فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Tuesday, February 19, 2008
با بهتاش فريبا از خاطرات ديروز تا دلواپسي‌هاي امروز
گفت وگوهای روزنامه تهران امروز را بعد از يك وقفه چند ماهه دوباره شروع کردم اما این بار برای هر شماره می‌روم سراغ یک ستاره قدیمی که حالا شاید خیلی از ما به یادش نباشيم. براي اولين آنها هم رفتم سراغ بهتاش فريبا. چيزي كه در ادامه مي‌خوانيد. عكسش هم مال رضا جلالي است.





روزگار ما همه چيزش رفاقت بود


تو را نمي‌دانم اما دُز نوستالژيايي ذهني من و امثال من خيلي بالاست. اينقدر كه حالا تصميم گرفته‌ايم در اين صفحه گفت‌وگو برويم سراغ آنهايي كه روزگاري ستاره بودند و حالا كمتر آز آنها خبري مي‌شنويم.
براي اولينش رفتيم سراغ بهتاش فريبا. بهتاش پاطلايي فوتبال ما هنوز هم كه هنوز است، هيچ‌كس مثل او ضربه كاشته نمي‌زند. بازيكن سابق تيم‌هاي راه‌آهن و پاس و استقلال و البته تيم ملي.
با او از خيلي چيزها گفتيم. از گذشته و حال، از حاشيه‌هاي فوتبال و البته اوضاع امروز اين ورزش. كسي كه در كل دوران بازيگري‌اش در فوتبال فقط 2 تا كارت زرد گرفته، آن هم به خاطر تكل، نه چيز ديگري. «زمان ما اعتراض به داور و اينجور چيزها نبود. من الان استقلال را مي‌بينم، بعضي از بازيكن‌ها را كه تعويض مي‌كنند، معترض مي‌شوند. متعجب می شوم و...»
نمي‌دانم تو يادت هست يا نه، اما هنوز صحنه گل قيچي او را به تيم هما و احمد سجادي، دروازه‌بانش به ياد دارم و عاشق گلي از او هستم كه در بازي با پرسپوليس در دقيقه 88 به بهروز سلطاني زد و بازي را يك ـ يك مساوي كرد.در ادامه با كلام كسي همراه مي‌شويم كه ديروز مرد شماره يك فوتبال اين مملكت بود و امروز اسطوره خيلي از كساني كه قدشان حتي به نصف او و امثال او نمي‌رسد اما كتمانش مي‌كنند
.
اين روزها چه كار مي‌كنيد؟
حدود 30 سالي مي‌شود كه كار اصلي من توليد پوشاك ورزشي است. به هر حال كاري است كه به سبب آن مرتب با ورزش در ارتباط هستيم. غير از اين كار هم قبل از اينكه امسال مشغول تيم «مهركام پارس» بشوم كه در ليگ دو است، هفته‌اي 4-3 روز كوه مي‌رفتم و هفته‌اي 2 روز هم با پيشكسوت‌هاي استقلال تمرين داشتيم. الان هم كه درگير مسابقات ليگ 2 هستيم و فعلاً در گروه خودمان صدر جدوليم. خلاصه اينكه ما هر كاري كنيم، نمي‌توانيم از ورزش وفوتبال دور باشيم.

از نسل شما به عنوان نسل طلايي استقلال ياد مي‌شود. با توجه به اين، اوضاع اين روزهاي تيم استقلال را چطور مي‌بينيد؟
به‌نظر من استقلال اين فصل را خوب شروع نكرد، به چند دليل اساسي. يكي اينكه جمع كردن تيم را دير شروع كردند. دوم اينكه نفراتي را گرفتند اگر چه بازيكنان خوبي هستند اما اكثراً خيلي جوان بودند. بازي كردن در تيم‌هاي استقلال و پرسپوليس هم خيلي آسان است، هم خيلي سخت. اين براي يك جوان تازه‌كار، كار سختي است تا خودش را با شرايط وفق بدهد و شما بايد آنها را كم‌كم توي زمين بگذاريد تا با شرايط آشنا شوند. اين شد كه آن هماهنگي‌هاي لازم بين بچه‌ها شكل نگرفت. از طرف ديگر بازيكن‌هاي باتجربه‌اي را هم كه گرفته بودند، مدام مصدوم شدند. همه اين شرايط باعث شد استقلال در اين فصل خوب نتيجه نگيرد. با آمدن آقاي فيروز كريمي كه من خيلي موافق اين قضيه هستم، فكر مي‌كنم استقلال خوب نتيجه بگيرد اما نتيجه اصلي را بايد در فصل آينده ببينيم كه خود آقاي كريمي تيم را مي‌بندد. مجموعه‌اي هم كه در كنار تيم هست، مي‌تواند به آن خيلي كمك كند. به هر حال امثال آقاي حجازي تاريخچه استقلال هستند و استقلال مال آنهاست. اميدوارم اينها كنار هم مشكلي را به وجود نياورند و به تيم كمك كنند چون هم فيروز كريمي احترام بزرگ‌تر و پيشكسوت را بلد است، هم آقاي حجازي به كار آقاي كريمي اعتماد كامل دارد.

با قديمي‌ترها كه صحبت مي‌كنيم، مي‌گويند دوره ما حاشيه خيلي كم بود و الان اگر تيم‌هاي بزرگي مثل استقلال و پرسپوليس دچار بحران مي‌شوند، به خاطر حاشيه‌هاي دور و بر آنهاست...
در همه جاي دنيا تيم‌هاي بزرگ حاشيه دارند. حالا اگر زمان ما حاشيه‌ها كمتر بود براي اين بود كه پول نبود. در زمان ما تمام دغدغه يك بازيكن اين بود كه برود بازي كند. ما فقط به خاطر بازي كردن يا نكردن مشكل داشتيم. البته اين هم در همه جاي دنيا هست. در همه جاي دنيا بازيكن ذخيره ناراحت است.
زمان ما حاشيه واقعاً كمتر بود. مثلا ببينيد خود من مثل آب خوردن فوتبال را كنار گذاشتم، به همين راحتي. دليل هم داشت. حول و حوش 30-29 سالم بود كه مينيسك پايم آسيب ديد. بعد از عمل با اينكه هيچ مشكل بدني نداشتم و كاملا آماده بودم، خودم ديدم آن كسي كه قبلا بودم الان كمتر مي‌توانم باشم. به همين خاطر فوتبال را راحت كنار گذاشتم اما الان اختلاف اينكه يك بازيكن يك سال بازي نكند حداقلش صد ميليون است. يعني چيزي در حدود 9 ميليون تومان در ماه. اين را حالا من به عنوان يك كاسب نه يك ورزشكار مي‌گويم،
خیلی سخت است تا آدم ماهي يك ميليون تومان دربياورد چه برسد به اينكه ماهي 9 ميليون تومان داشته باشد. سابقه و دوست داشتن و عشق و از اين جور حرف‌ها به كنار، كه هست ولي اصلي‌ترين مسأله، مساله اقتصادي است. يعني بازيكن مي‌گويد با عصا هم كه بروم بازي كنم حداقل صد ميليون مي‌گيرم. اين طوري است كه خيلي كمتر و خيلي ديرتر ورزش را كنار مي‌گذارند. از طرف ديگر بازي كردن در اين دو تا تيم پله‌اي است هم براي ترانسفر شدن و هم براي دعوت به تيم ملي و هم براي قراردادهاي سال بعد. اين طوري خب حاشيه بيشتر پيدا مي‌شود و هر كسي به غير از مسائل فني مي‌رود سراغ آن تا بيشتر توي چشم باشد. در كنار اين شما ميل به شهرت‌طلبي را هم اضافه كن به ماجرا. بالاخره نمي‌شود كتمان كرد كه اسم كساني كه در اين دو تا تيم بازي مي‌كنند تقريبا ماندگارتر از بقيه تيم‌هاست. اگر من در استقلال بازي نمي‌كردم شايد شما الان با من مصاحبه نمي‌كرديد. اين آگرانديسماني است كه هميشه براي اين دو تا تيم بوده و هست و اين‌طوري مي‌شود كه حاشيه‌ها پررنگ‌تر مي‌شود.

سواي اين بحث حاشيه كه گفتيد نگاه كه مي‌كنيم در دوره شما بازيكن‌هايي كه اسم‌شان ماندگار بشود بيشتر از امروز بود. كساني كه امروز با احترام از نامشان ياد مي‌كنيم امروز نداريم يا كمتر داريم. دليل اين ماجرا چيست؟ باز هم پول كه گفتيد يا...؟
ببينيد پول به هر حال در آن دخيل است اما چيزهاي مهم ديگري هم هست. آن روزها من قبل از اينكه به تيم استقلال بيايم در پاس بازي مي‌كردم. دو سال قهرمان ايران هم شديم. اين موضوع مال سال 57 است. سي سال از اين قضيه مي‌گذرد اما هنوز كه هنوز است با بچه‌هاي پاس دوره خانوادگي داريم. اين نشان مي‌دهد كه رفاقت آن موقع خيلي بيشتر از الان بود. الان هر كسي سعي مي‌كند با رفتن به زمين بالا بودنش را يك جورهايي نشان بدهد اما آن موقع زياد اين‌طوري نبود. ما آن‌موقع بازيكني داشتيم به اسم محسن هوشنگي كه دفاع تيم پاس بود. وسط هاف‌تايم مي‌گفت بچه‌ها هر كسي گل بزند و ببريم من پولم را مي‌دهم به او. ما آن‌موقع دو هزار تومان حقوق مي‌گرفتيم و نسبت به پول‌هاي الان پولي نبود. جالب است كه همه حقوق‌هاي او را هم حسين فركي مي‌گرفت. رفاقت‌هاي ما اين‌طوري بود اما الان شرايط يك‌طور شده كه بچه‌ها كمتر خانوادگي همديگر را مي‌بينند.خب البته شرايط هم فرق كرده. تمرين‌ها صبح و بعد از ظهر است و بچه‌ها كمتر وقت اين‌طور كارها را دارند.آن رفاقت‌ها خيلي به همبستگي تيم ما كمك مي‌كرد. توي زمين ما براي همديگر جان مي‌داديم.

مثل اينكه رفاقت شما با آقاي نصرالله عبداللهي از بقيه بيشتر بوده؟
بزرگي عمو نصرالله باعث اين رفاقت بود. تنها هم شامل من نمي‌شد خيلي ديگر از بچه‌هاي تيم ملي دوست داشتند با عمو نصي رفيق بشوند. آن موقع براي بازي‌هاي جام جهاني يا قبل از آن فرانسه عمو نصرالله، علي پروين و ناصرخان جزو بزرگ‌ترهاي تيم ملي بودند و ما تازه‌كار. اصولا روابط عمو نصي با جوان‌ترها خيلي بهتر از بقيه بزرگ‌ترها بود. اين‌طوري ما جذب ايشان شديم. الان اگر عكس‌هاي آن زمان را به شما نشان بدهم من 30-20 تا عكس تكي با عمو نصي دارم.

شما آقاي گل جام ملت‌هاي كره در سال 1980 شديد با اينكه پست اصلي‌تان هافبك بود...
نه آنجا هافبك نبودم، ‌فوروارد بازي كردم. قبل از آن بازي‌ها ما براي جام رياست‌جمهوري كره به آنجا رفته بوديم. در آن بازي‌ها حسين فركي سانتر فوروارد بود. يك روز قبل از اولين بازي طوري مصدوم شد كه تا آخر جام نتوانست به‌طور كامل ما را همراهي كند. من از بچگي دوست داشتم سانتر فوروارد بازي كنم. آنجا داشتيم با همايون شاهرخي درباره مصدوميت حسين حرف مي‌زديم. من به شوخي گفتم همايون‌خان من سانتر خوب بازي مي‌كنم، بخواهي هستم، توي تيم ملي جوانان هم در همين پست بازي مي‌كردم. اينطور شد كه در كره من را گذاشتند سانتر فوروارد. شايد بدون اغراق من بهترين بازي‌هاي عمرم را آنجا كردم و در تمام بازي‌ها زير 10 دقيقه اول گل زدم. يك گل به كره زدم كه چند وقت آرم برنامه‌هاي تلويزيوني‌شان بود. تا مقدماتي المپيك مسكو كه رفتيم سنگاپور و چون مربيانمان عوض نشده بودند، باز من سانتر بازي كردم. آنجا هم 9-8 تا گل زدم اما آقاي گل، حسين فركي شد. بعد هم كه آمديم جام ملت‌ها، آنجا هم سانتر بازي كردم كه 7 تا گل زدم و شدم آقاي گل. من در طول دوران بازي‌ام هافبك وسط دفاعي و نفوذي بوده‌ام، در پاس هافبك راست و چپ بازي مي‌كردم، فوروارد هم كه اينطوري بازي كردم.

بهتاش فریبا شوت‌هاي معروفي داشت. سال 62 يا 63 بود، بازي استقلال و پرسپوليس. يك ـ صفر عقب بوديد و دقيقه 88 يك شوت زديد با اينكه بهروز سلطاني آن را گرفت اما گل شد.
اين يكي از خاطرات خوب من است. هميشه تقابل اين دو تا تيم در ذهن مردم مي‌ماند. پاس‌اش را آقاي حسن روشن داد. توي 18 قدم بودم كه شوت زدم و بهروز توپ را گرفت اما از دستش در رفت. خوب شوت مي‌زدم. اين هم دليل داشت ما از جواني كه در راه‌آهن با آقاي لارودي كار مي‌كرديم، بعد از هر تمرين كه بازيكن‌ها مي‌رفتند، اردشيرخان ما را نگه مي‌داشت و ما از همه نقاط پشت 18 قدم شروع مي‌كرديم به كاشته زدن. صدتا كه مي‌زديم، آن وقت مي‌رفتيم خانه. درست است كه شوت زدن يك مقدار ذاتي است اما بيشترش اكتسابي است و با تمرين زياد به دست مي‌آيد.

مي‌گويند هنوز در ايران كسي نتوانسته مثل شما ضربه كاشته بزند؟
نه، اين ديگر اغراق است (مي‌خندد). همانطور كه گفتم چون ما ضربات كاشته را تمرين مي‌كرديم، خوب مي‌توانستيم بزنيم. من با هر دو پا مي‌توانستم شوت بزنم. الان ما بازيكن‌هايي در همين استقلال داريم كه مثلا چپ‌پا هستند و 4 متر نمي‌توانند با پاي راستشان توپ را ببرند. اين خيلي بد است. اين هم اصلا چيز ذاتي نيست و با تمرين حل مي‌شود. بگذار يك خاطره برايت بگويم. جوانان راه‌آهن كه بوديم، آقاي لارودي تيمش را بسته بود. من هم كلاس سوم بودم و بايد انتخاب رشته مي‌كردم. خانواده من اجازه ندادند 2 ماه بروم سر تمرين، بعد از انتخاب رشته 15 روز مانده بود به شروع بازي‌هاي جوانان كه برگشتم به تمرينات. تيم فقط يك گوش چپ مي‌خواست. من هم ذاتاً راست پا بودم. اردشيرخان گفت بايد گوش چپ بازي كني. گفتم من راست‌پا هستم. گفت درست مي‌شوي. باورتان نمي‌شود يك تركه گرفت دستش به مدت 15 روز، اگر در تمرين يك توپ به پاي راست من مي‌خورد، با تركه مي‌زد توي سرم. اينقدر در آن 15 روز كار كردم كه پاي چپم هم عين راستم شد. اين را مي‌خواهم بگويم وقتي شما مي‌بينيد يك بازيكن از 35 متري با هر دو پايش شوت مي‌زند بالاي اين كار زحمت كشيده و همين‌طوري نيست. اين الان اصلاً وجود ندارد ،بازيكن هنوز تمرين تمام نشده توي ماشين مي‌نشيند و خداحافظ.

درباره خاطره‌هاي قديم خيلي حرف زديم. كداميك از خاطرات آن روزها بيشتر به دل خودتان نشسته كه اول از همه به يادتان مي‌آيد؟
زندگي ورزشي همه‌اش خاطره است. چه بدش و چه خوبش. من بدترين خاطره‌ام از ورزش همين جام ملت‌هاي كويت است. ما با كويت بازي داشتيم كه اگر مي‌زديم مي‌رفتيم براي فينال. همان شب عراق به ايران حمله كرد. اين عرب‌ها هم براي اينكه شلوغش بكنند خيلي در راديو و تلويزيونشان تبليغات آنچناني مي‌كردند كه عراق آمده اهواز و خرمشهر و... را گرفته و حالا در راه تهران است. ما هم بازيكن جنوبي زياد داشتيم قاسم‌پور، برزگري و... واقعاً بچه‌ها آن شب تا صبح گريه مي‌كردند تمام خطوط هم قطع بود و نمي‌توانستيم با ايران تماس داشته باشیم و از ماجرا خبري بگيريم.
يادم مي‌آيد قبل از بازي كه داشتيم گرم مي‌كرديم همه به هم مي‌گفتيم كه بدن‌هايمان نمي‌آيد. شب قبل با آن استرس نخوابيده بوديم و رفتيم و بازي را يك ـ دو به كويت باختيم و به فينال نرفتيم و در بازي بعد كره را برديم و سوم شديم. شرايط خيلي بدي بود اين بدترين خاطره دوران ورزشي من است. خاطره شيرين اما زياد است. همه بردهاي آدم شيرين است به‌خصوص بردهايي كه با تيم ملي داردم. من گلي كه در سال 55 در تيم جوانان به شوروي سابق زدم را خيلي دوست دارم اما بهترينشان رفتن به جام‌جهاني است. يك بازيكن اولين آرزويش اين است كه به تيم ملي برود و بعد هم در تورنمنت‌هاي جهاني شركت بكند. خدا را شكر ما همه اين راه‌ها را رفتيم هم بازي‌هاي آسيايي، هم باشگاه‌هاي آسيا و هم المپيك. اما بهترينش جام‌جهاني بود، مخصوصاً اينكه آن سال من و چندتاي ديگر از بچه‌ها مثل حسين فركي جزو جوان‌ترهاي جام‌جهاني انتخاب شديم.

قشنگ‌ترين گلتان را به كي زديد؟
گلي كه به كويت در انتخابي جام‌جهاني 78 از فاصله 40 متري با پاي چپ به احمد طرابلس زدم. ما در بازي رفت به جام‌جهاني رفته بوديم و آقاي مهاجراني در بازي برگشت بيشتر جوان‌ها را به ميدان فرستاد كه يكي هم من بودم. ما اين بازي را يك ـ دو برديم.

كري‌ها و كل‌كل‌هاي دوره شما چقدر با امروزي‌ها فرق دارد؟
همان‌طور كه گفتم آن موقع ما رفيق بوديم و رفت و آمد خانوادگي داشتيم. طبيعتاً وقتي آدم با خانواده اين طرف و آن طرف مي‌رود مسائل جانبي‌اش هم كمتر مي‌شود. ما هميشه كل‌كل‌را داشته‌ايم اما رفيق بوديم. هيچ وقت اخلاقيات را زير پا نمي‌گذاشتيم و مسائل جانبي را تا آن حد جلو نمي‌برديم كه به ريزترين مسائل زندگي آدم‌ها اشاره بكنيم. كري هميشه بوده، اين عشق ورزش است. يادم مي‌آيد در يكی از بازي های استقلال و پرسپوليس من مريض بودم و يك نيمه هم بيشتر بازي نكردم. ما صفر ـ‌3 آن بازي را باختيم. باور كنيد 3 روز از خانه بيرون نمي‌آمدم، حتي سر كار هم نمي‌رفتم. آن موقع روي اين ميز برش كارگاه خودم كار مي‌كردم و براي كارگرها كار مي‌بريدم اما 3 روز كارگاهم تعطيل شد.
خب اين تعصبات آن موقع بود و الان كمتر شده. الان متاسفانه بحث حاشيه‌اي كه بازيكن‌ها با هم دارند و حرمت هم را نگه نمي‌دارند، خيلي بد است. بارها شده كه بچه‌هاي بزرگ اين فوتبال درباره همديگر حرف‌ها زده‌اند. اين خيلي بد است. اينجا شما اصطلاحا كم مي‌آوري تو با يكي بحث ورزشي داري خب كري بخوان و ورزشي حرف بزن چرا كم مي‌آوري؟

برویم سراغ بحث تيم ملي. وقتي با مربي‌هاي ايراني حرف مي‌زني همه مي‌گويند مربي تيم ملي بايد ايراني باشد. خيلي‌ها عقيده دارند اين طبيعي است چون مي‌خواهند خودشان روي كار باشند. شما چه نظري داريد؟ بالاخره مربي تيم ملي بايد ايراني باشد يا خارجي؟
زمان براي انتخاب مربي خيلي مهم است. الان ما با دو موضوع روبه‌رو هستيم. يكي انتخاب شدن براي جام جهاني است و ما براي آن زماني نداريم. يكي هم بعد از انتخاب شدن براي جام جهاني است. در اين زمان كم و با شرايط امروز فوتبال ما، هيچ مربي خارجي نمي‌تواند براي بازي‌هاي مقدماتي به ما كمك بكند. چون تا بيايد و با نفرات و روحيات آنها آشنا بشود زمان از دست رفته. من اعتقادم بر اين است الان بايد مربي خوب ايراني بالاي سر تيم باشد و بعد از عبور از مرحله مقدماتي و انتخاب شدن براي جام جهاني چون زمان داريم آن وقت يك مربي درجه يك خارجي بياوريم. شما نگاه كنيد هر كس تا حالا آمده درجه يك نبوده. يكدفعه بايد يك مربي درجه يك، كاركشته و كارنامه‌دار بيايد تا اين فوتبال را درست بكند. الان اما نوبت مربي ايراني است. ما مربي خوب كم نداريم، كساني مثل فيروز كريمي، فرهاد كاظمي و امير قلعه‌نويي.

مي‌خواهم درباره يك اسم حرف بزنيم. علي پروين.
خيلي از كشورهاي خارجي فوتبال ايران را با علي پروين مي‌شناسند. علي پروين از نظر فني در فوتبال ما واقعا يك اسطوره بود. كمتر بازيكني در اين سطح داريم. شما نگاه كن علي پروين در 42 سالگي مي‌آيد در ايران آقاي گل مي‌شود. در زمان مربيگري هم موفق بوده. فكر نمي‌كنم پرسپوليس تا به حال مربي‌اي داشته باشد كه به اندازه علي پروين موفق بوده. به نظر من مديريت يك چيز ذاتي است. علي پروين ذاتاً مدير است حالا كنار زمين يك جور مديريت داشته و داخل زمين هم يك جور ديگر. ما خيلي از مسابقات تيم ملي را با علي آقا بوديم. ما كه جوان‌تر تيم بوديم آن موقع واقعا از او روحيه مي‌گرفتيم. در تاريخ فوتبال ايران كمتر كسي مثل علي‌آقا است. اگر بخواهيم بگوييم اولين بازيكن در طول تاريخ ايران پرويز قليچ‌خاني است صددرصد دومين نفر علي پروين می شود.

نمي‌خواهید درباره نسل طلايي استقلال هم حرف بزنيد. شما، رضا احدي، سعيد مراغه‌چيان و ...
در آن تيم بچه‌ها از نظر فني واقعا خيلي خوب بودند. اگر بخواهيم پست به پست نگاه كنيم نسبت به الان منهاي من همه بچه‌هاي آن تيم از بچه‌هاي الان تيم استقلال بهتر بودند. هافبك راست رضا نعلچگر، دفاع راست شاهين بياني تازه بعدش جواد زرينچه آمد. دفاع چپ امين فردعلي‌نيا و اصغر حاجيلو، هافبك وسط سعيد بود بعد تازه جعفر مختاري‌فر آمد. هافبك نفوذي شاهرخ بياني. امروز كه بارسلون را مي‌بيني نقش اتوئو در وسط زمين را شاهرخ در تيم ما داشت. شاهرخ از زمان خودش جلوتر بازي مي‌كرد. استاد بود. الان كه نگاه مي‌كني بازي‌اش را مي‌فهمي و اينكه شاهرخ خيلي بازيكن بزرگي بود. جلو هم كه چنگيز را داشتيم و برهان‌زاده و پرويز مظلومي را. حميد فرزام‌نيا را در دفاع داشتيم. گلر هم كه ناصرخان بود و ملك‌احمدي و خاكزاد تهراني.
واقعا تيمي بود كه همه‌شان كامل بودند و تيم وابسته به يك نفر نبود. مثلا در آن بازي پرسپوليس ـ استقلال كه ما صفر ـ يك برديم و پرويز مظلومي گل زد من مصدوم بودم. آن موقع شرايط تيم يك جور بود كه تاكتيك تيم استقلال را طوري مي‌چيدند كه من نبض آن تاكتيك بودم چون پاس خوب مي‌دادم. وقتي مصدوم شدم درست يادم است كه آقاي پورحيدري به من گفت زياد به خودت فشار نياور كه دوباره مصدوم شوي ما اين يك بازي را با بچه‌ها اداره مي‌كنيم و واقعا بچه‌ها عالي بازي كردند و بردند. مثل الان اين قدر بين بازيكن‌ها اختلاف نبود كه نمي‌تواني يك علي كريمي را از تيم ملي بيرون بياوري. اگر بهتاش نبود شاهرخ بود، اگر شاهرخ نبود اصغر بود و ... اين همه‌اش فقط يك ذره جرأت مي‌خواهد. همين و بس.

Labels: , ,

Technorati Profile