فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Saturday, July 14, 2007
درصفحات شبکه این هفته چلچراغ به برنامه طنز نود شبی چارخونه پرداخته‌ایم. چیزی که در ادامه می بینید گفت‌وگویی است که بخشی از آن در این صفحات کار شده. راستی عکس‌ها هم کار مهدی حسنی است.

خونه به خونه «چارخونه» با سروش صحت:

بعداً اسمش رو در گوشم بگو



كاراكتر سروش صحت آن‌قدر سهل و ممتنع است كه محال است بتواني در چند جمله توصيفش كني. او را با برنامه‌هاي طنز مي‌شناسند؛ به عنوان بازيگر و نويسنده. اما همين چهره طناز، گاه چنان جملات غيرمنتظره و دردناكي را بر زبان مي‌راند كه تو حيرت‌زده از نگاه متفاوتش جا مي‌خوري. او در يك روزنامه به شكل هفتگي ستون مطلب اجتماعي دارد كه برگرفته از خاطراتش در تاكسي‌هاي مختلف است. يادداشت‌هايي گزنده و مؤثر و نشان از ذهن موشكاف او. سروش صحت 8-9 سالي است كه در تلويزيون ايران ظاهر شده و مجموعه‌اي از برنامه‌هاي موفق 90 شبي را در كارنامه‌اش دارد. چه بازيگر و چه نويسنده. وقتي خبر آمد كه او را اين بار به عنوان كارگردان مي‌بينيم، بسياري شگفت‌زده شدند. تصور آن كاراكتر مؤدب، طناز و دوست‌داشتني در نقش يك كارگردان كه بايد به گروهي از عوامل فرمان براند، كمي دور از ذهن بود. شايد همين پيش‌‌زمينه موجب شده تا مشتريان برنامه‌هاي طنز با پيش‌داوري نه چندان مثبت به تماشاي چارخونه بنشينند و كارآگاه‌وار به دنبال ردپاي برنامه‌هاي ديگر طنز در اين برنامه باشند. هر چه هست «چارخونه» اولين تجربه مرد دوست‌داشتني تلويزيون ايران است. او پاي در راهي گذاشته كه نام‌هاي محبوبي مثل مديري و عطاران پيش از او رفته‌اند.
با او براي يك بعدازظهر آفتابي قرار مي‌گذارم تا بروم پشت صحنه «چارخونه» اولين تجربه كارگرداني‌اش. مثل هميشه با روي باز و خيلي دوستانه پذيراي ما بود و سرصحنه كارش كه رسيديم گفت :«همه چيز در اختيار شماست، هر كاري كه مي‌خواهيد بكنيد.»
گفت‌وگوي ما در شرايط بامزه‌اي صورت گرفت. سروش فرصت نداشت و بايد سكانس‌هاي كار را يكي بعد از ديگري مي‌گرفت، گفت‌وگوي ما در چند مرحله انجام شد. من با ضبط‌صوت آماده به كار منتظر بودم تا استراحتي كوچك يا تغيير پلاني در لوكيشن انجام شود تا سؤالاتم را از او بپرسم. حتي وقتي داشتيم از پله‌ها پايين مي‌آمديم تا به كافي‌شاپ چارخونه برويم، ضبط‌صوت مدام بين من و سروش دست به دست شد.
چند باري در حين گفت‌وگو مجبور به نقل قول با عبارت «مي‌گويند كه ...» شدم. سروش خيلي بامزه بعد از چند تا از اين سؤال‌ها گفت: «اگر قرار باشد من به اين «مي‌‌‌گويند كه»‌ها جواب بدهم، بايد بگويم به آنهايي كه مي‌گويند كه بگوييد كه...»



چه شد كه وسوسه شدي كارگرداني را هم تجربه كني؟
وسوسه نشدم، به من پيشنهاد شد. اصلاً به فكرش نبودم. البته اولش به ترس و نگراني و دلهره و واهمه از كار اول بودن و اين طور چيزها هم فكر كردم، اما خب با دلگرمي‌هايي كه دادند كه «مي‌شود و بكن و مي‌تواني» شروع كردم.

- الان كار شما را با كارهاي قبلي مقايسه مي‌كنند. مثلاً مي‌گويند در كلام و موقعيت شوخي‌ها خيلي شبيه كار رضا عطاران است و در پلان‌بندي‌ها شبيه كار مهران مديري است.
خب حتماً شباهتي وجود داشته كه مقايسه كرده‌اند. به هر حال من با آقاي مديري كلي كار كرده‌ام و كلي چيز از او ياد گرفته‌ام. با آقاي عطاران همين‌طور. با غفوريان و مظلومي هم همين‌طور. مگر مي‌شود آدم با كسي كار بكند و از او تأثير نگيرد؟ احتمالاً از همه اينها چيزهايي ياد گرفته‌ام و روي من تأثير گذاشته‌اند و خب بخش‌هايي از كارشان را هم دوست داشته‌ام. مگر اشكالي دارد حالا شباهت‌هايي هم باشد. به نظر درست هم هست. من از همه دوستان طنز‌پردازم چيز ياد گرفته‌ام. كما اين‌كه از آقاي بيرنگ هم كلي چيز ياد گرفته‌ام، از آقاي اسعديان و هنرمند هم. حالا چون جنس كار الانم نود شبي است، خب از آن چهار نفر اول بيشتر چيز گرفته‌ام و تأثيراتشان بيشتر است.

- هنوز به قول معروف كار جا نيفتاده، اما ايرادي كه به كار شما وارد است و به چشم مي‌آيد، مشكل متن برنامه است. اين‌كه شما در تجربه اول كه با يك تيم قوي از نويسندگان شروع مي‌كرديد و ...
خب الان اين وسط مشكل چيست؟

- اين‌كه مي‌گويند شوخي‌ها از قبل قابل پيش‌بيني است.
اين را چه كسي مي‌گويد؟

كساني كه خودشان كار طنز كرده‌اند. سواي اين براي منِ مخاطبِ عادي هم شوخي‌ها خيلي قابل پيش‌بيني است.
- اين‌كه چيز بدي نيست. به هر حال بعضي از شوخي‌ها قابل پيش‌بيني هستند و بعضي هم قابل پيش‌بيني نيستند. متأسفانه يك سري از دوستان صميمي من كه نويسنده كارهاي هر شبي هم بودند، وقتي خواستيم كار را شروع كنيم، درگير كارهاي ديگري بودند. خب اين كار هم زمان آنتنش مشخص بود و ما آمديم تركيبي از نويسنده‌هاي باتجربه و جوان‌تر را براي آن انتخاب كرديم. نويسندگاني مثل آقاي بذرافشان، آقاي برزگر و آقاي آريان تجربه قبلي دارند و نويسنده‌‌هايي هم مثل آقاي پدرام رضايي و ايمان صفايي جزو تجربه‌هاي اولشان هست و جوان‌ترند. اين تركيب دارد با هم پيش مي‌رود و فكر مي‌كنم هر چقدر جلوتر برويم، روابط و مناسبات بيشتر شكل بگيرد و نويسنده‌ها با جنس بازي‌ها آشناتر مي‌شوند و فكر مي‌كنم مثل بقيه كارهاي طنز بيشتر جا مي‌افتيم.


بعد از جواب اين سؤال مي‌گويد: «بلند شو برويم كافه. آنجا مراسم قرعه‌كشي برقرار است و من هم بايد باشم. باقي حرف‌ها را در راه و آنجا مي‌زنيم.» واكمن را مي‌گيرد و مي‌رود و من هم دنبالش مي‌روم. گپ و گفت اين بخش از ماجرا همان چيزي مي‌شود كه گفتم سروش گفته بي‌خيالش بشويم كه ضرب ماجرا گرفته نشود. پس اگر از اينجا نوعي پريدگي يا حركت سينوسي در گفت‌و‌گو حس كرديد، مشكل از گيرنده‌هاي شما نيست. بخش سانسور ما اشكال داشته!

-
آرامش و مؤدب بودن سروش صحت براي كارگرداني اذيتش نمي‌كند؟
فكر نمي‌كنم ادب چيز بدي باشد. من مي‌توانم به جاي اين‌كه بگويم اينجا بايست بگويم لطفاً اينجا بايستيد. ادب ربطي به برش و پيش بردن كار ندارد.

- منظورم اين است كه به هرحال بايد از كارگردان حساب ببرند و او بايد هيبتي داشته باشد و از اين جور حرف‌ها.
نه بابا من هنوز جزو كارگردان‌ها به حساب نمي‌آيم كه بخواهم از اين افه‌ها هم داشته باشم. فكر مي‌كنم همين طوري هم مي‌شود كار را پيش برد. فعلاً كه دارم آزمايش مي‌كنم. اگر ديدم نشد آن‌وقت يك فكر ديگر مي‌كنم.

- چرا اسم كار را گذاشتيد چارخونه؟
چون داستان آدم‌هايي است كه در چهار تا خانه زندگي مي‌كنند. بالاخره بايد اسمي مي‌گذاشتيم.

- شخصيت‌پردازي اوليه كار با خود شما بود؟
من يك طرح اوليه داشتم كه با آقاي چگيني كه تهيه‌كننده كار است چك كردم و بعد به اتفاق رضا كاظمي‌نژاد نشستيم و اينها را پخته‌ترش كرديم. يك چيزهايي را هم بايد بسپاريم به گذر زمان و اين‌كه خودش در كار دربيايد. مثل تيك شخصيت‌ها يا تكيه كلامشان و... ولي خب طرح اوليه مال خودم بود.

- فكر نمي‌كنيد بيشتر بازيگرها دارند گذشته خودشان را تكرار مي‌كنند. حالا در اين بين كاراكتر رضا شفيعي‌جم خوب درآمده كه البته باز هم ترس تكراري شدن آن وجود دارد.
نه، از انتخاب آنها نمي‌ترسيدم، چون باز اينجا ما يك تركيب از بازيگران داريم. بازيگرهايي كه در نقش‌هاي قبلي خودشان اين‌قدر خوب جا افتاده‌اند كه همان شيرين است و فقط كافي است داستان‌هاي ديگري برايشان شكل بگيرد با روابط و مناسبات ديگر. لزومي هم ندارد اصلاً زير و رو بشوند. بازيگرهاي ديگري هم هستند كه اگر قبلاً يك جور بودند، حالا جور ديگري هستند. هر دو نوع اين بازيگرها وجود دارند و به نظرم اين اصلاً دليل خوب يا بد بودن نيست. به نظر خودم كساني را كه ما انتخاب كرده‌ايم، خيلي خوب سر جاي خودشان نشسته‌اند. من خودم واقعاً در سكانس‌هايي كه خانم اميرجلالي يا آقاي لولايي هستند كيف مي‌كنم و به نظرم بهترين گزينه براي نقش منصور و شكوه و رابطه‌اي كه بين اين دو نفر وجود دارد، خانم اميرجلالي و آقاي لولايي بودند.

- يعني تعمدي اينها را انتخاب كرديد؟
نه، ما موقع نوشتن متن با بقيه بچه‌ها متفق‌القول به اين نتيجه رسيديم كه مثلاً منصور بايد آقاي لولايي باشد و شكوه هم خانم اميرجلالي.
- كاراكتر رضا شفيعي‌جم چه در گريم، چه در نحوه خواندن آهنگ‌ها و چه در رفتارهايش شبيه يكي از خواننده‌هاي سال‌هاي اخير است. اِ... نمي‌دانستم، بعداً اسمش را در گوشم بگو، اما اين اصلاً تعمدي نبوده.
- اين شخصيت را خود آقاي شفيعي‌جم خلق كرده يا شما اين را از او خواسته‌ايد؟
آقاي شفيعي‌جم استاد تيپ‌هاي مختلف است. اين را خودش درآورده و بعيد مي‌دانم آدم خاصي را مدنظر داشته. اين‌قدر رضا در چنته‌اش تيپ‌هاي مختلف دارد كه نيازي به اين كار نيست و حالا هم براي اين نقش اين تيپ را درآورده. باز در پروسه كار كه ما جلو برويم، ممكن است چيزهايي از اين شخصيت تشديد بشود و چيزهايي هم كم‌رنگ‌تر. باز هم مي‌گويم كه مطلقاً تعمدي نبوده.

- درباره ترانه تيتراژ هم مي‌خواستم بپرسم. اين‌كه تيزرهاي شما با صداي محسن نامجو رفت و بعد در پخش اصلي خبري از صداي او نبود و بعد شايعه شد چون مجوز نداشته صدايش حذف شده و ...
قضيه اين بود كه تيزرها با صداي محسن نامجو بود و بعد بقيه‌اش با صداي محسن نامجو نبود.
- بيشتر توضيح مي‌دهيد؟
اين كه خودش توضيح كاملي بود. من هم همان چيزي را گفتم كه شما گفتيد.

مدتي مي‌شود كه جلوي در كافه «چارخونه» ايستاده‌ايم و حرف مي‌زنيم. سروصداي زيادي از داخل كافه به بيرون مي‌آيد و مدام سروش را براي قرعه‌كشي صدا مي‌كنند. دو تا ظرف هندوانه هم در دست‌هاي ماست. سروش مي‌گويد: « تا تو سؤال مي‌پرسي، من هندوانه مي‌خورم. بعد تو هندوانه بخور من جواب مي‌دهم. فقط بايد گفت‌وگو را زودتر تمام كنيم كه خيلي كار داريم. سؤال‌هاي كلي را هم بگذار براي يك وقت مناسب. فعلاً همين‌ها را داشته باش تا بعد. » و گازي به هندوانه‌اش مي‌زند، به من گوش مي‌كند و نگاهي به ساعتش مي‌اندازد.

-
سروش صحت هم نويسنده است و هم بازيگر و الان هم كارگردان شده. خودش كدام يك از اينها را بيشتر دوست دارد؟
بدم نمي‌آيد كه هر سه تا را حفظ كنم. در كارگرداني كه خيلي خيلي كم‌تجربه‌ام و كار اولم است و معلوم نيست كه اين نقش باقي بماند و اگر اين كار جواب ندهد، مي‌شود كار اول و آخرم. اميدوارم كه بتوانم هر سه را حفظ كنم.

- برخوردهاي بيروني تا حالا چطور بوده؟
با من طبيعتاً خوب بوده. مردم اگر چيزي را دوست داشته باشند، جلو مي‌آيند. آنهايي كه احتمالاً حالشان به هم خورده و دوست نداشته‌اند لطف كرده‌اند و به من چيزي نگفته‌اند. معمولاً به خود آدم انتقاد تند كمتر مي‌كنند.

- فكر مي‌كنيد خانه ديگري از چارخونه باقي مانده كه با هم سري به آنجا بزنيم و درباره‌اش حرف بزنيم؟
اين‌كه هندوانه‌ات را بخوري و با هم برويم توي كافه براي قرعه‌كشي. باقي تور «چارخونه» هم باشه براي بعد.


گفت‌وگوي ما همين جا به پايان مي‌رسد. يعني مجبوريم تمامش كنيم. خيلي سؤال توي ذهن و دهانم مانده كه بايد از سروش صحت بپرسم، اما الان ديگر زمان نداريم و همه چيز مي‌ماند براي روزي ديگر و مجالي ديگر. براي روزي كه بياييم در يكي از خانه‌هاي چارخونه
با سروش يك دوئل جانانه کنیم
.
Technorati Profile