فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Wednesday, February 13, 2008
تكه‌هايي از پشت صحنه جشنواره بيست و ششم فيلم فجر

اين مطلب را براي شماره 285 چلچراغ نوشتم اما بنا به دلايلي چاپ نشد. شايد چون به مذاق خيلي‌ها خوش نمي‌امد. شايد چون... بگذريم.




جشنواره يعني همين!


بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر هم برگزار شد و رفت پي كارش. جشنواره‌اي كه با شعار سينماي ملي، سينماي اميد كارش را شروع كرد و به گفته مسئولان برگزاري‌اش داعيه يكي از بهترين جشنواره‌ها را در طول تاريخ عمر خود داشت اما اين قدر ضعيف برگزار شد كه بشود آن را با جشنواره‌هاي روزهاي دهه 60 مقايسه كرد فقط با يك تفاوت كوچك كه امروز ديگر در آن خبري از نام‌هايي مثل كيميايي و تقوايي و بيضايي و ديگراني مثل آنها نبود. جشنواره امسال با همه حرف و حديث‌هايش تمام شد. مي‌خواهيم با هم به وقايع نگاري 13-12 روز اين جشنواره بپردازيم.
***
افتتاحيه:
افتتاحيه يك‌روز قبل از شروع رسمي جشنواره و نمايش فيلم‌ها در سالن وزارت كشور برگزار شد و در آن به برندگان بخش «مواد تبليغاتي» جايزه دادند و از چهار چهره سينماي ايران تجليل كردند. يادنامه علي حاتمي و رسول‌ملاقلي‌پور و بزرگداشت مسعود جعفري جوزاني و پروانه معصومي براي يك عمر فعاليت. مسعود جعفري جوزاني در اين باره ‌گفت: «اين آدم را شاد مي‌كند وقتي مي‌فهمد عده‌اي به او لطف دارند و به آدم‌هاي ديگري كه كاري انجام مي‌دهند نگاهي دارند و روزي تصميم مي‌گيرند از آنها هم تقدير به عمل بياورند.» پروانه معصومي هم گفت: «خستگي 35 ساله‌ام در رفت.»
حواشي:
1-اميرضا خادم در طول برگزاري مراسم مدام مشغول اس‌ام‌اس بازي و از اين حرف‌ها بود.
2-اجراي داريوش كاردان چيزي نبود كه حتي از خود او انتظار مي‌رفت. چند تا گاف و... بگذريم بالاخره اجرا كرد خب.
3-چند ثانيه آخر كليپ مربوط به پروانه معصومي به علت مسائل فني به نمايش در نيامد.
4-پروانه معصومي 20 دقيقه مانده به پايان مراسم سالن را ترك كرد.
5-ليلا حاتمي هم در مراسم بزرگداشت پدرش شركت نكرده بود.
6-مسعود جعفري جوزاني موقع پخش شدن كليپ بزرگداشتش اشك مي‌ريخت. تصوير دوست داشتني كه شايد به اين زودي‌ها تكرار نشود.
7-مراسم امسال به صورت زنده بر روي سايت جشنواره به نمايش درآمد. به گفته مسئولان سايت نزديك به 9 هزار نفر اين مراسم را به صورت آن‌لاين ديده‌اند.
8-پوستر جشنواره را دوست نداشتيم به خيلي از دلايل. اصلاً بي‌خيال.
9-بالاخره جشنواره شروع شد.
***
پنج روز اول:
بنا به هزار و يك دليل در جشنواره امسال بخش بين‌الملل از ديگر بخش‌ها جدا و به پنج روز اول جشنواره منتقل شد. مسئولان جشنواره هم‌زماني روزهاي پاياني آن را با جشنواره برلين يكي از دلايل اين تغيير و تحول اعلام كردند. اين‌كه خيلي از ميهمانان خارجي به خاطر شركت در آن جشنواره اينجا را ترك مي‌كنند و يا اصلاً نمي‌آيند. جشنواره دو تكه شد. پنج روز اول و هفت روز دوم.
حواشي:
1-سينماها و مخصوصاً سينماي مطبوعات در اين روزها زياد شلوغ نبودند به جز مواقعي كه قرار بود فيلمي ايراني به نمايش در بيايد.
2-تقريباً هيچ‌كدام از فيلم‌هاي بخش بين‌الملل در موقع تعيين شده خود به نمايش درنيامدند و مسئولان جشنواره هم با جايگرين كردن يك فيلم خارجي حسابي به ما حال مي‌دادند.
3-امسال براي مطبوعاتي‌ها كارت‌هاي الكترونيكي صادر كرده بودند تا ديگر كسي غير از خودشان نتواند وارد سينماي مطبوعات بشود.
4-نشست‌هاي مطبوعاتي فيلم‌هاي خارجي با حضور بعضي از عوامل آنها يكي از بخش‌هاي جذاب پنج روز اول بود. جلسه‌هايي كه اكثراً با چند نفري كه حتي گاهي به تعداد انگشت‌هاي دست هم نمي‌رسيد برگزار مي‌شد و مجري مجبور بود با هر وسيله‌اي كه شده نيم ساعتي به همراه مهمان‌ها روي سن حرف بزند.
5-جشنواره 26 شروع شده اما از حال و هواي جشنواره در سطح شهر خبري نيست. شايد چون هنوز در روزهاي مسابقه بخش بين‌الملل هستيم و شايد...
6-احتمالاً شاخص‌ترين فيلم ايراني حاضر در بخشي بين‌الملل «آواز گنجشك» هاي مجيد مجيدي بود كه از اين بخش حذف و به بخش سينماي ايران رفت آن هم به دليل حضور در بخش بين‌الملل جشنواره فيلم برلين. طبق قوانين اين جشنواره تنها فيلم‌هايي مي‌توانند در بخش بين‌الملل آن حضور پيدا كنند كه در هيچ جشنواره بين‌المللي ديگري حضور پيدا نكنند. رئيس جشنواره برلين در نامه‌اي از دبير جشنواره فجر اين خروج را درخواست كرد و خب باقي ماجرا هم كه معلوم است.
7-خبر خاصي نيست. باور كنيد هيچ خبر خاصي نيست...
***
هفت روز بعد:
بخش مسابقه سينماي ايران و ساير چيزها شروع مي‌شود. حرف و حديث‌ها درباره انتخاب فيلم‌ها و آمدن و نيامدنشان زياد شده و در سينماي مطبوعات داغ‌تر است. هنوز خبر خاصي نيست. چيزي كه بشود به طور كلي از آن حرف زد اما...
حواشي:
1-برنامه مشخصي براي پخش فيلم‌ها نداريم. اعلام برنامه‌ها به صورت روزانه شده و تازه آن هم با تغييراتي روبه‌روست.
2-كل‌كل‌هاي منتقدان بالا گرفته و آنها با هم در سينما صحرا يا صفحات روزنامه‌ها و جريده‌هايشان بحث مي‌كنند و هر كس مي‌خواهد عقيده‌اش را به ديگري تحميل بكند. عده‌اي هم كه انگار تا نوك دماغشان را بيشتر نمي‌بينند و حتي به حرمت آشنايي با هم سلام و عليك هم نمي‌كنند. شايد بشود ويژگي جشنواره امسال را منتقدان و مطبوعاتي‌هاي آن بدانيم. كساني كه خيلي با هم غريبه شده‌اند!
3-بحث اين روزها بحث آمدن «خاك آشنا»ي بهمن فرمان‌آرا و «دايره زندگي»ي پريسا بخت‌آور است. خيلي از روزنامه‌‌ها با فرمان‌آرا گفت‌وگو كرده‌اند و جالب اين كه همه‌شان در يك روز آن را منتشر كرده‌اند. فرداي همان روز خبر حذف فيلم از بخش مسابقه و كلاً جشنواره مي‌آيد. مشكل را نمي‌دانيم اما شنيديم بحث حذف صحنه‌هايي از فيلم بوده كه فرمان‌آرا كنار نيامده و... سرنوشت «دايره زنگي» هم همين طور شد تقريباً. يعني فيلم يك اكران عمومي داشت و بعدش از جشنواره حذفش كردند. حتي نامه‌اي نوشته شد كه لااقل براي مطبوعاتي‌ها يك نمايش ويژه بگذارند اما افاغه نكرد. درباره چرايي اين حذف هم حرف‌هاي زيادي هست. بعضي‌ها مي‌گويند اصلاً فيلم آن چيزي كه اين همه برايش هياهو كرده‌اند نيست و ساختار منسجمي ندارد و ... بعضي ديگر هم مشكلش را نقش نصاب آنتن ماهواره مي‌دانند و بعضي ديگر هم...
4-«آتش سبز» ساخته محمدرضا اصلاني يكي از فيلم‌هاي مورد مناقشه بين منتقدين و عوامل فيلم بود. اصلاني در جلسه پرسش و پاسخ به سؤال‌هايي جواب‌هايي داد كه آغازگر اين هياهو شد. «دوست ندارم، داستان بگويم تا بگويند كه داستان‌گويي هم مي‌كند. دوست ندارم مردم را سرگرم كنم كه سرگرم كردن يعني حواس را پرت كردن از اصل موضوع.» فكر مي‌كنم توضيح بيشتري نياز نباشد. بعد از نشست اولين خبر موضوع برخورد ماشين پگاه آهنگراني و امير قادري بود كه خود آن هم ماجرايي داشت!
5-عليرضا اميني كارگردان فيلم «استشهادي براي خدا» در جلسه مطبوعاتي از دست سؤال‌هاي چرت و پرت پيرامون فيلمش خسته شد و در جواب سؤال آخري كه از او پرسيدند گفت: «فكر مي‌‌كنم شماها مخاطب «استشهادي براي خدا» نيستيد و به همين خاطر اين چيزها را از ما مي‌پرسيد. بهتر است برويد سراغ «توفيق اجباري» و به درونيات خودتان برسيد.»
6-نشست فيلم «محيا» هم در نوع خودش فيلم طنزي بود. وقتي منصور ضابطيان به عنوان مجري جلسه از اكبر خواجويي كارگردان اين فيلم پرسيد: «چرا آدم‌هاي اين فيلم همه شاعرند؟» او جواب قابل توجهي داد. «شاعر كه زياد نداشتيم. يكي آن دختر شيرازي بود كه يك بار شعر خواند و يكي هم ميرطاهر كه شخصيت‌اش اين طور مي‌طلبيد...»!
7-فيلم «انعكاس» هم بود. بازيگرانش هم مهناز افشار، حميد گودرزي و كامبيز ديرباز بودند. شايد اين احمقانه‌ترين نشست جشنواره در سينماي مطبوعات بود. مهناز افشار تعريف كه مي‌شنيد خوب بود و وقتي با سؤالي درباره نوع بازيگري‌اش روبه‌رو شد گفت: «من از اولش همين طوري بوده‌ام. به نظرم در اين فيلم هم بهترين بازي عمرم را كرده‌ام. چقدر غرغر مي‌كنيد. من... من... من...» مجري برنامه‌هم انگار آمده بود كه همه را تأييد كند و مدام از آنها تعريف مي‌كرد. يك بار هم گفت «خانم افشار به علت تشابه نام خانوادگي‌مان الان همه فكر مي‌كنند فاميل هستيم و...» حميد گودرزي هم كه در نوع خودش نوبري بود. سؤال‌ها را با لحني آمرانه و به صورت تك كلمه‌اي جواب مي‌داد كه ته همه‌شان اين بود كه من خوبم و همين است كه هست. اين جلسه با يك جمله شاعرانه از خانم افشار با مطلع «خواب بودم ...» به پايان رسيد.
حواشي ديگر:
1-سينما صحرا، سينماي مطبوعاتي‌ها بود. خيلي از اين مطبوعاتي‌ها را هم يا نمي‌شناختيم يا ... البته كه ما همه را نبايد بشناسيم اما... بگذريم در نشست‌هاي بعد از فيلم‌ها اكثر سؤال‌ها يا از طرف مجلات خانوادگي پرسيده مي‌شد يا سايت‌هاي بي‌نام و نشاني كه تا حالا اسمشان به گوشمان نرسيده بود و... البته فكر مي‌كنم اين وسط عيب از طرف ما باشد وگرنه خب دوستان عزيز بخش مهمي از مطبوعات ما هستند كه...
2-لابي سينما صحرا هم شده بود پاتوق شبه روشنفكرهايي كه داعيه منتقدي و از اين جور حرف‌ها دارند. ميداني براي پز دادن به همديگر و تحويل نگرفتن و چاي و قهوه‌اي خوردن و... (فكر كنم تا پايان اين مطلب به قتل برسم!)
3-صداي سينما صحرا كه مورد مناقشه همه بود اما نكته جالب‌تر سيستم گرمايي آن بود. كساني كه در طبقه اول نشسته بودند از سرماي سينما مي‌ناليدند و بقيه‌اي كه روي بالكن بودند از گرماي هوا. اين وسط از تحليل‌هاي دوستان موقع پخش فيلم و خش‌خش‌هاي پلاستيك ساندويچ و خوراكي‌ها هم نبايد بگذريم.
4-نمي‌دانم اين دوستان مطبوعاتي به چه قيمتي حاضرند برنامه‌اي را اجرا كنند و اين چه عطش عجيبي است براي نابود كردن خود. مثل خيلي از سال‌هاي قبل اجراي نشست‌ها بر عهده نويسنده‌هاي مطبوعاتي بود. در اجراهاي امسال غير از يكي دو نفر بقيه دوستان همه، خودشان را نابود كردند به معناي دقيق كلمه. مدح و ستايش، سردرگمي، سؤال‌هاي بي‌ربط و عدم كنترل بر اجرا و مديريت جلسه و... باز هم بگويم.
5-مرگ يكي از دست‌مايه‌هاي فيلم‌هاي امسال بود. از «محيا» بگير كه موضوعي درباره مرده‌شورها داشت تا «استشهادي براي خدا» و... شعار جشنواره امسال هم سينماي ملي سينماي اميد بود.
6-با اجازه آقاي خوشخو تيزر جشنواره بيست و ششم كه دوستشان مهدي كرم‌پور آن را ساخته بود اصلاً تيزر خوبي نبود. تكه‌هايي از تاريخ سينماي ايران و بعدش مونولوگي از خسرو شكيبايي. «تحويل سال سينماي ايران. بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر» به فجر ماجرا و تاكيد شكيبايي روي حرف جيم كه مي‌رسيديم سالن مي‌تركيد، حالا از چي بماند. معلوم نيست كرم‌پور مي‌خواست خودش را نابود كند يا خسرو شكيبايي را.
7-منتقدان عزيز خسته نباشيد. آقايان روشنفكر دستتان درد نكند. تافته‌هاي جدابافته ... همين طوري
8-احمد طالبي‌نژاد در مطلبي به همه منتقدان و نويسنده‌هاي جوان تاخته بود و آنها را به اين متهم كرده بود كه با فيلم‌هاي كافي‌شاپي و مقدار معتنابهي دعواهاي ابلهانه و لوس حال مي‌كنند. همين يادداشت تند و تيز كه البته خيلي بيشتر از اينها جوان‌ترها را كوبيده و نابود بود باعث واكنش نويسنده‌هاي اين طيف هم شد.
9-آقاي طالبي‌نژاد باور كنيد ما هم به گذشته‌ملي ميهني‌مان علاقه داريم اما دليل نمي‌شود كه اگر از فيلمي كه شما خوشتان آمده خوشمان نيامد آدم‌هاي ابلهي بشويم و اين طوري تخريبمان كنيد. به حرمت سال‌ها حضورتان در اين عرصه فقط يك جمله در جوابتان مي‌‌گوييم. آقاي طالبي‌نژاد دستتان درد نكند. آخرش ما هم معني نقد درست را فهميديم و اين‌كه بالاخره وقتي مي‌گويند فيلمي خوب است خب حتماً هست و نبايد درباره‌اش هيچ فكر ديگري حتي به ذهنمان خطور كند!
10-راستي سينما آزادي هر چند نيمه‌كاره اما بالاخره رسيد. ياد نوستالژياي روزهاي خوش آن بخير.
***
تكه‌هايي براي بعضي از فيلم‌هاي پرسروصدا:
امسال قحط فيلم خوب بود انگار. يعني راستش با اين‌كه برگزاركنندگان جشنواره اصرار داشتند بگويند جشنواره امسال از نظر حضور فيلمسازان مطرح چهار نسل فيلم‌سازي ايران غني‌است اما عملاً خيلي‌ها كه نبودند هيچ آنهايي هم كه آمدند چيز زيادي براي گفتن نداشتند. قصد غرغرو ايرادگيري ندارم اما حالا كه همه چيز تمام شده مي‌خواهم اين را بپرسم كه آيا اين همه ظرفيت فيلم‌سازي ماست؟ آيا ما فيلم‌هاي آرامي از اين دست مي‌خواهيم كه ته شجاعتشان شوخي با داوران جشنواره است؟ آيا اين همان سينماي ملي مطلوب ماست؟ قرار است ما به كجا برويم با اين سينما؟ آيا حالا جشنواره فجر مي‌تواند داعيه بين‌المللي بودن را داشته باشد؟ و هزارتا آياي ديگر. نمي‌دانم انگار ما زبان اين فيلم‌ها را نمي‌فهميم. انگار اشكال اصلي از خودمان است و خبر هم نداريم. انگار...
1- «هميشه پاي يك زن در ميان است» فيلم برتر جشنواره از نگاه مردم. فيلمي كه به قول يكي از دوستان موضوعش در حد يك قسمت از پاورچين يا چارخونه بود و چيزي نبود جز شوخي‌هاي اس‌ام‌اسي و اين‌كه مردها حيوانات ناطقي هستند كه به زن احتياج دارند! باور كنيد اين يكي از ديالوگ‌هاي اصلي فيلم بود. موضوع ديگر چندپارگي فيلم و گره‌گشايي‌هايي دم‌دستي بود كه از كمال تبريزي انتظارش را نداشتيم. البته بودند دوستاني كه از اين فيلم با هيجان و شيفتگي حرف مي‌زدند اما... شعارزدگي بلاي ديالوگ‌هاي اين فيلم بود كه انگار فقط آمده بود بخنداند و بعضي‌ها را خوشحال بكند. شايد شوخي‌هاي خوبي هم در كار وجود داشت اما اين سقف سينماي تبريزي نيست. آخرش هم از حق نگذريم كه تيتراژ ابتدايي و پاياني فيلم ايده نو و خوبي داشت كه بهتر از باقي قسمت‌هاي آن بود. چيزي كه تا آخرين لحظه بيننده را در سالن مي‌نشاند و قبل از اين هم سامان مقدم در فيلم «مكس» با اجرايش جواب گرفته بود.
2- «استشهادي براي خدا» به نظرم فيلم مغفول مانده امسال است. بازي خوب جمشيد هاشم‌پور كه انگار اصلاً ديده نشد و قاب‌بندي‌هاي خوب تصوير در كنار كارگرداني قابل قبول. عده‌اي اين فيلم را كپي‌برداري فيلم «يول» مي‌دانستند و به همين دليل آن را دوست نداشتند و عده‌اي ديگر هم مي‌گفتند كه فيلم فقط تصوير نيست، به سينما نيامده‌ايم كه از يك آلبوم زيبا لذت ببريم و... نظر تمامي اين دوستان محترم اما بدون رودربايستي به نظرم اين فيلم بهترين فيلم جشنواره امسال بود. حالا اگر كپي هم باشد دست كارگردانش درد نكند كه اين‌قدر خوب آن را از آب درآورده. كاش جايزه نقش اول مرد امسال را به هاشم‌پور مي‌دادند. كاش...
3- «شب» رسول صدرعاملي مشخصاً فيلم او نبود. بود اما نه از جنس سينماي او. به قول دوستي اگر عزت‌الله انتظامي و خسرو شكيبايي و امين حيايي را دست هر كس ديگري هم مي‌دادي كار را خوب از آب درمي‌آورد. اين وسط نمي‌دانم چرا سيمرغ را به امين حيايي دادند كه نقش دوم بود در حقيقت و تنها كارش تقليد لهجه ساروي‌ها. جشنواره بيست و ششم است بالاخره! «شب» فيلم عزت انتظامي بود. فيلم آقاي بازيگر كه باز هم نشان داد چرا به او مي‌گويند آقاي بازيگر. فيلم خسرو شكيبايي بود كه حالا براي خودش شده غول سينماي ما. نه فيلم رسول صدرعاملي.
4- «محيا» سوژه خوبي داشت؛ دستمايه قراردادن حواشي زندگي مرده‌شورها و نگاهي به مشكلات آنها اما پرداخت آن اصلاً خوب نبود. فيلم آخرش يك ملودرام هندي از آب درآمده بود كه تو مي‌توانستي لحظه لحظه آن را پيش‌بيني كني و اگر يكي دوتا تصوير مرده هم در آن مي‌ديدم دوز هندي‌مان حسابي بالا مي‌زد. البته خود آقاي خواجويي گفت كسي را بازي كردن اين نقش پيدا نكرده و تصور كردن تصاوير آن را به عهده خودمان گذاشت. حيف اين سوژه. حيف اين...
5- «ديوار» بدون شك يكي از فيلم‌هاي پرحاشيه تا روز اكرانش در جشنواره بود. فيلمي كه انتظارات بيشتري از آن داشتيم و دير هم به جشنواره رسيد اما آخرش همه‌مان را زد زمين. بازي مصنوعي و اغراق شده گلشيفته فراهاني چيزي بود كه از او انتظار نداشتيم. كارگرداني و چيدمان صحنه‌ها و فيلمنامه هم طوري بود كه تو هر لحظه مي‌توانستي دست حريفت را بخواني. يك پايان خوب و دوست داشتني هم تير خلاص ماجراي اين فيلم بود كه در آن فقط مهرداد صديقيان خوب بود و محمد كاسيبي كه محمد كاسبي هميشگي بود.
6- «كنعان» به نظرم سانتي‌مانتال ترين فيلم امسال بود كه مي‌خواست بود يكي به نعل بزند و يكي به ميخ. فيلمي كه مي‌خواست طيف روشنفكر جامعه را پوشش بدهد و داستان آدم‌هايي بود كه به قول خودماني‌اش خوشي زده بود زير دلشان. محمدرضا فروتن يكي از ضعيف‌ترين بازي‌هاي اين سال‌‌هايش را در آن داشت و اين‌قدر شل و ول بود كه هر لحظه مي‌گفتي الان است كه بخورد زمين. ترانه عليدوستي هم كه اصلاً سن و سال مناسبي براي نقش‌اش نداشت و گريمش هم آدم را آزار مي‌داد. بهرام رادان يك بازي معمولي مثل اين روزهايش داشت كه آخرش معلوم نشد براي چه اين‌قدر زور مي‌زد كه خوب به نظر برسد! ماجراي كنعان اما فقط اينها نبود. كنعان فيلم و دغدغه ما نبود، خيلي كند پيش مي‌رفت و خيلي از اتفاقاتش معقول به نظر نمي‌رسيد.
بگذريم. ماني حقيقي آبادان را خيلي دوست داشتيم اما حالا در كنعان اصلاً او را نمي‌شناسم خودش هم گفته كه دوست دارد ماني حقيقتي سازنده آبادان باشد تا كنعان!
7- «به همين سادگي» فيلم خوبي بود هرچند به نظرم كند مي‌آمد و هرچند آخر ماجرا را دوست نداشتم. بازي هنگامه قاضياني در اين فيلم كامل، خوب و دوست داشتني بود. كاراكتر‌ها در اين داستان‌به خوبي انتخاب شده بودند و ميركريمي جز يكي دو مورد به خوبي از پس عمل آوردن صحنه‌ها و حس‌ها برآمده بود. «به همين سادگي» فيلم ساده‌اي بود مثل اسمش. داستان درستي داشت، صحنه‌ها خوب چيده شده بود و در كل نسبت به باقي فيلم‌هاي جشنواره امسال فيلم قابل تأملي مي‌نمود. به همين سادگي.
* * *
جشنواره بيست و ششم رسماً تمام شد و برنده‌هايش را هم ديديم. بدون هيچ اعتراضي. بدون هيچ... مي‌گويند جشنواره يعني همين، اين‌كه آخرش اگر همه هم راضي نبودند اما حرفي نزنند. يك هپي‌اند براي بزرگ‌ترين همايش سينماي ايران درست مثل اكثر فيلم‌هاي امروزش. همين.

Labels: ,

Technorati Profile