فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Monday, July 16, 2007
گفت‌وگو با فرمان فتحعليان از دلتنگي‌ها و گلايه‌هايش
گفت‌وگوهاي ثابت و هفته‌اي من در روزنامه «تهران امروز» كم‌كم داره جاي خودش رو پيدا مي‌كنه. براي اين هفته رفته بودم سراغ فرمان فتحعليان و با او گفت‌وگويي داشتم كه حاصلش شد چيزي كه در ادامه مي بينيد.



كار دل ما از سوختن هم گذشته
فرمان فتحعليان اين قدر اسم شناخته شده ای است كه احتياجي به معرفي‌كردن ندارد. خواننده‌اي با موسيقي تلفيقي خاص خودش كه علاقه خاصي به مولا علي(ع) دارد و اين را بدون رودربايستي در كارهايش نشان داده. چند سالي مي‌شود كه خبر تازه‌اي از او نشنيده‌ايم با اينكه مي‌دانستيم آلبومي در راه دارد.
به سراغش رفتيم تا دليل غيبت طولاني‌اش را جويا شويم. فرمان مثل هميشه با روي باز و خيلي ساده و خودماني پذيرايمان شد. در يك بعد از ظهر گرم تابستاني دو ساعتي مهمان خانه‌اش بوديم و به قول خودش حديث دل گفتيم. از دلتنگي‌ها و گلايه‌هاي امروز و هنوز.

فرمان فتحعليان نوع جديدي از تلفيق را وارد موسيقي ما كرد، هرچند كه تا قبل از او ما حضور سازهاي هندي را در كارهاي مرحوم مهرپويا شاهد بوديم اما خب كار او جور ديگري بود. تلفيق موسيقي ايراني، غربي و هندي در يك فضاي عارفانه. خيلي‌ها امروز به اين نوع تلفيق سبك فرمان فتحعليان مي‌گويند. خودتان در اين زمينه چه نظري داريد؟
نه من چيزي به اسم سبك فرمان فتحعليان را قبول ندارم. حالا ممكن است اين نوع موسيقي به گوش مخاطب خيلي تازگي داشته باشد اما سبك نيست. بله، قبول دارم موسيقي خاصي است اما هيچ اسمي ندارد. اين خاص‌بودن را شما در قالب انتخاب شعرهاي گروه ايليا هم مي‌بينيد. حتي زماني كه در قالب ترانه هم قرار گرفته‌ايم كارمان هدفمند بوده و چيزي مثل كارهاي اين روزها كه تو سير خوردي و من پياز خوردم، چرا در گنجه بازه چرا دومنت درازه، نبوده.فيلتر نشده اين نوع كارها را لس‌آنجلسي مي‌خوانند و فيلتر شده‌اش را اين طرفي‌ها و در نهايت اين نوع انتخاب مساوي اين است كه جاي گوش با كمر عوض مي‌شود، يعني به جاي اينكه مغز تحريك بشود و موسيقي در روح و قلب تاثير بگذارد فقط اين اتفاق در فيزيك جسمي مي‌افتد. در موسيقي ما شور و شعف هست، ما اين را در كنسرت‌هايمان ديده‌ايم. حكايت شعر مولاناست. «رقص آن نبود كه هر زمان بر خيزي» اصل روح است كه تحت تاثير قرار مي‌گيرد و جو روحاني است.اين را من نمي‌گويم صحبت مخاطباني است كه با آنها در ارتباط بوده‌ام. ما توانسته‌ايم با اين نوع موسيقي با مخاطبانمان ارتباط برقرار كنيم. حالا بار اين موسيقي بار معنوي است و به هر حال شكلي كه دارد را مي‌توانم بگويم خاص است و نو.
دوست نويسنده‌اي خلق يك اثر را به عرق‌ريزان روح تشبيه كرده بود. حالا كه بحث عرفان و خاص بودن شد، مي‌خواهم كمي درباره پروسه عرق ريزان روح در كارهايتان صحبت كنيد. از انتخاب اشعار بگيريم تا ساختن موسيقي و ...
شما به كل اشعار ديوان حافظ مي‌توانيد بگوييد عارفانه، كل اشعار ديوان مثنوي معنوي مولانا را مي‌توانيد بگوييد عارفانه. ولي هر شعر عارفانه‌اي قابليت پوشيدن لباس موسيقي بر تنش را ندارد. من هميشه مي‌گويم شعر يك موجود زنده است و اين شعر است كه به تو اجازه مي‌دهد روي آن موسيقي بگذاري يا نه. مخصوصا اشعار مولانا. به نظر من مولانا يكي از بزرگ‌ترين موزيسين‌‌هاي عصر خودش بوده كه فقط در قالب ريتم شعر گفته. يعني يك شاعر موسيقايي است ولي باز با اين حال شما مي‌بينيد كه روي هر شعري از او نمي‌توانيد موسيقي بگذاريد و اين اتفاق اصلا نبايد بيفتد اما در اشعار حافظ تعداد خيلي كمتري شعر هست كه مي‌توان روي آن موسيقي گذاشت. اين اعتقاد شخصي من است و حالا ممكن است غلط باشد. در نهايت اين قدرت شعر است كه اجازه مي‌دهد روي آن چه نوع موسيقي گذاشته شود. شايد بتوانم بگويم حساسيت گروه ايليا در انتخاب شعر خيلي بيشتر از موسيقي است. پيام شعر خيلي مهم است. ما دنبال شعري هستيم كه چيزي را اضافه كند. الا يا ايها ساقي ادركاسا... اين را ميليون‌ها آدم خوانده‌اند و مي‌دانند كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل‌ها. شعري جديد در يك فرم جديد كه پيام‌رساني را تسريع كند بايد انتخاب شود. اين در موسيقي ما اتفاق مي‌افتد. مثلا اشعاري از مقدس فاني كه ما كار كرده‌ايم حتي آنهايي كه در قالب غزل بوده اين‌قدر سليس بيان شده كه مخاطبان جوان ما با آن ارتباط برقرار كرده‌اند و منظور نظر ما خيلي سريع‌تر به آنها انتقال داده شده. «مائيم مقيم در ميخانه علي/ مردانه و با حالت مستانه علي» من نمي‌توانم بيايم و حالت مستانه را براي مخاطبم توضيح بدهم اما مطمئنا كسي كه مي‌آيد اين كار را مي‌خرد و با آن ارتباط برقرار مي‌كند خودش مي‌داند حال مستانه يعني چه.
البته شما اشعاري كه زبان ساده‌تري هم داشته مثل «توي نجف يه خونه بود...» را در مورد حضرت علي(ع) خوانده‌ايد به نظرم در اين مورد خيلي بهتر است كه از سادگي استفاده كنيم.
بله، ببينيد ما از دوران بچگي‌ داريم كه «اتل، متل، توتوله، گاو حسن چه جوره» اين شايد خيلي كميك به نظر بيايد اما اين‌قدر براي آن دوران زيبا و دلنشين بود كه سريع با آن ارتباط برقرار مي‌كرديم. حالا در اين قالب خيلي از شعراي ديگر با همين ريتم و وزن شعر گفته‌اند. ما اينجا با نوع كلام كار داريم. «توي نجف يه خونه بود/ كه ديوارش كاگلي بود/ اسم صاحب اون خونه/ مولاي مردا علي بود...» اينجا شعر دارد با يك قصه ساده تو را به آن فضا مي‌برد. حالا مي‌شود همين شعر ساده را در مدح مولا طور ديگري هم گفت كه درك آن براي هر كسي ممكن نباشد. «گنجينه اسرار خداوند جهاندار/ معني علوم صمد و قادر غفار/ مرحب كش، از در در و شيرازون سردار...» خب اين هم يك نوع مدح است. شعر نجف را به خاطر همين سادگي‌اش بود كه دوست داشتم. اين شعر مال مرحوم استاد آغاسي بود كه خودشان يك ايمان خاصي نسبت به آن داشتند.
شايد در مورد اين موضوع نشود سوال خاصي پرسيد اما شما اين‌طور كه از كارهايتان مشخص است علاقه خاصي به حضرت علي(ع) داريد. مي‌خواهم از اين علاقه بگوييد و تاثيرش روي زندگي و آثارتان.
از سالي كه گروه ايليا شروع به كار كرد بين بقيه دوستان رسم شد، سر جهيزيه هر آلبومي براي گرفتن مجوز اين شد كه يك آهنگ در مورد حضرت علي(ع) بخوانند و جالب اينكه آن گروه‌ها و خواننده‌ها ديگر در مورد حضرت چيزي نخواندند. الان كجايند آن افراد؟ نگاه كه مي‌كني الان همه آنها دارند از تو سير خوردي، من پياز خوردم مي‌خوانند، از تو چرا به من تلفن نزدي يا ابرويت كج شد. اين شد شعرهاي بعد آنها. ولي از روز اول كه پايه گروه ما گذاشته شد گفتيم مدح علي‌ بن‌ابيطالب(ع) نصب‌العين اتفاق اين گروه است. اصلا بحثي در آن وجود ندارد. من كار عاشقانه هم خوانده‌ام. خيلي‌ها را ديده‌ام كه مي‌گويند با آهنگ ناجي تو عاشق شديم و هنوز هم با آن تجديد خاطره مي‌كنيم. يا مثلا آهنگ ايليا. ما سعي كرديم بعد عشق زميني‌مان را هم حفظ كنيم چون هميشه عشق معنوي و زميني، لازم و ملزوم همديگر هستند. نمي‌شود يك نفر عاشق كسي نباشد و بگويد من فقط عاشق حق هستم. به نظر من اين بي‌معني‌ترين حرف روزگار است. تا كسي نتواند عاشق مخلوق خداوند بشود نمي‌تواند عاشق خود خداوند بشود. بخش اعظم آن تجلي در ذات آدم‌هاست. هدف گروه ايليا هم اين بوده، بخشي از كار ما موسيقي امروزي و عاشقانه است و بخش ديگر كه هدف اصلي گروه ماست، مدح حضرت مولاست. ما روي اين شاخص‌ها از صفات مولا كار مي‌كنيم. مردانگي، خوش قولي، با معرفتي، مرد بودن به حقيقت كلمه و ... وقتي به مولا مي‌گويند شاه مردان عالم به خاطر اين نبوده كه در خيبر را از جا كنده يا به خاطر شمشير دو تيغش به او علي نگفته‌اند يا چون داماد پيغمبر (ص) بوده به او علي نگفته‌اند. چون از يتيم‌ها دستگيري مي‌كرد، علي شد، چون چاه آب مي‌كند براي فلان خانواده مستمند كه چهار كيلومتر با آب فاصله داشتند بدون اينكه اثري از خودش باقي بگذارد شد علي. ما هم به همين ويژگي‌هاي خاص مي‌پردازيم نه آن كليتي كه همه از آن مطلعند و در ساير ائمه و پيامبران هم وجود داشته. علي(ع) را چه چيزهايي از اينها متمايز مي‌كند؟ معرفت، مردانگي، به او مي‌گويند ابوتراب يعني پدر خاكي‌ها، خاكي. ما هم سعي كرده‌ايم در شعرهايي كه انتخاب كرده‌ايم بيشتر به اين بعدها بپردازيم و حتي آن منظور نظري كه مولانا در ديوان شمس دارد «تا هست علي باشد و تا بود علي بود» اين مختص به يك زمان خاص نيست و كسي نمي‌تواند منكر وجودش باشد.
در اين باره ترانه يا شعر سفارشي هم داشته‌ايد يا نه همه از قبل سروده شده بودند و شما آنها را انتخاب كرديد؟
در اين آلبوم جديدمان يك شعر داريم كه اين‌طوري انتخاب شده. از آقاي دكتر محمدتقي غفاري شعري داريم به اسم قلندري ولي اشعار قبلي چيزهايي بوده كه انتخاب كرده‌ايم اما كسي آنها را نخوانده بود. جالب است كه حتي مقدس‌فاني را تا قبل از آنكه گروه ايليا شعرهايش را بخواند را كسي اصلا نمي‌شناخت بعد از آن بود كه خيلي‌ها از من سراغ ديوانش را گرفتند. اين ديوان را يك نفر براي من از اصفهان فرستاده. مقدس فاني اصليتش مال مباركه اصفهان است و من تا حالا كارهايش را در جاي ديگري نديده‌ام.خيلي وقت است كه آلبوم جديدي از شما نشنيده‌ايم.
يادم مي‌آيد دو سال پيش در گفت‌وگويي به من گفتيد قرار است به زودي آلبوم جديدتان به بازار بيايد اما از آن موقع تا حالا هيچ خبري از آن نيست. چرا اين‌قدر كارتان طول كشيده؟ مشكل گرفتن مجوز داريد يا اشكال از جاي ديگري است؟
اول اينكه ضبط آلبوم ما در خانه انجام شد. خيلي‌ها اعتراض كردند چرا نمي‌رويد استوديو؟ ما در ايران استوديوهاي زيادي با قابليت‌هاي بالايي داريم اما معمولا آدم‌هايي كه پشت آن سيستم‌ها مي‌نشينند، آدم‌هاي تحصيلكرده و اين كاره نيستند. همه تجربي مي‌آيند و صدابردار مي‌شوند. زخم اين اتفاق در آلبوم «مست و خراب» به ما خورد. طرفدارهاي گروه ايليا خيلي نجيب هستند و واقعا گروهشان را دوست دارند. اگر هر كسي به غير از آنها بود و با سي‌دي «مست و خراب» با آن كيفيت روبه‌رو مي‌شد واقعا بهش برمي‌خورد و ديگر اصلا سراغي از ما نمي‌گرفت. اما آنها شرايط ما را درك كردند كه ما در ايران زندگي مي‌كنيم و سيستم كاري‌مان محدود است و ما داريم با حداقل امكانات كار مي‌كنيم. اين طوري است وگرنه ما هم شعورمان مي‌رسد كه بلند شويم برويم لندن و ساعتي 1200 دلار بدهيم به استوديو و كيفيتي را به طرفدارانمان ارائه كنيم كه كيفيت كارهاي استينگ است. آرزوي ماست اين كار. از خداي ماست كه اين كار را بكنيم. اما وقتي اينجا چنين اتفاقي نمي‌افتد و وقتي آن كسي كه پشت دستگاه ميكسر نشسته اطلاعاتش كم است من چه اعتمادي مي‌توانم به او بكنم و كجا بايد بروم كارم را ضبط كنم. اين مي‌شود كه مي‌نشينم در خانه‌ام كار را ضبط مي‌كنم و اين را به همه هم مي‌گويم. از بحث اصلي خيلي دور شديم. ضبط آلبوم ما از پنج اسفند پارسال شروع شد و الان هم مشغول ميكس آن هستيم ولي قول نمي‌دهم به اين زودي‌ها بيايد. مشكل مجوزي هم ندارم. ما مشكل شركت‌ها را داريم. براي اينكه ما سراغ هر شركتي كه مي‌رويم مي‌نالند كه بازار خراب است . حالا نمي‌دانم چطور مي‌توانند پول فلان خواننده را 45 ميليون تومان درخواست مي‌كند پرداخت كننداما براي ما بازار خراب است.البته با شركتي به توافق رسيده‌ايم كه به زودي كار را روانه بازار كنيم.
مدتي است خبري هم از كنسرت‌هاي شما نيست. قبلا بيشتر فعال بوديد يا الان مشكلي به وجود آمده؟
ما تا الان هر سال بالاخره يك كنسرت داشته‌ايم. حتي سال 84 كه هيچ‌كس كنسرت نداشت ما و آقاي شجريان تنها كساني بوديم كه كنسرت داشتيم. ولي به هر حال هر سال اين‌قدر شرايط كنسرت گذاشتن دارد وحشتناك سخت مي‌شود كه حد و حساب ندارد. ما پارسال چمن‌كاري كاخ سعدآباد را قرارداد بسته بوديم 4 ميليون و 700 هزار تومان، امسال به ما گفته‌اند 15ميليون تومان! بعد شما انتظار داريد من از طرفدارم بليتي چقدر بگيرم كه ضرر نكنم نه اينكه چشمي به سودش هم داشته باشم، اين قيمت يك شب بدون استيج، بدون صندلي، بدون داربست و باقي چيزهاست.آخر مرداد من در سالن وزارت كشور كنسرت دارم. اين سالن شبي 20 ميليون تومان است. من بايد بليتي چقدر از طرفدارم بگيرم كه آن را پر كنم؟ اسپانسر هم ندارم. بعد طرفدار من مي‌آيد روي سايت مي‌نويسد آقاي فتحعليان چرا مراعات حال مردم جامعه را نمي‌كند؟ اما آيا او مي‌داند كه فلان اداره دارد شبي 5 ميليون تومان از من مي‌گيرد؟ حالا اين وسط اگر من بليت 15 هزار توماني را بكنم 25 هزار تومان، اين وسط فشار به من و مردم مي‌آيد و اسمي از آنهايي كه اين پول‌ها را مي‌گيرند، برده نمي‌شود. اين وسط چه كسي از من هنرمند حمايت مي‌كند؟ براي چه بايد شبي 5ميليون تومان از من پول بگيرند؟ بعد از همه اين مشكلات، بعد از اينكه تو مجبوري خودت صندلي‌ها را بچيني و شماره بزني و... حالا بايد بروي روي سن و با لبخند برنامه‌ات را اجرا كني و كافيست يكي از صندلي‌ها كمي كج بشود و آن‌وقت صداي همه درمي‌آيد كه آي اين چه كنسرتي بود اما آيا اين طرفدار مي‌داند كه من قبل از كنسرت بايد به 30 جاي مختلف امضا بدهم براي اينكه يك نفر روي صندلي تكان نخورد! با چه نگاه‌ها و تذكراتي از پايين استيج روبه‌رويم و... اينها را طرفدار ما نمي‌بيند و ما مجبوريم روي استيج كه رفتيم، بخنديم و بگوييم همه چي خوب است. مرسي از فلان اداره، مرسي از فلان شخص و...
شنيدم حتي افرادي يكي از كنسرت‌هاي شما را به‌هم ريخته‌اند و كلي اذيت‌تان كرده‌اند؟
ما همه جور سر و صدا داشته‌ايم و همه جور اذيت هم هنوز داريم. به قول يكي برگشت گفت جنس پوست شما از چيست؟ گفتم ما عادت كرديم. ما 15 سال است داريم كار مي‌كنيم. بعد از اين سال‌ها اين دردها اگر نباشد، حالمان بد مي‌شود. الان اگر اداره فلان جا و فلان جا نيايند، ما نگرانيم. «در خانه اگر كس است / يك حرف بس است» ما گفتيم حالا ديگر...غير از اينها اين وسط چيز ديگري هم بوده كه دلتان را بسوزاند؟هرچه موانع است، دل‌سوزاندن است. اينكه فلان دستگاه خودش را در قالب يك اتفاق فرهنگي مي‌گنجاند، در حالي كه هيچ ربطي به آن ندارد، دلت مي‌سوزد اما وقتي تو مي‌بيني در اين برخورد شعور فرهنگي نيست، آن وقت تو ديگر دلت نمي‌سوزد. اينجاست كه با خودت مي‌گويي من يا دارم حماقت مي‌كنم كه اين كار را مي‌كنم، بي‌ادبانه‌اش اين است كه آدم احمقي هستم يا چيزي براي من اين‌قدر ارزشمند است كه به‌خاطرش از آدم بي‌فرهنگ گرفته تا نقطه بي‌شعوري اگر در محيط كار من باشند، من باز كارم را مي‌كنم.
چرا كنسرت خارجي نمي‌گذاريد؟
قرار بود اين اتفاق بيفتد. ما قرار بود اسفند‌ماه تور اروپا داشته باشيم كه به‌طور عجيب و غريبي لغو شد. از اينجا هم لغو نشد، از آن طرف انصراف دادند كه من احساس كردم مستقيما با مساله تحريم خيلي ارتباط دارد.
چرا دوست نداريد اسپانسر داشته باشيد؟
دوست داريم ولي اسپانسر نبايد شرط برگزاري كنسرت باشد. اين بدي شرايط است كه من دارم مي‌گويم. مي‌گويم معقولش اين است كه من بدون اسپانسر كنسرت بگذارم و سود كنم، نه اينكه دربه‌در اسپانسر بشوم كه تو را به خدا بيا تا من ضرر نكنم. قضيه‌اش مثل اين مي‌ماند كه يكي قاچ زين را مي‌چسبد و اسب را ول مي‌كند. حالا تو بيا هي اين زين را تزئين كن اما 10 سال هم كه روي اين زين خالي بنشيني و هن‌هنش كني، يك سانت هم تو را جلو نمي‌برد اما تو اسب بدون زين را هم به‌سختي مي‌تواني سوار شوي. مهم اين است كه تو حركت كني. اينجا متاسفانه براي ما شرايط طوري شده كه اگر اسپانسر نيايد، امكان ندارد بتواني كنسرت بگذاري. در دولت قبلي، اسپانسرها مي‌آمدند و التماس ما را مي‌كردند كه تو را به خدا با ما كار كن و ما مي‌گفتيم نه، الان ما مي‌گوييم تو را به‌خدا شما بيا ما حاضريم تبليغاتت را همه‌جوره انجام بدهيم و او مي‌گويد: «آقا موسيقي شما كه الان باب جوان‌هاي ما نيست.» شكمش را هم مي‌دهد جلو براي من و بنز 300 ميليوني‌اش را هم سوار مي‌شود. مگر موضوع موسيقي ما چيست؟ مدح حضرت مولاست. علنا با ايدئولوژي اين موسيقي برخورد مي‌كنند، در صورتي كه اگر «چرا در گنجه بازه / چرا دومنت درازه» را خوانده بودم، مي‌گفت آقا بيا اين 50 ميليون را بگير برو كارت را راه بينداز. تازه روي استيج هم به هر كدام از بچه‌ها يك دي‌وي‌دي جايزه مي‌دادند. به والله قسم اين كار را مي‌كنند. اين بدبختي ماست. اين بدي سياستگذاري‌هاي ماست كه شما از يك گروه فرهنگي كه با روح مردم كار دارد، حمايت نمي‌كنيد تا دربه‌در 4 تا شركت خارجي بشود كه اگر بيايند، بتوانيم برويم روي استيج وگرنه نمي‌توانيم. ببخشيد، فقط بايد بگويم بد به‌حال ما.
بگذاريد كمي از اين فضاي عصبي دور بشويم. برخورد شما با مخاطبان‌تان هميشه براي من جالب بوده، چه رودررو و چه در فضاي مجازي. خيلي بي‌آلايش و دوستانه و به‌دور از بزرگنمايي‌هاي معمول. فرمان فتحعليان چرا اين‌طوري است ؟
مردم در هر كجاي دنيا كه باشند، معمولاً به‌دنبال الگوبرداري از كسي هستند كه دوستش دارند و اگر مثلا فلان خواننده فلان لباس را بپوشد، فردا آنها هم مثل او رفتار مي‌كنند. اين خاصيت همه مردم است، ايراني و خارجي هم ندارد. يادم مي‌آيد در يكي از كنسرت‌هايم يك شلوار شش‌جيب ساده و در كل يك لباس راحت پوشيدم. مي‌خواستم راحت باشم. آقا فرداي آن روز اين مساله را زدند سر نيزه و شد پيراهن عثمان كه آي ايها‌الناس اين مردك با شلوار شش‌جيب آمده روي استيج. اين توهين است به ما و... چند روز پيش آقاي احمدي‌نژاد داشت صحبت مي‌كرد، يك حرف خيلي قشنگي زد، گفت: «ما در مورد خيلي چيزها فرهنگ‌سازي نكرده‌ايم.» ايشان واقعاً راست مي‌گويند. دير به فكر افتاده‌ايم. كنسرت آمدن، فرهنگ خاص مي‌خواهد، برخورد تو به‌عنوان طرفدار موسيقي با گروهت يك فرهنگ خاص مي‌خواهد، پذيرفتن يك گروه هم همين‌طور، Cool و راحت بودن در همه جاي دنيا نسبت به ظاهر يك هنرمند يك چيز كاملا طبيعي است اما ما هيچ وقت نمي‌خواهيم به اين موضوع توجه كنيم. فكر مي‌كنند راحت بودن يك جور توهين است اما اين طور نيست. اين احتياج به فرهنگ‌سازي دارد. در يكي از كنسرت‌ها بچه‌هاي گروه هركدام هر لباسي كه دلشان خواست پوشيدند، آقا نقدي در يك روزنامه به ما شد كه چرا لباس متحد‌الشكل نپوشيده‌ايم و... اصلا قرار نيست اين طور باشد؛ اين در مورد راحت بودن ما. در مورد برخورد‌ها هم ما عاشق مخاطبانمان هستيم. در يك ربع استراحت كه موقع اجراي برنامه هست پشت صحنه ما اينقدر شلوغ مي‌شود كه يك ثانيه هم وقت استراحت نداريم. با اين عكس بگير با آن يكي گپ بزن و...ما هميشه درها را باز مي‌گذاريم تا هركس خواست بيايد پيشمان. اينكه بخواهيم خودمان را بگيريم اصلا نيست. اصلا سوپراستار يعني چه مگر ما اينجا سوپراستار داريم؟ مگر مي‌گذارند كسي سوپراستار بشود؟ تا كسي مي‌خواهد گنده بشود با مغز مي‌كوبندش زمين. بعدش هم موسيقي ما چيز ديگري است. همه بچه‌ها دارند براي مولا مي‌زنند. منتی بر سر طرفدارها نيست به نظر من رفتار درست همين است. يك هنرمند بايد پذيراي همه باشد.
ما درباره فرمان فتحعليان كلي چيز شنيده‌ايم كه مثلا عارف است يا فلان يا بهمان. مي‌خواهم فرمان فتحعليان درباره دنياي ذهني خودش حرف بزند. اينكه واقعا چطور آدمي است.
اگر مخاطب بخواهد با حرف مردم روي من قضاوت بكند من مي‌گويم اين آدم اصلا مشكل دارد و تا حالا هيچ چيز از اهداف گروه ايليا را اصلا درك نكرده. براي اينكه دهن‌بيني و شايعه‌پراكني و پذيرفتن شايعات در حد شعور يك جامعه فرهنگي نيست. نگاه كنيد قبل از انقلاب هميشه يك مشت شايعات عشقي پشت سر هنرمندان آن موقع بود. البته اين اقتضاي جامعه هنري آن روزها هم بوده اما قصه ما فرق مي‌كند. وقتي ما از جامعه فهيم ايران‌امروز حرف مي‌زنيم و پشتمان را تكيه مي‌دهيم به ستون‌هاي تخت‌جمشيد و از لوح كوروش و داريوش حرف مي‌زنيم بايد از رفتارهايي هم بپرهيزيم.
منظور من البته ديدگاه‌هاي شخصي شما بود.
من هم همين را مي‌گويم. هميشه گفته‌ام من هميني‌ام كه هستم.اگر بد يا خوبم همينم. هيچ‌وقت كسي فرمان فتحعليان را با غير از اين لباس نديده. من طور ديگري رفتار نكرده‌ام. همين طوري همه جا حرف زده‌ام. اگر از كنار فلان موسسه زبان رد شده‌ام لهجه‌ام عوض نشد كه بگويم مثلا بله من سال‌هايي را در هند زندگي كرده‌ام و... هميني كه هستم. سعي نكردم خودم را طور ديگري با آن چيزي كه واقعا هستم نشان بدهم. نمي‌توانم توضيح خاصي بدهم. من تمام افكار و هدفم را در قالب موسيقي‌ام گفته‌ام. اين نبايد براي كسي مهم باشد كه من مال كجا هستم چون يك هنرمند كه معتكف جايي نيست. اگر كسي در مورد علي(ع) مي‌خواند حتما نبايد درويش باشد يا نباشد. مي‌دانيد ما درگير لغات شده‌ايم. قاچ زين را چسبيده‌ايم و اسب را ول كرده‌ايم. مگر مهم است فرمان فتحعليان كجا رفته؟ فرمان اصلا جايي نمي‌رود چون جاهايش را رفته و ديده اصلا هيچ‌جا خبري نيست و حالا برگشته سرجاي خودش. حاشيه هميشه آدم را از اصل دور مي‌كند، من هيچ‌وقت به اين حرف‌ها توجهي نمي‌كنم.
زندگي در هند چه تاثيري روي شما گذاشت. آيا هند اتفاق خاصي در زندگي شما بوده؟
اينقدر بوده كه عاشق هند هستم. اينقدر بوده كه رفتم آنجا ساز تبلا را ياد گرفتم. اين قدر بوده كه حتي آرزويم اين است در سنين بالاترم حتي مهاجرت بكنم به آنجا. براي اينكه عاشق اين مردم، عاشق اين كشور هستم فرهنگ و انرژي اين كشور را دوست دارم. من عاشق هندم.
حتي بيشتر از ايران؟
نه، من بسيار آدم وطن‌دوستي هستم و خاكم را با جايي عوض نمي‌كنم اما اينقدر اين دو تا خاك نزديك به هم هست كه تو در آنجا هم احساس غريبي نمي‌كني اما اينكه آنجا را به ايران ترجيح بدهم، اصلا. هيچ‌وقت.
4 Comments:
Anonymous Anonymous said...
من دو بار در كنسرت ايشان شركت كردم و هر دو بار پشيمان شدم از 8 قطعه اي كه اجرا كرد 7 تاي آن در رثاي علي ع بود. احساس كردم بيشتر از اينكه به علي ارادت داشته باشد اداي آن را در مي آورد آخر هر چيزي هم حدي دارد.آهنگ ها هم بي مايه و شديدا تكراري بود.اميدوارم ايشان فرمان را سرجايشان بياورند.

Anonymous Anonymous said...
چند ماه پيش با موسيقي فرمان فتحعليان اشنا شدم .گوش دادن به اهنگاي اين ادم كار هر روزمه .با اينكه زياد اهل دين و ايمون نيستم ولي عاشقه اهنگايي شدم كه درباره علي خونده.با اين حال شايد من هم قراره با اين اهنگا سر به راه بشم.در هر صورت اگه فرمونتم رفت تو جهنم من بازم همون فرمان رو چاكريم.

Anonymous Anonymous said...
به نام خدا
سلام علیکم
من از کجا می توانم به دیوان مقدس فانی دسترسی داشته باشم
آیا شما می توانید کمکم کنید؟
در پناه حق
یا مولاناعلی

Anonymous Anonymous said...
سلام
من اهل شهرستان مباركه هستم.و به زحمت يك ديوان از شاعر مقدس فاني بدست آوردم كه خيلي قديمي هستش.اگه كسي دوست داره شعر هاي لسان الغيب و يا حافظ دوران(مقدس فاني را به اين لغب مي خوانندند)را بدست بياره با شماره زيز تمتاس بگيره تا يك كپي از شعر هاي او كه صفحات زيادي هست را برايس ارسال كنم و هزينه كپي و ارسال گرفته مي شود.
يا علي مدد
09356792626
09139338804
محمد محمدي

Technorati Profile