1- لوكيشن ماجرا جايي است حوالي خيابان آفريقا. داخل كوچه كه ميشوم، عوامل مستقر شدهاند تا سكانسهاي بيروني را بگيرند.
2- در اين سكانس حميد لولايي مشغول آب دادن به باغچه است كه توپ توي سرش ميخورد. بعد از دوباري كه اين اتفاق ميافتد، ميرود جلوي در و با حكم دوباره رياستش روبهرو ميشود و... ساعت سه بعدازظهر در گرماي بالاي 40 درجه تهران را تصور كنيد و اينكه اين صحنه هفت، هشت باري تكرار ميشود.
3- در بخشي ديگر از اين سكانس پاي مريم اميرجلالي بايد داخل چاله كنتور آب گير كند و مثلاً به زمين بيفتد. اميرجلالي اولش ميگويد: «من اين ريسك را نميكنم، ممكن است پايم بشكند» و سروش صحت با او صحبت ميكند كه ما از بالا تصوير ميگيريم و مشخص نميشود. شما فقط اداي اين اتفاق را دربياور.
4- وقتهاي استراحت همه در كافه «چارخونه» جمع ميشوند. يك تلويزيون السيدي بزرگ هم نجا نصب شده تا بچهها از برنامههاي تلويزيوني، مخصوصاً فوتبال استفاده كنند. حميد لولايي، رضا شفيعيجم، اردلان شجاع كاوه و ... پاي ثابت فوتبال ديدن هستند و درباره آن بحث ميكنند و نظر ميدهند.
5- قبل از ضبط هر سكانس بچههاي صحنه و بازيگرها چند بار تمرين ميكنند و بعد ميروند سراغ برداشت اصلي. در بيشتر اين تمرينها بداهه چاشني اصلي ماجراست و خود بازيگرها با موافقت سروش صحت چيزهايي را به نقششان اضافه ميكنند.
6- حميد لولايي و رضا شفيعيجم از خبرنگارها فرارياند. انگار دل خوشي از همكارهاي زرد ما ندارند و به همين دليل از همه خبرنگارها فراري شدهاند. ماجراي تر و خشك است و اين جور حرفها ديگر...
7- يك اتفاق بامزه در پشت صحنه «چارخونه» هر هفته ميافتد. اينكه هر هفته يكي از گروههاي توليد را انتخاب ميكنند و بعد با رأيگيري از همه بهترين شخص آن گروه را انتخاب ميكنند. اين هفته كه ما پيش آنها بوديم، نوبت بچههاي رژي بود كه آخرش محمود رضايي به عنوان نفر برتر انتخاب شد. موقع رأيگيري فضاي جالبي در آنجا حاكم است و درست مثل همه رأيگيريهاي واقعي هر كسي دارد براي يك نفر تبليغ ميكند. حميد لولايي ميگويد: «هر كس منو دوست داره به محمود رضايي رأي بده» يكي ديگر از عوامل براي حميرا نعمتالله تبليغ ميكند و ...
8- play station بخش ديگر پشت صحنه و حتي بعضي از قسمتهاست. بعضي از عوامل در وقت استراحت با هم بازي ميكنند و اين وسط كلي كري خوانده ميشود. كلكلهاي بچهها موقع بازي خودش يك پا برنامه طنز بود كه متأسفانه پخش نميشود.
9- جنسهاي كافه «چارخونه» براي بچهها هم فروشي است. درست مثل همه كافههاي ديگر. بچهها ميآيند و چيزي را كه ميخواهند ميخرند و موقع خوردن با هم گپ ميزنند و ... يك ساعتي با اردلان شجاعكاوه در همين كافه نشستيم و بستني خورديم و فوتبال ديديم و درباره همه چيز گپ زديم. از زمان كودكي او كه روي صحنه بوده تا امروز و ...
10- مهمانهاي پشت صحنه انگار پاي ثابت همه برنامههاي تلويزيونياند! اينجا هم هستند. بچهها و بزرگترهايي كه هر كدام به دليل آشنايي يا فاميل بودن با يكي از عوامل سر صحنه حاضر شدهاند و با بازيگرها عكس يادگاري ميگيرند و بازيگرها بعد از دوربين «چارخونه» جلوي دوربينهاي آنها هنرنمايي ميكنند!
11- موقع پخش «چارخونه» از تلويزيون بيشتر بچهها در كافه جمع ميشوند و درباره بازي و كار همديگر نظر ميدهند و خودشان را هم محكي ميزنند. البته داغترين بحثهايشان برميگردد به صحنههايي كه بازي كردهاند و در نسخه پخش، حذف شده!
12- «چارخونه» فعلاً چند ماهي با ماست. خيليها را ميشناسم كه از همان روز اول بدبينانه به آن نگاه ميكردند و خيلي ديگر هم برعكس. به قول سروش صحت بايد صبر كنيم تا شخصيتها جا بيفتند. هر چند شباهتهايي با ساير كارهاي طنز در آن ديده ميشود، اما «چارخونه» براي خودش حرفهايي دارد كه بزند. با تمام كم و كاستيهايي كه در آن شاهديم. در نهايت اينكه يك خسته نباشيد حسابي ميگوييم به همه عوامل «چارخونه»، چون به خوبي با همه سختيهاي كار طنز در ايران آشناييم!