياد شده. فكر كنم دهه فجر پارسال بود كه يك خبرنگار داشت نام كساني كه در اول انقلاب شروع به خواندن كرده بودند را مي‌گفت و آنها را به نام خواننده‌هاي سرودهاي انقلابي معرفي مي‌كرد و صدايشان را هم در حين گزارش پخش مي‌كرد. من خيلي ناراحت شدم چون بعضي از اين دوستان خواننده در آن روزها شايد اعتقادي نداشتند و دوست داشتند ثبات برقرار بشود و بعد بيايند كار بكنند. من تلفن را برداشتم و به تلويزيون زنگ زدم و آن خبرنگار محترم كه اين گزارش را تهيه كرده بود پيدا كردم. به او گفتم آقاي محترم شما اين اطلاعات را از كجا آورده‌ايد؟ جواب داد از توي اينترنت. اين راحت‌ترين كار ممكن است. نمي‌دانم چرا براي تهيه چنين گزارش‌هايي سراغ آرشيو صدا و سيما نمي‌روند. آرشيو براي همين كار است. تاريخ موسيقي ايران و انقلاب در آن آرشيو موجود است. ايشان بعد از اين صحبت‌ها شروع كرد به معذرت‌خواهي از من. گفتم منظور اين حرف‌ها نيست شما اين طوري داريد تاريخ را تحريف مي‌كنيد. وقتي چنين گزارشي از تلويزيون پخش مي‌شود خب مردم هم به آن استناد مي‌كنند. اين‌طوري هنر سرودهاي انقلابي تحريف مي‌شود. اين براي خودخواهي و ستايش خود نيست من اين حرف‌ها را به عنوان يك شهروند مي‌گويم. يك خبرنگار بايد با تحقيقات درست اطلاعات درستي به مردم بدهد.



قبل از شروع گفت‌وگو مي‌گفتيد در ابتداي انقلاب همه كارها دلي بود و همه به‌خاطر اعتقاداتشان كار مي‌كردند، اما الان وقتي درباره كارهاي موسيقايي صحبت مي‌شود بحث مبالغ هنگفت ميليوني هم پيش مي‌آيد. چه چيزي در اين ميان تغيير كرده كه چنين اتفاقي افتاده؟

به نظر من رسانه‌هاي ما مي‌توانند نقش موثري در اين رابطه داشته باشند. كساني كه واقعا روي خوشي با انقلاب ما ندارند از هر دري وارد مي‌شوند. به قول رهبر معظم انقلاب اينها هزينه‌هاي زيادي مي‌كنند تا بتوانند شبيخون فرهنگي بزنند. يكي از شبيخون‌هاي فرهنگي هم مساله هنر در قالب موسيقي است. ما بايد واقعا در اين مورد هوشيار باشيم. سوءتفاهم پيش نيايد من الان كه بعضي از اين روزنامه‌ها و مجلات را مي‌بينم ياد قبل از انقلاب مي‌افتم و جنجال‌هاي حاشيه‌اي آن روزها. اين‌طوري به اين بخش از موسيقي مبتذل بال و پر داده مي‌شود و به همين خاطر سر و صداي خيلي از كارشناسان و صاحبنظران درآمده ولي كسي گوشش بدهكار نيست.



البته منظور من مبلغ‌هاي گزافي بود كه براي تهيه حتي يك تك‌آهنگ هزينه مي‌شود.

من هم همين را مي‌گويم. اينها بعضي از دلالان هنري هستند كه اين وسط از آب گل‌آلود ماهي مي‌گيرند. اين هم باز به رسانه‌ها برمي‌گردد. من جايي يك آگهي ديدم كه ما خواننده قبول مي‌كنيم و... طرف مي‌آيد و به اينها مراجعه و پول هنگفتي هزينه مي‌كند و آنها هم با اين دستگاه‌هاي الكترونيكي صدايشان را درست مي‌كنند و از فلان فرستنده خارجي پخش مي‌‌كنند. من مي‌خواهم بگويم اينها يك‌مشت از خدا بي‌خبر هستند كه به جوان‌هاي مردم اميد واهي مي‌دهند و مبلغ‌هاي كلان براي اين كار از آنها مي‌گيرند. اين تازه يك بخش ماجرا است. در بخش ديگر، اين كارهاي مبتذل به خورد مردم داده مي‌شود. تاثيرش اين مي‌شود كه الان مي‌بينيد. متاسفانه اين كاروان همين‌طور دارد پيش مي‌رود.



آقاي گلريز، مي‌خواستم بدانم خود شما كارتان را از كجا و چطوري شروع كرديد؟

پدر من از خوانندگان قديم بود. در هشتاد،‌نود سال گذشته موسيقي ما اصولا در قالب كارهاي مذهبي بود. چيزهايي مثل تعزيه‌خواني و... . خيلي از گوشه‌هاي موسيقي ما از تعزيه و مراثي گرفته شده. مثلا در ابوعطا حجاز، در شور كرد بيات حسيني يا مثلا در همايون بيداد، ‌در چهارگاه رجز و حصار و... اينها گوشه‌هايي است كه بيشتر در تعزيه‌ها خوانده مي‌شود. آن موقع خواندن در قالب تعزيه‌ها و مراثي مذهبي بود. پدر ما هم جزو همين خوانندگان قديمي بود. اين‌طوري بود كه ما در خانواده‌اي به دنيا آمديم كه پدرمان داراي صداي خوش بود و همين‌طور برادرانم صداهاي خوشي داشتند و ما هم از اين ارث بي‌نصيب نمانديم. از همان ابتدا كه من به همراه پدرم براي خواندن به اين طرف و آن‌طرف مي‌رفتم، ايده‌‌ام اين بود كه اگر مي‌خواهم شعري را بخوانم، حتماً يك بعد عرفاني و معنوي داشته و خلاصه داراي پيام سازنده‌اي براي مردم باشد. حدود سال 53 بود كه من آمدم راديو و شاگرد مرحوم اديب خوانساري شدم. البته قبل از آن هم چيزهايي از پدر و برادرانم آموخته بودم. چند سالي خدمت ايشان بودم و بعد از آن رفتيم خدمت استاد شجريان كه به عنوان كارشناس هنري تشريف آورده بودند راديو، اما تدريس هم مي‌كردند. البته من كارم را از سال 55 با گروه شيدا شروع كردم. تا اينكه انقلاب شد و باقي ماجرا را هم كه گفتم. يادم مي‌آيد در همان سال اول من نزديك به70-60 تا سرود خواندم. كسي نبود كه كار انجام بدهد و هرچه بود را من خواندم. البته اين هم توفيقي بود كه قرعه به فال ما افتاد.



چطور شد نام گلريز را براي خودتان انتخاب كرديد؟

برادر من استادي داشت به اسم نورعلي خان برومند. استاد اينقدر صداي اخوي ما را دوست داشت كه به جاي اينكه شاگرد برود پيش استاد، استاد مي‌آمد منزل ما. من هم بچه بودم و استاد كه مي‌آمد با شوق و ذوق مي‌رفتم مي‌نشستم و از حضور ايشان استفاده مي‌كردم. اولين شعري هم كه ياد گرفتم، در دستگاه سه گاه بود كه اخوي يادم داد و براي استاد خواندم. شعرش را هنوز به خاطر دارم. باز آ كه هنوز نيمه جاني باقي است / وان كشته بي نشان، نشاني باقي است ... بعد از اين جريانات من رفتم به گروه شيدا كه سرپرست آن آقاي محمدرضا لطفي بود. وقتي خواستيم كار را شروع كنيم، به هر حال بايد براي خودم اسمي انتخاب مي‌كردم. آقاي لطفي گفت: برويم خدمت استاد. اواخر عمر ايشان بود. رفتيم و از ايشان اجازه گرفتيم كه بتوانيم بخوانيم. ايشان با شناخت قبلي كه از من داشت گفت: چه مي‌خواهي بخواني؟ و من هم چيزي را كه مي‌خواستم در دستگاه شور بخوانم، خواندم. دستگاه شور گوشه‌اي به نام گلريز دارد. وقتي به اين گوشه رسيدم، استاد گفت: شما اسمتان را بگذاريد گلريز. ما هم كه روي حرف استاد حرف نمي‌زديم و پذيرفتيم. اين جريان انتخاب اسم ما بود.



درباره برادرتان گفتيد. مي‌خواستم بدانم چرا شما و آقاي گلپا هيچ وقت به‌طور مشترك كاري را نخوانده‌ايد؟

اتفاقا چندين مرتبه درباره اين موضوع صحبت كرديم. منتها تا امروز اين همكاري مقدور نشده. ايشان از مفاخر موسيقي آوازي ما هستند و به جرات مي‌خواهم بگويم تا صد سال ديگر هم كسي نمي‌تواند آوازهايي را كه ايشان اجرا كرده، به اين خوبي ا جرا كند. در قالب دستگاه‌ها و رديف‌هاي آوازي ايشان در حقيقت آهنگسازي كرده. و اقعاً ايشان خدمت شاياني براي آواز مملكت ما كرده است. به هر حال ايشان مختارند و بعدا اگر ان‌شاءالله توفيقي به دست بيايد اين كار را خواهيم كرد.



شايد درست نباشد چنين سوالي را بپرسم، بيشتر وقت‌ها ما شنيده‌ايم كه آقاي گلريز برادر آقاي گلپا. حس نمي‌كنيد شهرت برادرتان كارهاي شما را تحت‌الشعاع قرار داده باشد؟

اين عقيده من است و آن را در كلاس‌هايي كه تدريس مي‌كنم هم به شاگردانم گفته‌ام كه سعي كنيد هيچ وقت تقليد نكنيد. شما هر چقدر هم كه خوب اين كار را انجام بدهيد و حتي اگر از صاحب اثر هم بهتر اجرا كرده باشيد، در نهايت مي‌گويند فلاني عين فلاني خواند. من يكي از خوشحالي‌هايم اين است كه در اسم هم ما تفاوت داشته‌ايم. از طرف ديگر من هميشه تلاش كرده‌ام كه مستقل باشم. درست است كه بنده واقعاً افتخار مي‌كنم به صداي اخوي خودم در قالب آوازهاي ايراني كه خوانده‌اند ولي اين دليل نمي‌شود كه خودم نباشم.



مي‌دانم انتخاب كردن آن هم درباره آثار هنري كار سختي است اما مي‌خواهم بدانم در بين كارهايي كه تا به حال خوانده‌ايد، كدام‌يك بيشتر به دلتان نشسته است؟

اين يك مثال هميشگي بين ما بوده كه كارهايمان مثل فرزندانمان هستند و نمي‌توانيم بين آنها فرق بگذاريم اما خب بعضي اوقات كارهايي هست كه در مقاطع مختلف مورد توجه مردم قرار گرفته و انعكاس تاريخي داشته است.پس حتماً در اين كار چيزي بوده كه اين‌قدر مورد توجه قرار گرفته. خب من هم طبعاً اين كار را دوست خواهم داشت مضافاً به اينكه به آن عشق هم مي‌ورزم. يكي از كارهايم كه اين‌طوري بوده سرود «خجسته باد اين پيروزي» است. اين سرود را ما براي آزادسازي خرمشهر ساختيم و خيلي مورد توجه قرار گرفت. يك سرود هم براي حضرت امام(ره) خواندم كه خيلي دوستش دارم. «اين بانگ آزادي است/ كز خاوران خيزد/ فرياد انسان‌هاست/ كز ناي جان خيزد/ اعلام طوفان‌هاست/ كز هر كران خيزد/ حبل المتين توده‌هاي آرزومندست/ آتشفشان قهر ملت‌هاي دربند است». اين شعر واقعاً عجيبي است و آدم را تكان مي‌دهد و وقتي شنونده آن را مي‌شنود به ياد انقلاب و حماسه و امام مي‌افتد. در اينجا لازم است از شادروان مجتبي ميرزاده ياد كنم كه تنظيم اين كار را برعهده داشت و آهنگش را آقاي راغب ساخت و شعرش هم از استاد سبزواري بود. خيلي جالب است كه اين سرود هميشه در ساعت 5 دقيقه مانده به 2 و از صداي جمهوري اسلامي ايران پخش مي‌شود با كلام امام، پيام امام و اين يكي از افتخارات بنده است كه صداي ما عجين شده با پيام امام، سرود شهيد مطهري هم يكي از آن سرودهاي ماندگار است. در رابطه با اين سرود وقتي خدمت حضرت امام رسيديم اين نقطه عطفي بود در گشودن موسيقي ما در ايران. اين يكي از خاطرات خوش من است. حضرت امام اين سرود و موسيقي را تاييد كردند و بعد از اين بود كه آهنگسازان ما دستشان براي ساختن كارهاي بعدي باز شد.

يك شعر چه چيزي بايد داشته باشد تا شما آن را براي خواندن انتخاب كنيد؟

شعر علاوه بر آن زيبايي كه در كلماتش بايد داشته باشد مي‌بايست مفهوم و معناي سازنده هم داشته باشد. من يادم مي‌آيد شعري به‌نام «امداد» را خوانده بودم. «بگير دست فتادگان را...» شنيدم كه خيلي‌ها با شنيدن اين سرود براي انجام كارهاي خير تشويق شده‌اند و كار در تشويق نيكوكاران و خيرين خيلي موثر بوده. ببينيد يك كار چقدر مي‌تواند از نظر شعري موثر باشد اصلاً يكي از مهم‌ترين بخش‌هاي موسيقي پيام‌رساني آن است پس اين‌طوري به يك نتيجه مهم مي‌رسيم. اينكه شعر حتماً داراي پيام باشد حالا اين پيام مي‌تواند در قالب همه چيز باشد. سازندگي، عرفاني، توحيدي، معنوي و... من جايي خواندم كه استاد عبدالباسط در مالزي قرآن خوانده بودند و صد نفر در جا مسلمان شده بودند. كار بايد اين‌طوري باشد موسيقي بايد يك ملت را به حركت در بياورد. وقتي شعر كار پيام داشته باشد مطمئن باشيد كه موسيقي شما ماندگار خواهد شد.

به عنوان كسي كه سال‌هاست در عرصه موسيقي فعاليت مي‌كند بزرگ‌ترين اشكال موسيقي امروز را در چه مي‌بينيد؟

به‌نظر من متصديان موسيقي ما علاوه بر تخصصي كه دارند بايد تعهد واقعي را هم در وجودشان داشته باشند. به قول علامه جعفري موسيقي روي خط مرزي حركت كردن است. موسيقي خيلي حساس است و اگر آدم يك تكان اشتباه در آن بخورد ممكن است سقوط كند. به همين خاطر ما بايد خيلي احتياط كنيم. من در سال 1357 كتابي به نام «مضرات موسيقي مبتذل بر اعصاب و روان» را خواندم كه دكتر خوروش آن را نوشته بود و جالب اينكه سال قبل از انقلاب اين كتاب به‌عنوان كتاب سال انتخاب شده بود.در اين كتاب تمام مضرات موسيقي مبتذل را بررسي كرده بودند و اينكه چطور ممكن است چنين اثري كل روح آدم را از بين ببرد و تحت‌الشعاع قرار بدهد. به همين خاطر دوستاني كه هستند بايد اعتقاد واقعي داشته باشند تا بتوانند سكان موسيقي ما را حركت بدهند و طوري حركت بكنند تا حتي كساني كه نسبت به موسيقي اكراه دارند، آن را تاييد بكنند. الان مي‌شنويم كه ما بايد كارهايي را بسازيم كه جوانان‌مان سراغ كارهاي آن طرف آب نروند اما اين حرف از نظر من زياد حرف درستي نيست. به اين خاطر كه سكان دست ماست و ما مي‌توانيم هر طوري كه بخواهيم، آن را هدايت بكنيم. البته باتوجه به معيارهاي هنري. ما كه با موسيقي پاپ مخالف نيستيم اما كار بايد خوب باشد، طوري كه هم جوان‌ها آن را بپسندند و هم از آن چارچوب‌هايي كه بايد، خارج نشوند. حالا اين سكان هدايت در دست رسانه‌هاست. چه مطبوعات، چه راديو و تلويزيون و حتي وزارت ارشاد. به قول معروف، خط را اينها مي‌دهند. اگر به‌طور مثال فلان شعر در تلويزيون يا وزارت ارشاد مجوز نگيرد كه نمي‌تواند پخش بشود. اين‌طوري مي‌گويم اينها راه را مي‌دهند. حالا اگر كسي هم اين وسط مي‌خواهد اشتباهي بكند، آنها نبايد به او اجازه چنين كاري را بدهند. بايد او را راهنمايي بكنند، البته نه به‌صورت قهراً.

خب، همين بحث نظارت باعث شده تا يك ژانر جديد از موسيقي شكل بگيرد به نام موسيقي زيرزميني. با اين چه مي‌شود كرد؟ آيا اين راه‌حلي كه مي‌گوييد، درست است؟

تمام اين چيزها را مي‌شود با تبليغات سازنده سروسامان داد. ببينيد، الان شهرداري دارد كارهاي قشنگي در اين زمينه انجام مي‌دهد. مثلا چند وقت پيش از مداحان قديم تهران تجليل كردند؛ اين كار بسيار قابل تقديري بود يا مثلا بعضي از اوقات طي مراسمي از يك خواننده پيشكسوت تجليل كرده‌اند و... اينها كارهاي قشنگي است. همين چند وقت پيش در مراسمي كه مربوط به تجليل از شهداي يكي از مناطق استان تهران بود، بنده را هم دعوت كردند تا حضور داشته باشم. جناب آقاي دكتر قاليباف هم تشريف داشتند و آمديم و چند تا كار در همين رابطه اجرا كرديم. اين‌طور كارهاي فرهنگي باعث مي‌شود جوانان با حقايق آشنا بشوند و به اين طريق با آن كارهاي زيرزميني مبارزه كرد وگرنه با قهر و زور نمي‌شود كاري از پيش برد.

Labels: , ,

Technorati Profile