فارنهایت 11/9
راه رفتن روی خط باریک قرمز

Saturday, November 18, 2006
نامه محمد علی جمالزاده به محمود دولت آبادی

محمود جان، محمود عزيزم

خواندن نامه‌هاى شخصى افراد هميشه براى ما آدم‌هاى فضول چيز جذابى است. حالا فرض کنيد اين نامه را يک آدم معروف براى يک آدم معروف ديگر نوشته باشد. محمدعلى جمالزاده را همه ما به خوبى مى‌شناسيم. پدر داستان‌نويسى نوين ايران سال‌ها قبل يعنى دقيقا23 سال قبل (سال 1362) در نامه‌اى به محمود دولت‌آبادى ديگر نويسنده شهير اين مرز و بوم کلى در مورد آينده ادبى او پيش‌بينى کرده و در آن نامه به دولت‌آبادى اطمينان داده که روزى جايزه نوبل ادبى را خواهد برد. سرتان را بيشتر درد نمى‌آورم و بدون اينکه اذيت‌تان کنم يکراست مى‌روم سراغ اصل مطلب.ظ

ژنو 24 مرداد 1362
با سلام و دعاى کاملا قلبى خدمت دوست گرامى هرگز ناديده ولى سخت پسنديده‌ام حضرت آقاى محمود دولت‌آبادى سبزوارى
به عرض مى‌رسانم که دو جلد «کليدر» رسيد و مرا سرشار از مسرت و امتنان ساخت و سخت ‌گرم مطالعه هستم و مدام بر تعجبم مى‌افزايد که اين مرد عزيز اين همه فهم و ذوق بى‌سابقه و فکر و واقع‌بينى را از کجا آورده است. من رمان‌هاى زيادى خوانده‌ام. از غربى‌ها خيلى خواندم. تصور نمى‌کنم کسى به حد دولت‌آبادى توانسته باشد اينچنين شاهکارى بيافريند. بر من مسلم است روزى قدر و قيمت «کليدر» خواهند دانست و به زبان‌هاى زيادى ترجمه خواهد شد. روزى را مى‌بينم که دولت‌آبادى عزيز ما جايزه نوبل را دريافت خواهند کرد، البته ممکن است من پيرمرد آن روز نباشم. ولى اطمينان دارم ترجمه «کليدر» به زبان‌هاى زنده دنيا دولت‌آبادى را به جايزه ادبيات نوبل خواهد رساند. «کليدر» برترين رمانى است که تاکنون خوانده‌ام.ظ
محمود جان، محمود عزيزم! دلم مى‌خواهد بتوانم آنچه را که با مطالعه کتاب‌هاى تو به خصوص «کليدر» درمى‌يابم نه تنها به هموطنان بلکه به تمام کسانى که به کارهاى تو علاقه‌مند هستند بگويم. ولى مى‌بينم خدا را شکر چنان مى‌نمايد که لااقل هموطنان باذوق و بافهم خودشان دستگيرشان شده، چنانکه در همين اواخر از دور و نزديک به من نوشته‌اند که «کليدر» را خوانده‌اند و آنها هم مثل خود من غرقه تعجب هستند. من به قدرى يادداشت براى تهيه مقاله برداشته‌ام که خودم گيج شده‌ام و منتظر فرصت هستم. (زنم کما فى‌السابق مريض است و سخت احتياج به مراقبت و مواظبت هر ساعت و حتى هر چند دقيقه دارد و خودم هم باز از نو دچار درد دندان هستم.) بايد در فرصت بهتر و طولانى‌ترى بنويسم. ظ
دولت‌آبادى عزيزم، چندى پيش خواستيد با تلفن با من صحبت بداريد، گوش من سنگين شده‌ است و در تلفن صدا را درست نمى‌شنوم. زنم اسم شما را برايم گفت ولى درست دستگيرم نشد که چه مطلبى به او گفتيد. همين قدر است که ديدم در فکر اراداتمندتان هستيد و به راستى خوشحال شدم. چرا برايم کاغذ مفصل نمى‌نويسيد چرا خوددارى مى‌کنيد؟ اگر به دوستى و به حرف‌هاى من اعتقاد داريد، بايد تشريفات را به کنار بيندازيد و قدرى بيشتر با من درد دل بکنيد. اميدواريم وضع و روزگارتان روبراه باشد و دردسر و عذاب رزق و روزى نداشته باشيد. من به قدرت فکر و واقع‌بينى و سبک و شيوه داستان‌نويسى‌ات عقيده راسخ دارم. احساس مى‌کنم که آدم با فکر و شرافتمندى هستيد و فريب شهرت و حرف‌هاى پوک و پوچ مردم متملق و نفهم و مزخرف‌گو را نخواهيد پذيرفت و راه خودتان را خواهيد رفت.ظ
در هر صورت من شما را دوست مى‌دارم و آرزومندم همان باشد که دستگيرم شده است و مى‌پندارم.ظ
خدا يار و ياور من و مددکارتان باشد.ظ
با ارادتمندى و طلب توفيق صادقانه
سيدمحمد على جمالزاده
چرا آدرستان را برايم تا به حال نداده‌ايد؟
Technorati Profile